*کرونا و دانشجویی*
من یک دانشجو هستم، دانشجوی کارشناسی ارشد، اونم از نوع خوابگاهیش. ماجرایی که میخواهم تعریف کنم مربوط به مواجه من با کرونا و تاثیرات آن در زیست دانشجویم هست.
خب قبل از انتخابات 98 مجلس، زمزمههایی درباره کرونا در کشور وجود داشت و گمانهزنیهایی مبنی بر اینکه در قم یک بیمار کرونایی یافته شده و کلیپهاش داشت وایرال میشد و مثل همیشه مسئولین همیشه در صحنه ما تکذیب میکردند.
من اون زمان در یک اندیشکده در حوالی بیمارستان قلب شریعتی کار میکردم. خب قرار بود که من یک گزارشی را در یک موضوع تخصصی تحویل بدهم و اونو پیگیری کنم. وقتی من داشتم شبکههای اجتماعی را نگاه میکردم دیدم امورخوابگاههای دانشگاه اطلاعیه زده که خوابگاه تا تاریخ فلان بیشتر باز نیست و ما ها مجبور شدیم بار و بندیل ببندیم و بریم به سوی خونه و من واقعا و عمیقا ناراحت بودم از ترک تهران و فکر نمیکردم این بیماری این قدر جدی باشه!
با رفتن من به شهرستان کلاسهای ترم 2 مون مجازی شد و تقریبا داشتم کاری که با اندیشکده جلو می بردم سرعتش خیلی آروم شد. خب کلاسها مجازی شده بود و من چون رشتهام مدیریت بود خیلی تاثیر خاصی نداشت و وای به حال بچههای مهندسی که کلاسهاشون مجازی شده بود و این باعث کاهش بهرهوری درسی شون شد.
میشه گفت من بعد از 4 ماه دوباره برگشتم تهران برای پیگیری کارهای پروژهی اندیشکده مون که جای خواب مون یک کلاس بود و واقعا وضع عجیب غریبی داشت. مثلا برای اینکه بری غذا درست کنی باید حدود 10 و 15 تا پله را میرفتی پایین یا برای اینکه موتور خونه را روشن کنی باید میرفتی یک جای مخوف و اون را روشن میکردی.
حدود دو ماه بعد که گذشت، حراست اون جایی که ما میخوابیدم به بهانه امنیتی ما را انداخت بیرون و من اینبار رفتم و در یکی از اتحادیههای دانشجویی ساکن شدم. فقط قبلش بگم تو اون دورهای که ما تو کلاس میخوابیدم با چندنفر رفیق شدم که واقعا رفیقهای خوبی بودن و هنوزم باهشون در ارتباطم ولی من چون کوچکترین عضوشون بودم، کمی به من زور میگفتند که حالا اگر وقتش شد درباره اون صحبت میکنیم.