در افرینش من جز غزل خدا چه دمید؟
که روح سرکشم از چنگ واژه ها نرهید
تویی که« شعرسیاه» از دوچشم تو میساخت
منی که پیرم و مویم شبیه شعرسپید
سکوت ریخت به جسمم اگرچه دم نزدم
شبیه شیشه شکستم ولی کسی نشنید
چه بود« بار امانت» به غیر اندیشه!
در اسمان و زمین هم سخن نمی گنجید
تو ای الهه ی شعرم ! چه کرده ای با من
که جز جنون همه ی عمر در رگم نخزید
علیرضاراهنما(مهریار)
ازکتاب:قسم برشب چشم هایش
۱.لبت صریح ترین آیه ی شکوفایی ست و چشم هایت شعرسیاه گویایی ست
(حسین منزوی)
۲. آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی کار به نام من دیوانه زدند
(حافظ)