Confused
Confused
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

باز هم نشد

صبح وقتی داشتم میرفتم مدرسه پیش خودم گفتم وقتی رسیدم و دیدمش بغلش میکنم و میگم دلم برات تنگ شده بود.. چه خبر؟ ساعتت خوبه؟ موهات کو؟ برگشتنی هم با هم میایم و تلافی این چند هفته ای که با هم صحبت نکردیمو در میارم..
اما وقتی رسیدم حیاط مدرسه خالی بود.. همه رفته بودن بالا..

وقتی از راهرو داشتم بالا میرفتم گفتم الان دیگه میرم باهاش سلام میکنم و میگم سلام قشنگم موهات کو؟ برگشتنی وایسا با هم بریم.. اما قبل از اینکه وارد سالن امتحانات بشم یه لحظه دیدمش و همه اینارو یادم رفت و یاد آخرین حرفی که بهم زد افتادم..

وقتی وارد شدم اون جلو سمت چپ نشسته بود و برا اینکه باهاش چشم تو چشم نشم برگشتم اون سمتی و شروع کردم به پیدا کردن صندلیم.. تو طول آزمون(هه آزمون.. جوری خراب کردم که..) با خودم گفتم اشکال نداره دیگه برگشتنی با هم میریم..
آخرای آزمون بود دیگه حوصله ام نداشتم بشینم.. پا شدم رفتم.. سعید بیرون منتظر من بود.. نمیدونم چرا ولی بازم صبر نکردم تا بیاد گفتم حالا تا یه جا با سعید میرم بعد که برگردم رسیده.. رفتم و برگشتم.. نمیخواستم اصلا به کوچه کدرسه نگاه کنم.. یه لحظه سرمو آوردم بالا.. چند تا از بچه هارو دیدم که فکر کنم جوادم توشون بود اما باز سرعت راه رفتنمو زیاد کردم..
دیگه در اوج ناامیدی که داشتم برا خودم میرفتم گفتم چی میشه منو از دور ببینه بیاد پیشم..
وقتی رسیدم به ایستگاه اتوبوس که برم.. یه 5 دقیقه ای طول کشید تا اتوبوس بیاد تو تمام این 5 دقیقه زل زده بودم به سر خیابون و با خودم گفتم اگه بیاد دیگه این دفعه میرم پیشش ولی نیومد..
تازه میفهمم چرا اینطوریم.. چون از واکنششون میترسم چون میترسم از دستشون بدم...


برگشتدوستتنهاییکنکور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید