راویان کربلا سه دسته بودن ، یا از لشگر یزید بودن یا از ائمه ای که تو کربلا بودن مثل امام سجاد یه نفر دیگه هم کربلا رو روایت کرده ، یکی از یاران امام حسین به اسم ضحّاک بن عبدالله ، همه میگفتن اینکه یار امام بوده همهی یارهای امام شهید شدن این چه جوری زنده مونده که روایت کرده؟!
قصه از این قراره ، ایشون تا لحظات آخر با دشمنان امام جنگید و چندین نفر رو به درک واصل کرد اما دقیقا لحظهی آخر ، زمانی که امام گفت : هَل مِن ناصِرِ یَنصُرُنی اومد پیش امام و گفت آقا امرار معاش واجبه منم زن و بچه دارم شرمنده باید برم و اسبشو برداشت و از کربلا فرار کرد..
همین ضحاک بن عبدالله بعدش که امام شهید شد و اهل بیت رو به اسارت گرفتن مدت ها ذکر حسین رو زیر لب می آورد و از اینکه امام رو تنها گذاشت ناراحت بود اما بعد از یه مدت باز گفت که وای بر من که نامی جز نام خدا را بر زبان آوردم...! بی بصیرتی یعنی این!
حرفم اینه ، بیاید در زندگی اولویت داشته باشیم و مثل ایشون به خاطر یه واجب یه واجب تر رو ترک نکنیم. مثلاً نشه که یه وقت امام زمان ظهور کنه و مارو به یاری دعوت کنه و ما تو کربلا در حال زیارت امام حسین باشیم و بگیم حالا بعد از زیارت میایم..
بعضیا میگن نه اعوذ باالله حسین خودکشی کرد نه تنها خودشو بلکه زن و بچهش رو هم به کشتن داد با اینکه میدونست میمیره بازم رفت کوفه! حتی بعضی از مذهبی ها هم میگن هدف امام شهادت بود اما این کاملا اشتباهه امام به شهادت راضی بود اما هدفش شهادت نبود هدفش زنده نگه داشتن نام اسلام بود و شهادت فقط یه وسیله بود. همینم شده که الان بعد از ۱۴۰۰ سال هنوزم غم حسین و حرف هایش تازهست و نام تمامی یاران امام در تاریخ ثبت شد و همه به زیارت مقبرهشون میرن ، اما لشگر یزید چی؟ به خاطر لذت زودگذر دنیوی امام عصرشونو به پول فروختن و الان هیچ نامی هیچ جایی ازشون نمونده و جسدشونم معلوم نیست چی شده ، بله! حق همیشه باقی میمونه.
فرق بین خوب بودن و بد بودن همین قدر باریکه ، یکی میشه شمر که تو یکی از جنگ ها یار پیغمبر و امام علی بوده و حتی به دستش تیر هم خورده ، بعضیا میگن اگه اون تیر ۱۰ سانت اینورتر میخورد شمر همونجا مرده بود و شهید حساب میشد اما بعدش چیشد؟ شد قاتل فرزند امیرالمومنین، یکی هم میشه حر که لحظهی آخر به خودش برگشت
به نظرم همون اتفاق کربلا کافیه تا ما به فکر فرو بریم و بفهمیم از زندگی چی میخوایم...