زمانی که ایده کارآموزش مطرح شد، اولین مکالمه ذهنی من این بود:«یک تسک دیگه بهم اضافه شد!» اما پایان دوماهه کارآموزش، من بیش از همه یاد گرفتم.
من هیچوقت خودم را در نقش یک معلم، منتور یا راهنما تصور نمیکردم، هیچوقت! از نظر من یک معلم خوب دقیق، صبور، دلسوز و مسلط به دانشی است که میخواهد آموزش دهد. من حتی خودم را نزدیک این 4 ویژگی هم نمیدیدم. اما در کارآموزش دیدم تغییر کرد. کمکم شیرینی کارآموزش را احساس میکردم.
برای من اولین تجربهی یادگیری کارآموزش، جلسه مصاحبه با داوطلبان بود. زمانیکه میتوانستی از کیلومترها دورتر و در جغرافیایی بهوسعت ایران برق اشتیاق، میل به پیشرفت و البته هیجان را در چشم تکتک داوطلبان ببینی. جلسه مصاحبه کارآموزش اولین تجربه من بهعنوان یک مصاحبهگر بود. تجربهای پراسترس و البته پریادگیری. انتخاب افراد برگزیده، اجرای دقیق برنامه پیشبینیشده و نظارت بر عملکرد بچهها بخش از کارهایی بود که در طول کارآموزش انجام میدادم.
در دوران کارآموزش، جلسات زیادی با بچهها داشتیم. جلساتی از جنس رفع اشکال در تولید محتوا، چالشهای سئو، مدیریت زمان و اینکه چهطور میتوانم بهتر بشم؟
پاسخ دادن به این سوالات باعث شد که خودم هم عمیقتر شوم. کارآموزش برای من یک مدرسه یادگیری و مهارت بود. جاییکه تقریباً تمام چیزهاییکه فکر میکردم بلد هستم را دوباره از نو یاد گرفتم؛ یادگیری تیمی در کنار افرادی که تشنه یادگیری بودند. تسکی که اول برایم جذاب نبود، تبدیل به یکی از بهترین تجربههای کاری من شد.
بنجامین باربر، جامعهشناس برجسته، زمانی گفت: « من، جهان را به ضعیف و قوی یا موفقیتها و شکستها تقسیم نمیکنم. جهان را به یادگیرندگان و غیریادگیرندگان تقسیم میکنم.» اگر شما هم خودتان را اهل دنیای یادگیرندگان میبینید، در کارآموزش بعدی ثبتنام کنید. لینک زیر شما را به سیارهی پروکسیما میرساند.