
خب از اونجایی که سیل پیام دنبال کننده ها سرور های ویرگول رو با مشکل مواجه کرد که همشون می گفتن علی تو کجایی که ما بدون پست های تو شب تا به سحر خواب راحت نداریم گفتم که بیام و به کابوسشون پایان بدم داستان از این قراره که من واقعا نویسنده خوبی نیستم(اختیار دارین استاد) اما دوستش دارم و اولین تجربم هم کلی وقت پیش بود که تو یه فرومی به اسم انجمن علمی تخیلی فانتزی(اگه آدرس دقیقش رو یادتونه به منم بگین) ثبت نام کردم و تو یکی از بحثاش یه داستانی نوشتم ولی دیگه ادامه ندادم نمیدونم چی شد که دیگه ادامه ندادم ولی مگه هممون اینجوری نیستیم؟ یه کتاب شروع می کنیم و هیچ وقت تمومش نمی کنیم میریم دنبال یه سازی ولی هیچ وقت ادامش نمی دیم یا کلی کارای دیگه که هیچ وقت نمیریم سراغشون شاید دلیلش ترس از شکسته یا اینکه نظرایی بشنویم که دوسشون نداشته باشیم شایدم اون قدری که فکر می کردیم دوسشون داریم دوسشون نداشتیم
دلیل اصلی اینکه الان دارم اینجا مینویسم اینه که حس می کنم یه هابی نیاز دارم که دوسش داشته باشم و حتی اگه هیچ مخاطبیم نداشت (که خب بعیده واقعا) من باز کار خودمو ادامه بدم یا حداقل سعی کنم بهترش کنم چیزیه که دوس ندارم ولش کنم و می خوام که ادامه دار باشه
خب حالا بعضیا شاید پاشن بگن که خب علی تو حالا چی میخوای بنویسی اینجا به جز این خزعبلاتی که تحویل ما میدی؟(الان رفتم سرچ کردم و معنیش به طرز عجیبی بار منفی نداره )
جواب اینه که از اونجایی که من راجع به همه چیز میدونم(چون میتونم سرچ کنم) پس طبیعتا راجع به هر چیزی هم میتونم بنویسم ولی خب از اونجایی که شاید شما هم بلد باشین سرچ کنین دوست دارم چیزایی که به ذهن مریضم هم میرسه بنویسم یا اگه چیز جالبی به پستم خورد راجع به موضوع های مختلف بیارم رو صفحه و خب طبیعاتا خزعبلاتم سر جای خودشون میمونن
من علیم یک عدد دانشجوی بیکار که خونه نشین شده میرم بخوابم شب به خیر =)