ویرگول
ورودثبت نام
علی شهابی نژاد
علی شهابی نژاد
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

بسیار سفر باید تا پخته شود قابلمه عدس پلو

برای صحبت در مورد هر موضوعی ابتدا باید اون کلمه و مفهوم رو تعریف کرد تا اول بفهمیم دقیقا در مورد چی داریم صحبت میکنیم، مثلا شاید شما فکر کنید: سفر کردن یعنی تغییر دکوراسیون منزل و رفتن از آشپزخونه به لیوینگ روم یا همون نشیمن خونه، خوب اگه مثل من کمی تنبل و مقداری اضافه وزن داشته باشید بهتون حق میدم.

اما نه، تعریف ما ازسفر این نیست، سفر که به مقاصد نزدیک اصولا سفر محسوب نمیشه، مثل افغانستان و عراق که خارج نیستند و خارج یک جای دوری است عموما، ولو از حد شرعی هم خارج شده باشیم، مثلا برای ما تو شهر کرمان، فاصله سی کیلومتری تا ماهان و دیدن اون باغ زیبای شاهزاده، اصولا سفر محسوب نمیشه چون نه رنج دوران برده‌ایم و نه خون دل‌ها خورده‌ایم، پس سفر کردن چیزیه که موقع انجامش قشنگ دهن آدم سرویس بشه. بلاخره الکی که اون قابلمه عدس پلو پخته نمیشه.

سفر کردن عشق میخواهد، عشق هم آسان بدست ناید، حالا منظورمون باز از سفر کردن کیش رفتن و پاساژگردی هم نیست، که حالا درسته اون هم پدر جیب رو در میاره و رنجی حاصل مینماید اما هدف من از این نوشته نیست.

اونی رو میتونم بگم سفرمند است و علاقه به سفر داره که عاشق دیدن و تجربه کردن و حرف زدن باشه. این میشه سفر حالا با فرست کلاس های بهترین خطوط هوایی یا هیچ‌هایک فرقی نمی‌کنه. وسیله مهم نیست هدف مهمه.

این آدم‌ها کوله باری از تجربه و خاطره هستند نه حافظ نام برندها و پاساژها، اینجاست که دیگه میشه توی خونه روی مبل نشست و سفر کرد، مثلا خود من بدون داشتن حتی پاسپورت بخش زیادی از اروپا رو دیدم، با کاتالان های اسپانیایی همزاد پنداری کردم و من دیدم که پاریس نشینها برعکس مردم شمال فرانسه چقدر نچسب هستند، این ها رو من روی مبل خونه ام تجربه کردم، شاید سوال باشه که چجوری؟ حق دارید آموزش نداده ایم.

قطعا یکی از گزینه هاتون دیدن شبکه مستند هست، یا مثلا میخوام از فواید کتاب خوانی و سفرنامه خوانی بگم، نه من با آدم هایی که اهل سفر بودند نشستم و خاطرات و تجربیات زیسته یک آدم رو بی واسطه میشنیدم. این هم برای من سفر بود. وقتی با هم میرفتیم و بازار کرمان و حمام گنجعلی خان و باغ شازده رو می‌دیدیم و ازشون میخواستم که تجربه برداشت شون رو برام تعریف کنند میتونستم عمق آنچه از سفرهایش و آدم هایش تعریف کرده بود را بفهمم.

سفر کردن یا شنیدن آدم ها خیلی میتونه در خودشناسی و توسعه فردی مفید باشه، راستش چند پاراگراف نوشتم و پاک کردم، نوشتم و پاک کردم. باید تجربه کرد گفتنی نیست، دل نبستن به چیزی رو باید داستان سفر به دره راگه و اون دختره فرانسوی که توی هرمز چند هفته می‌مونه و ... رو تعریف کنم تا دقیقا بدونید درمورد چی صحبت میکنم.

بسیار سفر باید تا پخته شود قابلمه عدس پلو از خاطره سفر ما میاید که با این گاز پیکنیکی های سفری (از این کپسول یک بار مصرف ها) میخواستیم با قابلمه معمولی عدس پلو درست کنیم ، آش برنج و عدس شد. باید سفر کرد صرفا.

حالا همه این ها رو گفتم، فکر نکنید که نمیشه تعریف کرد یا سفر نامه ها ارزش خوندن ندارند، نه. تا حالا دست دراز کردی به اونی همراهت هست بگی که: اون پرنده رو سر شاخه درخت ببین؟ دیدی چه حس عجیبی داره؟ انگار که دستت رو دراز کردی و به یک پرنده سر شاخه رو نشون بدی. غیر قابل توصیفه فقط باید انجامش بدی، میتونم بهت بگم که : دستم رو دراز کردم 30-40 متر به سمت شرق یک نارون بود و به نظرم یک بلبل سر شاخه نشسته بود و .... ، این اون تجربه زیسته شده نمیشه. هیچ وقت. سفر کنید و ببینید و آدم ها رو بشنوید آدم ها رو.

کاراموزی محتواسفرسفرنامه
یک آدم چند وجهی هستم که از کارمندی دولت استعفا دادم. عاشق خلق کردنم، اینجام تا در مورد جواهرسازی، سفر، تکنولوژِی، اصلا زندگی و تمام آنچه که علاقه دارم و تجربه میکنم بنویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید