"خب، اگه من یه کاربر باشم اینکارو نمیکنم."
"کاربرای ما هیچوقت به این موضوع فکر نمیکنند."
"این پروژه منه، میدونم کاربرم اینکارو نمیکنه."
همه ما چنین نظراتی را شنیدیم. اینها عبارات هایی هستند که متخصصان UX نمی گویند. به عنوان طراح، ما کاربر نیستیم. ما نمی دونیم که اونها چیکار میکنند یا چجوری فکر میکنند. هر چقدر هم که آموزش دیده باشیم و دانش این کار را داشته باشیم بازم در آخر نمیتونیم بفهمیم تو سر کاربر چی میگذره. ما میتونیم تحقیق کنیم، مشاهده کنیم، بپرسیم و حدس بزنیم. و وقتی برای درک بهتر آنها وقت گذاشتیم، میتونیم همدلی کنیم.
همدلی بخش مهمی از طراحی انسان محور هست. گفتگوهای بی پایانی در مورد اهمیت آن در کار تجربه کاربر وجود دارد، اما تعداد کمی از آنها به چگونگی کمک به دیگران برای دستیابی به آن تمرکز می کنند. بهعنوان محقق، وقتی از اول کار با تلاش کاربر همدلی میکنیم، احساس ناامیدی میکنیم و سخنان او را میشنویم، نمیتوانیم از همدردی خود جلوگیری کنیم. اما پشت هر تیم UX ، یک مشتری یا یک مدیر عامل شرکت وجود دارد که جایی که باید باشه نیست و اصلا نظراتشان با ما یکی و حتی کمی نزدیک هم نیست و آنها خواسته ها و نیازهای کاربران را درک نمی کنند. وظیفه ما این است که به آنها کمک کنیم - اما چگونه؟
متخصصان UX اغلب با موقعیتهای چالشبرانگیزی مواجه میشوند که در آن همکاران و ذینفعان، نظرات و احساسات خود را نادیده میگیرند و مخاطب هدف مورد نظر را فراموش میکنند. در حالی که قسمتی از یک جلسه همدلی فرهنگ شرکتی را که برای تحقیقات کاربر ارزشی قائل نیست، تغییر نمیدهد، اما میتواند به تمرکز شرکتکنندگان بر روی کاربران با قرار دادن آنها در هنگام تعامل با یک محصول یا خدمات، کمک کند.