امروز که بعد از مدت ها به اصرار یکی از دوستان ناباب قسمت یک سریال جذاب یاغی را دیدم، بسی در فکر فرو رفتم و بسیار اندیشیدم به کلیشه هایی که مدت هاست نسبت بهشون خشم دارم ، گفتم چند سطری از این خشم بنویسم باشد که اندکی بایکدیگر یادبگیریم.
در واقع این قسمت یاغی برایم برایم حاوی لحظات تلخی بود که یک جوان واقعا خودساخته در تلاش و تکاپو برای داشتن شناسنامه است ، در تلاش و تکاپو برای داشتن سه جِلی است که به او اجازه وصال به عشق را می دهد، به او مجوز حضور در تیم ملی کشتی را میدهد. به او اجازه درس خواندن را می دهد،به او اعتبار می دهد،به او فامیلی می دهد، و بهتر است بگویم به او زندگی می دهد.
ولی چه ها که نمی کند این شناسنامه که هویت افراد به آن گره خورده است.چه ها که نمی کند این دفترچه جلد قرمزی که نبودنش می تواند دلیلی برای خودکشی باشد. دلیلی برای معتاد شدن باشد. یا حتی دلیلی باشد برای عدم ادامه زندگی. و البته به نظرمن واقعا دلیل قانع کننده و محکمه پسندی است برای این افعال.
چه تاثیر شگرفی بر زندگی دارد این دفترچه ی جلد قرمزی که صفحه ای از آن رای های با امید بهبود انتخابات است و صفحه ی دیگر آن تعداد زنان عقدی که شمار آن از چهار بیشتر نمی شود و صفحه آخر آن هم سالروز وفات است.
واقعا هم با اهمیت است دفترچه ای که با بوته بودن یا بی بوته بودن آدمی را مشخص می کند.
حال که از معجزات این دفترچه جلد قرمزی گفتم بگذارید اندکی هم از کسی بگویم که از داشتن این معجزه بی بهره است:
این بچه ها که جور اشتباهات دو نفر دیگه را میدهند یک عمر فشار های روانی زیادی را متحمل می شود ، بچه ای که از بچگی به او واژه حرومزاده اطلاق شده است. بچه ای که از بچگی یادگرفته که هیچ کس را ندارد و تنها حامی و تکیه گاهش در این زندگی خودش است. بچه ای که مجبور شده زود بزرگ شود ، مجبور شده بچه گی را رها و به سرعت به دامان بی مهر بزرگسالی بپیوندد ، بچه ای که مجبور شده بازی نکند، دوستی نداشته باشد و فقط کار کند و کار کند و کار کند . بچه ای که هیچ وقت رنگ بوی ماه مهر را ندیده است چون شناسنامه ای نبوده که بتواند به بوی ماه مهر فکر کند. بچه ای که در زندگی اش حتی پدر نداشته اش را هم به او نسبت نمی دهند.
از این کلیشه ها و البته نگاه های غلط به این بچه ها که بگذریم خوب است به این موضوع فکر کنیم که آیا هویت و ارزش انسانی من به کشوری است که در آن متولد شده ام؟؟ یا به خانواده ای است که در آن بزرگ شده ام ؟؟ یا به شناسنامه ای است که دارم یا ندارم؟؟ نکند به مدرسه غیر انتفاعی است که با پول پدر جان رفته ام؟؟ یا به آیفون 13 پرومکسی که با افتخار مقابل آیینه می ایستم و از خودم عکس میگیرم ؟؟ به نظر من ارزش انسانی من به آنچیزی ست که خودم خلق کردم به نهالی ست که خودم کاشتم، به زندگی ست که خودم آبادش کردم نه آنچه که هیچ نقشی در وجود یا عدم وجود آن نداشته ام.
چه خوب است که به چیزی ببالیم که بالیدنی باشد. به چیزی ببالیم که در وجود و پیدایش آن اندک نقشی داشته ایم.
#حرامزاده #یاغی #کلیشه #شناسنامه #هویت #بی_بوته