اگر در حوزه روابطعمومی مشغول بکار هستید، حتما روزهایی را داشتهاید که کم توجهی به این حوزه و حتی گاها نادیده گرفته شدن آن در ایران را لمس کرده باشید.
این موضوع باعث شد تا به این فکر بیفتم که کمی در خصوص عنوانی که در روزهای خدمت سربازی، در حصار پشت فرودگاه و در حال تماشای فرود هواپیماها در موردش مطالعه میکردم بنویسم. عنوانی که نام آن را میگذارم اقتصاد توجه یا Attention economy.
اول از همه اشاره کنم آنچه در اقتصاد تعیین کننده ارزش هر کالاست، میزان کمیابی آن است و تغییر در این فاکتور، سبب تغییر در ارزشهای اصلی میشود. برای مثال افزایش تصاعدی تعداد رسانهها در سالهای اخیر و بمباران اطلاعاتی مخاطبان از سوی آنها، باعث شد تا عنصر کمیاب حوزه اقتصاد رسانه، به جای اطلاعاتی که منتقل میشود، توجه مردم به هر رسانه باشد.
برندها همواره رویای در دست داشتن یک کشور و سپس جهانی شدن را دارند. گروهی از آنها شاید موفق شده باشند از فشار کالاشدگی محصولات خود نجات پیدا کنند، اما اکثریتی که موفق نشدهاند شاید به یک دلیل اجتناب ناپذیر بوده است؛ اینکه ما واضحا در اقتصاد توجه زندگی میکنیم و هزاران کانال تلویزیونی، رسانه و روزنامه، سوشال مدیا و مکتبهای فکری متعدد وجود دارد و این سبب شده تا مردم از گزینههای پیش روی خود سیر شده باشند. درست در میان این همه محصول جدید و افزایش تنوع، هرروز محصولات متنوع و پیشرفته جدیدی عرضه میشود و مخاطب را به معنای واقعی کلمه در بمباران اطلاعات و انتخاب قرار میدهد و این میتواند مخاطب را به سمت كالا دیدن هر دسته از محصول سوق دهد.
بی دلیل نیست که این روزها هدف اصلی هر کسی که در بازار فروش کالا یا خدمات فعالیت انجام میدهد، رقابت برای کسب توجه است. در هر حوزهای که فعالیت دارید، وقتی توجهها را به خود جلب کردید، میخواهید نشان دهید که سزاوار آن هستید. این یک فرآیند دو مرحلهای است. پس چرا انجام آن برای کسب و کارها سخت است و در مرحله جذب توجه متوقف میشود؟ یک دلیل این است که کسب و کارها در مرحله جلب توجه، خود مجذوب موقعیت فعلی میشوند و فراموش میکنند که چرا در گام اول اقدام به این جلب توجه کرده بودند. اقدامی که اکنون نام آن را میگذاریم رابطه.
ایجاد رابطه احساسی با مخاطب باید پایه تمام اقدامات تجاری و تدابیر مبتکرانه ما باشد. بازاریابی چریکی، ویروسی، تجربهای و… همگی میتوانند منجر به جلب توجه شوند اما نمیدانند این توجه را بجز یک تبدیل موقت چطور صرف کنند. در آنها هیچ چیزی برای ساختن، اضافه کردن و توجه محض وجود ندارد. در نتیجه کالا ماندن ثمره این فعالیت است و ارزش افزودهای که یک فعالیت فرا محصولی، مثل روابطعمومی مدرن، ایجاد میکند جا میماند. فروش تلفنی را به عنوان نمونه بارز بیثمره بودن یک توجه موقت به یاد آورید که چطور خانه آن ارتباط ایجاد شده بی معنا و بر آب بود.
در نوشته بعدی بیشتر به موضوع روابطعمومی مدرن و نقش آن در تبدیل توجه جلب شده توسط مارکتینگ، به یک ارتباط پویا و ایجاد صحیح یک برند انسانی میپردازم.