آیا دین برای خوب شدن ما آمده خوب بودن به این معنی که سرمان به کارخودمان باشد و آزارمان به کسی نرسد و کاری به کار کسی نداشته باشیم ؟ اگر این طور باشد که لیبرالیسم عین دینداریست و غرب مهد دینداران عالم .
دید اشتباهی که بیشتر افراد کم همت دارند این نوع نگاه به دین است؛ نگاهی که هیچ حرکتی به دنبالش نیست و نتیجه ای جز پذیرش ظلم و ذلت و زیردست بودن ندارد.
دین بالعکس رستگاری انسان را در رهایی کامل از اسارت ها که باعث حداقلی ماندن آدمی می شوند میداند و او را به عبادت و اطاعت کامل از خدای خود که کمال بینهایت است و اجتناب از اطاعت و سرسپردگی هر چه غیر اوست یعنی طاغوت فرامی خواند.
خداوند انسان را مورد عنایت خاص خود قرار داد و او را برای خودش خلق کرد و تمام صفات و کمالات نامحدود خود را به طور بالقوه در انسان قرار داد و به او اختیار بخشید و هدایتش کرد تا لطفش را تکمیل کند و انسان را تنها موجودی قرار دهد که امکان رسیدن به بالاترین لذت ها که خدایی شدن و رسیدن به اوج کمال می باشد دارد همانطور که فرزند تنها در آغوش مادر آرامش می گیرد.
دین آمد تا انسان از هر نوع اسارت بزداید و بال های او را برای پروازی تا اعماق سعادت بگشاید . و خداوند منت نهاد بر انسان و منجیانی از سوی خود برگزید تا چونان طبیبانی دلسوز و بی اجر و مزد دین را بر مردم عرضه دارند و پر و بال زخمی و رنجورشان را تیمار کند و طریق پرواز را بر آنان بیاموزند.
و این طبیبان کسانی جز پیامبران و امامان که تجلی رحمت خداوند در زمین هستند نمی باشند.
و همان طور که خداوند ما را به اطاعت از این بزرگواران خوانده شکی نمی ماند که حکومت باید الهی باشد و حاکمان باید منصوبان الهی باشند تا اهداف یاد شده برای انسان را رقم بزنند و بدیهیست که قبول هر حاکم به غیر ایشان به منزله پذیرش طاغوت و پذیرش سنگین ترین اسارت هاست.
همان طور که دیده ایم و میدانیم حکومت حاکمان غیر الهی نتیجه ای جز ظلم ، سرخم کردن مقابل حاکمان ، احساس حقارت و ذلت نفس ، حداقلی شدن و به کم قانع بودن، احساس یاس و ناامیدی و ضعیف شدن ندارد و انسان را از انسانیت خود ساقط می کند.
حال خنده دار است که دینداری را خوب بودن بپنداریم؛ خوب بودن به آن معنا...