با سهراب و متین تازه رسیده بودیم خونه، که سهراب گفت:«گرسنمه!»
متین با تعجب پرسید:«هنوز گرسنته؟! بعد از این همه غذایی که بیرون خوردیم! »
سهراب چهره شو مظلوم کرد و گفت:«هیچی دست پخت مامان نمیشه.»
رفتم سمت آشپزخونه و در یخچال رو باز کردم. متین با دیدن چهره مایوس من گفت:« میرم بیرون یه چیزی بگیرم.»
چند دقیقه بعد متین با یه عالمه " بیسکویت مادر" برگشت خونه و با خنده به سهراب گفت:« بیسکویت مادر به خوشمزگی دستپخت مادر»
سهراب از اون روز به بعد فقط بیسکویت مادر می خوره!!!!!
پایان