ساعت ۱۰:۰۲ پنجشنبه ۱۴ تیر. شب دور دوم انتخابات ۱۴۰۳.
دیشب رفته بودم راهآهن تهران تا شارژرم رو از سعید بگیرم. جامونده بود قزوین و این دو هفته گوشیم رو به هر شارژری زده بودم. این چند برعکس چند سال اخیر وقتی تو خیابونا راه میرفتم خیلی بیشتر از همیشه از مردم صحبت انتخابات رو میشنیدم. نمیدونم فردا چی بشه ولی پیشبینیم اینه که مثل همیشه تورم بیشتر و دلار گرونتر بشه. امروز صدرا بهم پیاد داد و داشت تلاش میکرد که نظرم رو ببره سمت پزشکیان. میگفت تنها راه نجات ایران رفع تحریمهاست. بیشتر از این که صدرا چی میگفت برام جالبه ببینم چند سال دیگه فاز این بچه چهجوری میشه!
دوشنبه هفته بعد امتحان باکتری داریم و واقعا خسته شدم از این امتحانا. واقعا سن من مناسب دست و پازدن در علوم پایه نیست.
هفته دیگه قراره خانواده هم بیاد تا اولین جلسه خواستگاری رسمی رو برگزار کنیم. یعنی جدی جدی قراره ازدواج کنم؟ نمیدونم باید دید که چطور پیش میره.
امشب سرم خیلی درد میکنه. الان تو حجله مرتضی دراز کشیدم و دارم مینویسم.