راز موفقیت بیل گیتس دیگر راز نخواهد بود. چرا که امروز با خواندن این مقاله قرار است این راز فاش شود. امیدوارم که شما هم از موفقیتها و از شکستها او درس بگیرید و هضم تجربه کنید. زندگی بیل گیتس پر از اتفاقات خوب بدی بوده است که از هر کدام از آنها باید درسهای زیادی گرفت. راز موفقیت بیل گیتس همان چیزی است که اکثر افراد موفق را به موفقیت رسانده است. با مقاله زندگی نامه بیل گیتس همراه باشید تا ببینید بیل گیتس چه کار کرده که ما نکردهایم؟
در ادامه با دارن هاردی و زندگینامه او بیشتر آشنا خواهید شد… همچنین اگر خواستید می توانید مقالات دیگر زندگینامه افراد موفق مانند برایان تریسی را هم مطالعه کنید تا با آن ها بیشتر آشنا شوید. چون داستان موفقیت آن ها، می تواند چراغ راه ما در این مسیر باشد. دیگر مقالات افراد موفق را در طول متن به شما معرفی خواهم کرد.
در این مقاله تنها به راز موفقیت بیل گیتس، سومین میلیاردر دنیا با ثروت کنونی 108 میلیارد دلار پرداخته شده است. اما اگر علاقمند هستید که دلیل موفقیت ثروتمندترین فرد دنیا را بدانید، توصیه میکنم حتماً مقاله زندگی نامه جف بزوس را بخوانید. مدیر عامل فروشگاه آمازون در سال 2018 به تفاوت بسیاری زیاد از بیل گیتس پیشی گرفت و عنوان ثروتمندترین فرد دنیا را به خودش اختصاص داد. امیدورام حتماً آن را بخوانید و از راز موفقیت او آگاه شوید.
برای این که مطالب این مقاله بهتر و موثرتر در ذهنتان باقی بماند،کلیپ پایین را نگاه کنید تا بیشتر با سر فصل های این مقاله آشنا بشید و بتوانید درسهای خوبی از زندگی بیل گیتس بگیرید تا در زندگی خود اجرا کنید.
بیل گیتس، پسری زاده 28 اکتبر سال 1955 است. در حقیقت اسم او ولیام هندری گیتس سوم (william henry gates III ) است. اما با اسم بیل گیتس معروف شد. بیل گیتس دوران کودکیاش را در واشنگتن گذراند. او با خانواده 5 نفره خود اوقات خوشی را سپری میکرد. او دو خواهر به نام های کریستانا و لیبی داشت.
بیل خیلی مادرش را دوست داشت و همچنین کمک بسیار زیادی را به او در نگهداری از خواهر کوچکترش کرد. مادر او یک معلم بود و او خیلی چیزهایی که در آنها مهارت داشت را از او یاد گرفته بود. مادرش او را به هر جلسهای که میرفت همراه خود میبرد. حتی در دیدارهایی که با رؤسای ای بی ام داشت، بیل گیتس را با خودش میبرد. یکی از دلایلی که باعث موفقیت این میلیاردر شد، این بود که او از همان کودکی علاقمند خواندن کتاب بود و در مذاکرات زیادی حضور داشت. این کارها باعث تقویت روحیه مدیریت بیل گیتس شد و او را شجاعتر از پدر خجالتی خودش ساخت.
همانطور که گفتم، ولیام گیتس (William Henry Gates II) پدر بیل گیتس، یک وکیل خجالتی بود. او دوست داشت که بیل راه او را پیش بگیرد و در آینده مثل او وکیل شود. اما بیل کسی نبود که بتواند آرزوی پدرش را برآورده کند.
پدر بزرگ مادری بیل گیتس، صاحب بانکی بود که با شرکتهای خیلی بزرگی کار میکرد. علاوه بر آن، این بانک فرصتهایی را برای بیل ایجاد کرده بود که او بتواند راههای حسابداری را یاد بگیرد و بداند که چطور در بازار سرمایه گذاری کند. بیل گیتس، تا 12 یا 13 سالگی وقت خودش را در کنار پدر بزرگش صرف میکرد و در حال یادگیری از او بود.
معمولاً، اکثر افراد موفق از دانشگاه فارغالتحصیل نشدهاند یا اصلاً به مدرسه نرفتهاند، اما بیل آنقدر کتاب میخواند و همیشه در حال یادگیری بود، اصلاً اوضاع طوری شده بود که پدر و مادر او وقتی دیدند که او نمیتواند به خوبی در این مدارس با دیگران ارتباط برقرار کند؛ او را در مدرسه غیر دولتی ثبت نام کردند. مدرسهای به نام لیک ساید که بیل گیتس در آنجا بهترین دوست خودش را پیدا کرد.
زندگی بیل گیتس را میتوان به دو قسمت تقسیم کرد. بیل گیتس قبل از دیدن کامپیوتر، و بیل گیتس بعد از دیدن کامپیوتر. کامپیوتر باعث تغییرات زیادی در زندگی ای میلیاردر شد. مثلاً در دروان دبیرستان سیستم مدرسهاش را هک کرد و کلاسهایش را طوری تنظیم کرد که در کلاس دختران باشد. با آنها برود و بیاید.
کار جالبی بود، اما باید بگویم که همه این کارها زیر سرمدرسهای بود که در آن درس میخواهند. یک شرکت کامپیوتری به مدرسه لیک ساید پیشنهاد داد که برای دانش آموزان خود کامپیوتر تهیه کند و مدیریت هم این پیشنهاد را قبول کرد. با حضور کامپیوتر، بیل و دوستش پل آلن خیلی به برنامه نویسی علاقمند شودند و تمام وقت خودشان را صرف این را میکردند. به طوری که ای دو دوست در سن 12 سالگی برای شرکتی که آن کامپیوتر را ارائه داده بود، برنامه نوشتند. یعنی با همان دستگاه PDP-10 که مدرسه خریداری کرده بود برای آن شرکت برنامه نویسی کردند.
بیل گیتس دیپلم خودش را از همان مدرسه لیک ساید گرفت. بعد از آن برای این بتواند آروزی وکیل شدن پدرش را برآورده کند به دانشگاه رفت. اما بیل گیتس اصلاٌ دوست نداشت که دانشگاه برود، با این که در آزمون ورودی دانشگاه از مجموع 1600 امتیاز، امتیاز 1590 را کسب کرده بود، اما حس خوبی نداشت. پس برای همین دانشگاه را خیلی زود ترک کرد و سریع رفت سراغ کار.
همانطور که گفتیم، بیل گیتس تا جایی در دانشگاه حضور داشت، شگفتیهای زیادی آفرید. همان سال اولی که در دانشگاه هاروارد درس میخواند، نمونه کاری را به زبان بیسیک (Basic) برای میکرو کامپیوترهایش نوشت. با این که بیل در دانشگاه بود، اما همچنان با پل آلن در ارتباط بود و بعدها از دانشگاه رفت و همکار او در یک شرکت کامپیوتری شد.
از دیگر اتفاقات خوبی که دانشگاه هاوارد برای بیل گیتس رقم زد، آشنایی با یک دوست خوب بود که باعث میشد تیم او از قبل کاملتر شود. این برنامع نویس فوق العاده کیس نیست جز استیو بالمر. کسی که الآن یکی از اعضای هیئت مدیره مایکروسافت است و از ثروت خوبی نیز برخوردار است.
بیل گیتس دانشگاه را ترک کرد چون احساس کرد که دانشگاه جایی نیست که او بتواند استعدادهای خودش را اثبات کنید. واقعاً هم باید گفت که دانشگاه آنجایی نبود که او بتواند استعدادهای خودش را ثابت کند. او در ترم دوم دانشگاه خود مسئله ریاضیای را حل کرد که تا به حال کسی نتوانسته بود راه حلی برای آن پیدا کند. این مسئله فوق العاده پیچیده، درباره چیدن پنکیکها بر روی یک دیگر بود که راه حل بیل گیتس برای 30 سال تنها راه حل آن مسئله بود.
بزرگترین رازی که در موفقیت بیل گیتس نقش داشت، همین تصمیم درست در موقعیت مناسب بود. او آدم برون گرا و مدیری بود. اگر میخواست در دانشگاه بماند، باید قید مدیریت کردن را میزد و به حرفهای پدر و مادرش گوش میکرد که مطمئناً نتایج خوبی نداشت. در اصل راز موفقیت او در این بود. هر وقت می دید که دیگران به یک سمت میروند، او در جهت مخالف آنها قدم برمیداشت.
بیل گیتس از همان دوران دبیرستان، وقتی که با کامپیوتر مدرسه کار میکرد، فکر ساختن شرکت مایکروسافت را در ذهنش میپروراند. همیشه میخواست شرکتی را راه بیندازد که مینی کامپیوتر، یا بهتر بگویم کامپیوترهای خانگی (personal computer) را با قیمت ارزان و کاربری بالا به مردم ارائه کند. بیل گیتس همیشه با خودش میگفت که کامپیوترها روزی به ارزشمندترین وسایل روی میزها تبدیل میشوند و واقعاً هم چنین اتفاقی افتاد.
پس دوستان دوران مدرسه دور هم جمع شدند تا این شرکت خارق العاده را بیان بگذارند. بیل گیتس و پاول آلن (paul allen) بعد از اخراج شدن از MITS تصمیم به ساخت این شرکت گرفتند و با تیم کوچک خود شروع به کار کردند.
بیل گیتس و پل آلن در سال 1970، وقتی که تنها 15 سال داشتند، برنامهای را نوشتند به نام (Traffic-o-Data) که بر روی آمد و شد رفت آمدهای شهر سیاتل نظارت داشت. این دو هکار از طریق این راه 20 هزار دلار سود کردند. همین موفقیت باعث شد که فکر باز کردن یک شرکت نرم افزاری را بکنند. در ادامه میخواهم داستان اولین سیستم عامل این دو دوست را بگویم.
خب، همه این ماجراها از آنجایی شروع شد که شرکت کامپیوترسازی امآیتیاس(MITS) مقالهای را در رابطه با تراشه مینی کامپیوتر (Alt-air 8800) نوشته بود. بیل و آلن هر دو به این فکر میکردند که این تراشه چقدر میتواند در دنیای رایانه مفید باشد. این کامپیوتر وسیله کاملی بود، اما بیل گیتس و پل آلن معتقد بودند که میتوانستند آن را بهتر کنند. پس با شرکت MITS تماس گرفتند و گفتند که برنامهای دارند که روی کامپیوتر Altair اجرا میشود. با این که آنها نه تراشه، و نه برنامه داشته باشند این کار را کردند.
برای همین مدیر مجموعه، این برنامه نویسان را دعوت کرد تا بیایند کار خودشان را ارئه بدهند. اما بیل گیتس با بهانه تراشی و سرکار گذاشتن مدیر شرکت، بعد از دو ماه کار کردن در آزمایشگاه دانشگاه هاروارد برنامه را به MITS تحویل دادند. آن برنامه باز خورد خوبی داشت و هر دو در آن شرکت استخدام شدند.