
نگاهی هفتادساله به ذخایر طلای بانکهای مرکزی نشان میدهد که پس از بحران مالی ۲۰۰۸، مرکز ثقل طلای رسمی بهآرامی از اقتصادهای پیشرفته به سوی اقتصادهای نوظهور جابهجا شده است. در نموداری که محور عمودی آن میلیون اونس تروا را نشان میدهد، سه مسیر متمایز دیده میشود: خط مشکی نماینده کل جهان، خط آبی بیانگر اقتصادهای پیشرفته و خط قرمز مربوط به اقتصادهای نوظهور. اقتصادهای پیشرفته که در اواخر دهه شصت میلادی به اوج رسیده بودند، بعد از فروپاشی برتونوودز و آزاد شدن نرخ طلا بهتدریج از حجم ذخایر خود کاستند و از حوالی ۲۰۰۸ به بعد عملاً در سطحی نزدیک به ۷۰۰ میلیون اونس تثبیت شدند. در نقطه مقابل، اقتصادهای نوظهور از همان حوالی ۲۰۰۸ وارد فاز انباشت پیوسته و شتابنده شدند؛ روندی که نشان میدهد برای این اقتصادها، طلا بیش از گذشته نقش لنگر اعتماد و ابزار تنوعبخشی ذخایر را ایفا میکند.
جمع جهانی نیز بازتاب همین دو نیروی متقابل است: پس از افت در دهههای ۸۰ و ۹۰، از زمان بحران ۲۰۰۸ مسیر رو به رشد را از سر گرفته و اکنون بالاتر از سطوح گذشته نزدیک قرار دارد. پیام کلیدی این تصویر روشن است: در حالی که دارندگان قدیمیِ طلا—عمدتاً در جهان پیشرفته—به سقف تاریخی خود رسیده و به ثبات تمایل دارند، خریداران جدید—عمدتاً در میان نوظهورها—با انباشت تدریجی و منظم، سهم بیشتری از ذخایر رسمی را به خود اختصاص میدهند. این جابهجایی خاموش، معنایی فراتر از آمار دارد: ترجیح به کاهش ریسک طرفمقابل، تنوعبخشی از ارزهای ذخیره و تقویت پشتوانهای که کمتر در معرض ریسکهای ژئوپلیتیک و مالی است.
برای بازار، همین انباشت آهسته اما پایدار اهمیت عملی دارد. ورود مستمر تقاضای رسمی از سوی نوظهورها کف حمایتی ساختاری برای قیمت طلا ایجاد میکند و حساسیت این فلز به چرخههای سیاستی کوتاهمدت را تعدیل میسازد. از سوی دیگر، ثبات نسبی در داراییهای طلای اقتصادهای پیشرفته نشان میدهد که سمت عرضه از کانال بانکهای مرکزی تغییرات تند و تیزی را تحمیل نمیکند. حاصل این ترکیب، تصویری از بازار طلای جهانی است که بیش از پیش به نیروهای بلندمدت متکی است؛ نیرویی که نه با موجهای کوتاهمدت، بلکه با بازآرایی آرام اما عمیق پرتفوی ذخایر رسمی شکل میگیرد.