نوزاد.
کافیه چند لحظه به کلمه نوزاد فکر کنید.با شنیدن این کلمه چه چیزهایی به ذهنتون میرسه؟ پوشک – بانمک - نق زدن – دردسر - خوشمزه و چلوندنی و ...
همه موارد درسته ولی شاید موردی که کمتر بهش فکر میکنیم اینه که نوزاد مظهر پشتکاره. واقعا بدون هیچگونه مبالغه ای نوزاد مظهر تلاش و پشتکاره. کافیه فقط یه مدت حرکات نوزاد رو موشکافانه زیر نظر بگیری. حرکاتی که شاید به نظر ما خیلی خیلی اولیه و خسته کننده به نظر بیاد. حرکاتی که شاید واسه ما یک ثانیه زمان لازم داشته باشه ولی نوزاد صد بار تلاش میکنه که انجامش بده. حرکاتی که شاید چون همه ما اونا رو پست سر گذاشتیم و یا چون همه نوزادان انجامش میدن چندان واسه ما مهم و قابل تامل نیستند.
با یک آزمایش خیلی ساده می تونید شروع کنید. یک پارچه رو روی صورت نوزاد بذارید. اون موقع هست که اگر خوشش نیاد تلاش بی پایانش شروع میشه. شاید نوزاد به قدری کوچک باشه که حتی اصلا موفق نشه پارچه رو از روی صورتش کنار بزنه ولی تلاش و پشتکارش باور نکردنیه و خارج از حد تصوره.
ولی بهترین نمونه برای تلاش و پشتکار یک نوزاد که میشه بهش اشاره کرد تلاش برای حرکت کردنه. وقتی نوزاد چیزی رو در اطرافش میبینه که دوست داره بهش برسه اون شی میشه هدفش و اینجاست که تلاشی باور نکردنی برای حرکت به سمت هدف شروع میشه. تلاشی که شاید ماه ها طول بکشه تا نوزاد یاد بگیره چطور اولین حرکت رو به جلو به سمت هدف رو شروع کنه. و البته این هدفی هست که تمام نوزادان با تلاش و پشتکاری که دارن بهش میرسن. مطمئنا این حجم از موفق نشدن و دوباره تلاش کردن و باز هم زمین خوردن و دست از تلاش بر نداشتن در هیچیک از مراحل بعد از نوزادی برای کسی پیش نمیاد. در این مرحله از تلاش نوزاد هیچ عاملی نمی تواند در مسیر رسیدن به هدف برای آنها بازدارنده باشد نه تمسخر و تحقیر اطرافیان نه موانع و پستی و بلندی های بین راه و نه زمین خوردن های مکرر و نه ترس از شکست.
و در اینجاست که این سوال مهم به میان می آید:
چه عاملی می تواند در بزرگسالی به این پشتکار و تلاش پرشور و اشتیاق پایان دهد.
یادگیری و تلاش های نوزاد هر روز ادامه پیدا میکنه و پیشرفت آنها و یادگیری روزانه مطالب جدید با جدیت و به طور مستمر ادامه داره پس چه عامل یا عواملی هستند که به مرور بر ذهن و فکر ما تاثیر می گذارند تا در بزرگسالی از آن همه شور و اشتیاق برای یادگیری و رسیدن به هدف کاسته شود و به افرادی تبدیل شویم که بسیاری از مواقع به هر دلیلی (ترس از شکست یا نگرانی از حرف اطرافیان و ...) یا تلاشی برای یک هدف نمی کنیم و یا پس از یک یا چند بار شکست دست از تلاش بر میداریم و اینکه شوق یادگیری روزانه در ما به این حد کاهش یابد!!!
مطمئنا افرادی در این زمینه موفق تر هستند که توانسته باشند این شور و شوق برای یادگیری و رسیدن به هدف را تا حدود بیشتری در وجود خود نگه دارند.
مخلص کلام این که شاید ما با حرفهامون سعی کنیم خیلی چیزا رو به بچه ها یاد بدیم و به خود ببالیم که چه مطالبی رو به اونا آموزش دادیم که بتونه چراغ راهشون باشه ولی اونا دارن بدون حرف زدن و با عمل به ما خیلی چیزهای بزرگتر و درسهای مهمتری رو یاد میدن که ما خیلی ساده انگارانه از کنارش عبور می کنیم.
برداشتی از سخنان دکتر Carol Dweck