معتاد بیمار نیست ، مجرم یا قاتل است قاتل آرزو ها
امروز میخواهم برایتان از سرنوشت افرادی بگویم که انگار با طنابی به اعتیاد گره خورده اند ، افرادی که حتی خودشان به هیچ مخدری اعتیاد ندارند اما مگر چه فرقی میکند به حالشان که مواد میکشند یا نمیکشند؟!
گاهی با خود می اندیشم آن شخصی که برای اولین بار جمله ی (معتاد مجرم نیست بلکه بیمار است ) را بر زبان راند آن لحظه دقیقا میدانست معتاد چه کار میکند ؟؟
یا نه ؟ ، شاید حتی با زندگی یک معتاد از نزدیک آشنایی نداشت .
معتاد دقیقا یک مجرم است ، بیمار به کسی میگویند که ناخواسته به مرضی مبتلا گشته و احتمالا تمام تلاشش را میکند تا با مصرف دارو های مختلف خودش را بهبود بخشد اما معتاد کسی است که کاملا خود خواسته با آگاهی تقریبی یا کاملی که از عاقبت این عمل به سبب زندگی در جامعه انسانی بر او آشکار است مواد مخدر را استعمال میکند و با همین مثال ساده فرق بین معتاد و بیمار را میتوان درک کرد !.
معتاد شخصی است که هر روزی که از اعتیادش میگذرد بیشتر و بیشتر در منجلاب نیستی فرو میرود و گویی تمام افراد بیگناهی را که تنها جرمشان نزدیکی به یک معتاد است را با خود به عمق نباید ها میبرد ... آنقدر که افراد زیادی را با خود نابود میکند چه خواسته و چه نا خواسته ...
آیا کسانی که هر روز شعار در نظر روشنفکرانه میدهند معتاد مجرم نیست بیمار است ...
از سرنوشت و آینده کودکان بیگناه و معصومی که تنها جرمشان داشتن پدر یا مادر معتاد است خبر دارند ؟ این کودکان تقریبا آسیب پذیر ترین اقشار جامعه هستند .
چه کسی جواب گو خواهد بود آیا شعار دهندگان یا همان معتادان بی فکر که تنها با همان شعار ها خود را آرم میکنند که جرمی مرتکب نمیشوند جوابگو هستند
جوابگوی خانواده های بی پشتوانه و از هم پاشیده ؟
فقر ، بی کسی ، تنهایی دست درازی ؟
کودکانی که گویی آینده نا معلومشان در دریایی پر تلاطم رها شده است .
آنهایی که خوب طعم حقارت و حسرت را چشیده اند و یا حتی طرد شدگانی که همان قشر شعار دهنده هم در عمل آنها را لایق نمیبینند....
آنهایی که فکر میکنند به حال خود رها شده اند و با چشمانی اشکبار انتظار میکشند تا شاید پدر / مادر معتادشان به یاد بیاورد که جز مواد افرادی هستند در این عالم که دلتنگشان میشوند و دوستشان دارند . مدرسه برای این کودکان گاهی مانند شکنجه گاه میشود آنجایی که بیشتر از هرجای دیگر تفاوت ها چشم میزند
کودکان بی پناه مادران خسته پدرانی که کمرشان خم شده پشت این حماقت اولادشان فرزندانی که هرچه بزرگ تر میشوند کینه و نفرت و بی اعتمادی هم در وجودشان بزرگ تر میشود ...
رویا هایی که نابود میشوند .
سخنی دارم در پایان
در همان لحظه ای که مخدر را برای اولین بار در دست میفشاری و میخواهی شروع به استعمال کنی به تمام کسانی فکر کن که با این کار گویی نابودشان میکنی به خاطره هایی که زین پس هرگز نخواهی ساخت و چیز هایی که هرگز نخواهی بدست آورد به چشم ها فکر کن چشم های اشک آلود و قلب هایی به گل نشسته ...