با وجود انبوهِ آموزشهایی که دانشآموزان و دانشجویانمان در حوزههای مختلف علوم در طول دورهی تحصیلی خود میبینند، اما بسیاری از آنها پس از پایان تحصیلات حتی دانشگاهی، به درستی نمیدانند چه چیزی علم و چگونه فعالیتی است، چطور کار میکند و پیش میرود.
در سیاههی پیش رو، قصد دارم برخی از رایجترین تصورات غلطی را که دربارهی علم در جامعهی ما (و حتی گاهی وقتها در جامعهی آکادمیک ما) رایج است، به اختصار شرح دهم.
۱. علم از بر بودن اطلاعات و واقعیتهای علمی است
از آنجایی که کتابهای درسی ما مملو است از اطلاعات و واقعیتهای تجربی، ممکن است این تصویر غلط ایجاد شود که علم همین اطلاعات علمی است. مثلا بدانید 13.8 میلیارد سال پیش در جهان انفجاری مهیب رخ داد، گرمای نهان ویژه و یا ضریب گذردهی خلا چیست و یا حتی بتوانید انتگرال دوگانه بگیرید، بدانید تکثیر مولکولی چطور صورت میگیرد و یا دایناسورها در چه زمانی میزیستهاند و اطلاعات و مهارتهایی ازین دست. اگر در زمانهای با دانستن انبوهی ازین اطلاعات دایرهالمعارفی میشد ادعای عالم بودن داشت، حالا دیگر در عصری که همه با یک کلیک ساده به همهی این اطلاعات دسترسی دارند به سختی میتوان علم را برابرنهادهی چنین اطلاعاتی قلمداد کرد. حتی دربارهی مهارتهای ریاضی نیز امروز دیگر نرم افزارهایی نظیر متلب و متمتیکا سختترین انتگرالها و معادلات دیفرانسیلی را برایتان به طرفةالعینی حل میکنند.
متاسفانه هنوز بخش بزرگی از نظام آموزشی ما علم را معادل با محفوظات میدانند. آنهم در عصری که دسترسی به محفوظات و اطلاعات علمی چنین آسان شدهاست. در سال 2019، 4 میلیارد نفر از ساکنان زمین به اینترنت دسترسی داشتند. این یعنی همین مقدار از آدمهای زمین به اطلاعات علمی و واقعیتهای تجربی دسترسی دارند. اگر علم معادل چنین محفوظاتی بود ما حالا باید نزدیک به 4 میلیارد دانشمند بالقوه در جهان میداشتیم!
فراگیری اطلاعات صرف، بدون آموختن روش تجزیه و تحلیل در جهان واقعی، نحوهی استخراج و تحلیل اطلاعات و مشاهدات، نحوهی مواجه با طبیعت و آموختن از آن و استفاده از اطلاعات و واقعیتها در حل مسائل عینی دنیای پیرامون و از همه مهمتر نیاموختن نگرش علمی، روششناسی علمی و تفکر نقادانه، تقریبا به هیچ کاری نمیآید.
۲. علم مجموعهای کامل است که به تمام پرسشها پاسخ نهایی داده و یا خواهد داد و راهکارها، تبیینها و راهحلهایی ارائه میدهد که یقینا درست است
خیر! تاریخ علم به ما میآموزد که علم یک پروسهی پیشرونده است که با گذر زمان کاملتر شده و تقریبا هیچگاه جواب نهایی و حرف آخری در کار نیست. علم هیچ ابایی از پذیرش خطاها و اصلاح تدریجی اشتباهات خود ندارد. علم هیچ ترسی ندارد که اعتراف کند یقینی در گزارههایی که صادر میکند در کار نیست. تمامی شکوه علم در پذیرش محدودیت دستگاه شناخت نوع بشر است و اوج زیبایی و عظمت آن در همین نکته است که با پذیرش همین محدودیتها به چنین پیشرفتهای عظیمی دست یافتهاست. علم یک جستوجوی مداوم و دائمی است که شاید هرگز برای آن نتوان پایانی تصور کرد. دانشمندان به طور مداوم، روشهای استخراج اطلاعات و آزمایشها را بهبود، ایدهها را بسط و توسعه و گاهی وقتها تفسیرهایشان را دقیقتر و کاملتر میکنند و بر مبنای این تغیرات جدید، منظرگاههای جدیدی میگشایند و پاسخ های دقیقتر و کاملتری به پرسشها میدهند و یا راهحلهای کارآمدتری می یابند.
بسیاری از نظریات ما حالا دیگر نظریات خوب جا افتادهی علمی(Well-Established Theories) هستند و ما با مشاهدات و شواهد بسیار دربارهی درستی آنها تقریبا مطمئنیم. مثلا ما تقریبا مطمئنیم که زمین کروی شکل است و یا اکسیژن عنصر اصلی در فرآیند سوختن است، جهان با انفجاری بزرگ (مهبانگ) آغاز شده و موجودات زنده در روندی تطوری بر کرهی زمین گسترش یافتهاند. اما اینها تنها حکایت بخشی از ماجرای علم است. کتابهای درسی عمدتا گزارش همین بخش خوب جاافتادهی علم هستند. وضعیت در بخش وسیعی از علم که در مرزهای آن قرار دارد (cutting edge of scientific research) اصلا بدین صورت نیست و مملو است از حدسها و شکیات فراوان.
اساسا یک راهکار دم دستی و ساده برای ارزیابی میزان علمی بودن یک متن و یا حتی یک شخصیت این است که ببینید که نرخ و فرکانس استفاده از کلماتی مانند احتمالا، تقریبا، محتملا درست، من فکر میکنم و ... در ادبیات او به چه میزان است.
با وجود تمام پیشرفتهایی که داشتهایم هنوز حجم نادانستههایمان از حجم دانستهها بسی بیشتر است و هنوز پاسخ بسیاری از بنیادیترین پرسشها را نمیدانیم. و احتمالا این پرسشها نهایتی هم ندارند. در واقع هر کشف بزرگی که انجام میگیرد خود منشأ دهها پرسش جدید برای تحقیقات بیشتر است. گویی هر پنجرهای را که میگشایید، از درون منظرگاه جدیدی که گشودهاید، دهها پنجرهی بستهی دیگر میبینید که باید تلاش کنید آنها را نیز بگشایید. موتور محرک این تلاش مستمر تاریخی، عشق و شوق انسان به دانستن، و حیرتزدگی او در مقابل زیباییهای هولناک طبیعت است.
۳. علم اثبات کرده است که ...
در بسیاری از رسانهها و حتی گاهی وقتها از بعضی دانشمندان میشنویم: در علم اثبات شده است که ...
شاید این جمله برایتان عجیب باشد که علوم تجربی هیچ چیزی را اثبات مطلق (اثبات به معنای ریاضیاتی آن) نمیکنند! اساسا یکی از پیشفرضهای مهم علوم تجربی این است که هر نظریه، ایده و باوری در علم –بدون توجه به درجهی پذیرش کنونی آن در میان دانشمندان- در آینده ممکن است به کنار نهاده شود اگر مشاهدات و شواهد جدید کنار نهادن آن را ایجاب کنند. علم همواره میتواند نظریاتی را تایید (Accept) و یا به کنار بگذارد. (Reject) هیچگاه نمیتواند چیزی را اثبات کند. به بیان دقیقتر هر مشاهدهی له یا علیه (Evidence) میتواند درجهی تاییدِ نظریهای را افزایش و یا کاهش دهد. مثلا فرض کنید تاکنون هر کلاغی که دیدهاید سیاه بودهاست. آیا این مشاهده مطلقا اثبات میکند که همهی کلاغهای عالم سیاه است؟!
۴. روش علمی یک راه مشخص و ثابت است که همهی دانشمندان از آن پیروی میکنند
اغلب تصور میشود آنچه که به آن روش علمی (Scientific Method) میگویند، روشی خاص و یکتا است که با این روش دانشمندان و پژوهشگران حوزههای مختلف، از علوم اجتماعی تا فیزیک و زیستشناسی اطلاعات خود را استخراج و تحلیل میکنند، آنها را سازماندهی میکنند و یا بر مبنای یک روش خاص تحقیقاتشان را به انجام میرسانند و نتایجش را منتشر میکنند. اما این نگاه یک سادهسازی بیش از اندازه و مضر است. پروسههایی که در علوم گوناگون وجود دارد گاها بسیار پیچیدهتر از آن است که بتوان آن را در غالب یک روش مشخص گنجاند. افراد مختلف در حوزههای مختلف دانش از روشهای بسیار گوناگون و متفاوتی برای بنای ساختمان دانش استفاده میکنند.
۵. علوم تجربی علمیتر و دقیقتر از علوم انسانی است
در دورهای بعضی از فیلسوفان علم و دانشمندان تحت تاثیر نگاههای پوزتویستی اوایل قرن بیستم تلاش داشتند خطکشیای بین آنچه که علوم سخت (Hard Science) از قبیل فیزیک و شیمی و ... و علوم نرم (Soft Science) از قبیل روانشناسی و علوم اجتماعی و ... مینامیدند، انجام دهند و اولی را از آنجایی که قابلیت کمی و ریاضیاتی شدن دارد و بنیانها و روشهای آنهم متقنتر است و کمتر قابلمناقشه، دقیقتر و علمیتر از گروه دوم بدانند. اما امروز میدانیم قضیه پیچیدهتر از این حرفهاست که بتوان چنین گزارهای صادر کرد و همهی علوم تجربی و همهی علوم انسانی را با یک چوب راند. از طرفی، دیگر آن بنیانهای سفت و سختی که زمانی تصور میشد علوم تجربی بر مبنای آنها بنا شدهاند در بسیاری از حوزههای این علوم در کار نیست. مثلا کافی است سری به یکی از حوزههای فیزیک بنیادی بزنید و ببینید اختلافات بر سر بنیادها و اصول چقدر جدی است. گاهی حرفها و اعتقادات علمی دو دانشمند طراز اول و نوبلیست در حوزهای مثل نظریهی ریسمانها در فیزیک نهتنها متفاوت بلکه متضاد است. از طرف دیگر در حوزههایی مانند روانشناسی تجربی که علوم انسانی محسوب میشوند، بسیاری از نظریات بر مبنای آزمایشهای دقیق کنترلشده و دوسوکور (Double Blind Experiment)، تعداد زیادی نمونه و مشاهدهی تجربی و روشهای دقیق آماری است. در نتیجه امروز بیش از آنکه میزان دقت و علمی بودن گزارهها و نظریات علمی، به رشته و حوزهی کاری پژوهشگر مرتبط باشد، به روش تحقیقات او و تیمش وابسته است. (میتوان آزمایش دوسوکور را در باکسی توضیح داد.)
۶. علوم تجربی بر مبنای مشاهدات صِرف است
مشاهده و آزمایش نقشی کلیدی در علوم تجربی ایفا میکند. اما اینگونه نیست که بدون نظریه و پیشفرض بتوان به سراغ مشاهدات رفت. علاوه بر نظریهبار بودن مشاهدات استنباطهای دانشمندان هم در تفسیر نتایج آزمایشها و مشاهدات نقش مهمی دارد. این تفسیر دانشمندان است که به مشاهدات معنا میدهد و نوع تفسیر دانشمندان را نیز عوامل فراوانی شکل میدهند. مشاهدات صِرف بدون تفسیر مشتی رقم و عدد بیمعناست. علاوه بر این، بسیاری از مواقع دیدهمیشود که از مجموعهای ثابت از مشاهدات و نتایج آزمایشها، نظریهها و تبینهای کاملا متفاوت و گاهی متضاد با یکدیگر ارائه میشود. در این مواقع معیارهای دیگری نظیر سادگی و زیبایی تبینها در پیروزی یک نظریه بر نظریههای رقیب نقش ایفا میکنند. اگر قرار بود صرفا مشاهدات نقش تعینکننده ایفا کنند، اساسا اختلاف نظری در جهان علم وجود نمیداشت!
۷. فرضیه صرفا یک حدس و گمان علمی است که ابتدا مطرح و پس از تاییدهای مشاهداتی و آزمایشگاهی به نظریهو پس از مسلم شدن درستی آن، به قانون علمی تبدیل میشود
این یکی از آن تلقیهای بسیار رایج است که گاها در کتاب های درسی نیز ردپاهای آن دیده میشود. اینکه فرضیه حدسی علمی است که هنوز دربارهی آن مطمئن نیستیم و وقتی دربارهی درستی آن مطمئن شدیم تبدیل به نظریه میشود. واقعیت این است که فرضیه، نظریه و قانون بیشتر از اینکه شبیه سیب خام، سیب تازهرسیده و سیب کاملا پخته باشند، شبیه سیب و گیلاس و زردآلواند! یعنی سه چیز کاملا متفاوتاند و هیچ وقت به یکدیگر تبدیل نمیشوند. یعنی اینطور نیست که اینها سه مرحله باشند که شدت و قوت درستی هریک از قبلی بیشتر باشد. فرضیه، نظریه و قانون سه توضیح یا تبیین علمی متفاوت از یکدیگرند که در عرض یکدیگر قرار دارند و تفاوت آنها در شدت درستی هریک نیست. فرضیه تبینی است که فقط بخش کوچکی از طبیعت را توضیح میدهد و میتواند چند پدیدهی خاص را تبین کند. قانون معمولا در مواردی بکار میرود که میخواهیم ارتباط مجموعهای از پدیدههای مشاهداتی طبیعت را با یکدیگر مشخص سازیم. به عبارت دیگر قوانین دربارهی رابطهها هستند. و نظریه نیز توضیحات بنیادینی است که دربارهی مجموعهی وسیعی از پدیدهها و ارتباط آنها با یکدیگر سخن میگوید و معمولا شامل تعداد زیادی از فرضیهها و قوانین است.
واقعیت این است که حکایت فرضیه، نظریه و قانون به همین سرراستیها که در اینجا آوردم نیست و بحث دربارهی چیستی آنها و حدود و ثغورشان همین حالا هم یکی از بحثهای داغ در بین فیلسوفانعلم است و اساسا شاید نتوان مرز مشخصی بین آنها قائل شد. اما مسلما تفاوت آنها در میزان قوت آنها نیست و هرسه بر پایه مشاهدات و استدلات منطقی و درست هستند. پس از این به بعد نگوییم: این صرفا یک فرضیه است!
۸. تحقیقاتی که به نتایجی قطعی نرسیده باشند بیفایده و غیرقابل اعتماد است
اساسا نهاد علم بر مبنای شک سازمانیافته است. علم بر مبنای انتقاد، شکاکیت و حتی گاهی وقتها حمله های تند و تیز به نظریات پیش میرود. تاکنون به واژهی دفاع از پایاننامه فکر کردهاید؟ این یعنی از اساس قرار است افرادی به نظریات و کار شما حمله کنند و شما در مقام پاسخگویی به انتقادات آنها برآیید.
در چاپ مقالات علمی هم داستان کموبیش به همین صورت است. واقعیت این است که عمدهی مقالات علمی فاقد نتیجهی قطعی و حرف آخرند و خود نویسندگان نیز کمتر پیش میآید که ادعاهای اینچنینی کنند. برعکس اکثر مقالات علمی با توضیح محدودیتهایی که در کارشان داشتند مقاله را پایان میدهند و حتی خیلی وقتها خودشان فرضیات و نظریات رقیب را برای توضیح نتایجشان پیشنهاد میدهند. این شکاکیت، طبیعت کار علمی و موتور پیشبرندهی آن است. از دل همین حملهها و دفاعها، ظرفیتهای یک نظریه به منصهی ظهور میرسد و خیلی وقتها ایدهها و خلاقیتهای جدیدی مجال بروز مییابد. وقتی یک نظریه به عنوان نظریهی تایید شدهی اکثریت یک جامعهی علمی مطرح میشود –مثلا نظریهی تکامل یا مهبانگ- یعنی بخشها و ابعاد گوناگون این نظریه، سالها و حتی دههها در غالب هزاران پایاننامه و مقالهی علمی-پژوهشی مطرح، بررسی و مورد مداقه قرارگرفته و نسبت به همهی نظریات رقیب، در پاسخ به ایرادات و تبیین پدیدهها فعلا موفقتر بودهاست. خلاصه اینکه اگر قائل به این باشیم که نتایج غیر قطعی، غیر مفیدند، بعدش هم باید بگوییم که علم عمدتاً غیر مفید است!
۹. نتایج علمی کاملا بیطرفانه، عینی و خالی از پیشفرضهای اولیه است
به یک دلیل ساده اینطور نیست: علم محصول کار عدهای دانشمند است و دانشمندان نیز انساناند! هر انسانی دارای مجموعهای از باورها، تمایلات و احساسات و محصول فضای تربیتی خاصی است که بر نحوهی نگرشش بر جهان پیرامون تاثیر میگذراد. هرکدام از دانشمندان عقاید و اهداف شخصی خود را دارند که از یکدیگر متفاوت و این تفاوتها ممکن است منجر به این شود که هریک به وجوه خاصی از یک پدیده توجه کنند. اساسا سوءگیری تایید (Confirmation Bias) یکی از ویژگیهای شناختی ذهن آدمی است. سوءگیری تایید تمایلی است برای جستوجو، تفسیر و یا جمعآوری اطلاعات به نحوی که فرضیه و باور اولیهی خود فرد را تایید کند. یعنی ما تا حدودی بهطور غیرارادی روابط و اطلاعاتی را مییابیم و مشاهده میکنیم که نظریات خودمان را تایید میکند. تقریبا غیرممکن است که یک دانشمند بهطور فردی از چنین محدودیتهای شناختیای رها شود. اما باید به دو نکته توجه شود. اول اینکه جامعهی علمی تلاش میکند با مداقهکردن در کارهای علمی هر فرد و روشهای فراوان دیگر، چنین تمایلات شخصیای را تا حد امکان مهار کرده و مجموعهی محصولات نهاد علم، بدین طریق تعدیل میشود. نکتهی مهم دیگری که از آن فراوان سواستفاده میشود این است به دلیل آنکه کار علمی هیچ دانشمندی خالی از پیشفرضها، باورها و تمایلات اولیه نیست، پس میتوان با ایدئولوژی و فرضهای اولیهی خاصی وارد عرصهی تولید علم شد. این واضحا یک استدلال نادرست است. بدان جهت که خالی نبودن از پیشفرضها یک حرف است و از عمد با پیشفرضهای مشخصی وارد عرصهشدن سخنی دیگر. اگرچه دانشمندان در نهایت نمیتوانند بدون پیشفرضها و باورهای اولیه وارد کار علمی شوند، اما تا حد امکان سعی میکنند که پیشفرضهایشان را کنترل و از اثرگذاری آنها در جهتگیریهای خود جلوگیری به عمل نمایند و هرجا که متوجه شدند که نتایج حاصله تحت تاثیر باور خاصی از آنهاست بیدرنگ آن را اصلاح میکنند.
۱۰. نتایج علمی همیشه غیریقینی و دارای عدم قطعیت است و با گذر زمان ممکن است نتایج تغییر کند، به همین دلیل علم چندان هم قابل اعتماد نیست
چنین زمزمهها و باورهایی بخصوص در حوزههای سلامت و پزشکی بسیار به گوش میخورد. تصویری که رسانهها از متخصین پزشکی و سلامت ساختهاند آدمهایی هستند که مدام افکار و عقایدشان تغییر میکند! یک روز رسانهها به شما هشدار میدهند که متخصصان گفتهاند از شکلاتهایی که با چربی و قند اشباع شدهاند دوری کنید و روز دیگر گزارشی میخوانید از نقش مفید آنتیاکسیدان شکلاتها در سلامتی! ماجرای اعتماد به علم و جامعهی علمی حدیث مفصلی است و ابعاد گوناگونی دارد و پرداختن به آن فرصتی دیگر میطلبد. دربارهی ماجراهایی ازین دست توجه به چند نکته حائز اهمیت است. اول اینکه اکثر رسانهها مایلاند توجهها را به اختلافنظرهای دانشمندان جلب کنند و یا نظریاتی که با نظریات پیش از خود در تضاد هستند را بزرگنمایی کنند. به این دلیل که اخباری ازاین دست برای عموم جذابتر است و مخاطب را افزایش میدهد. ثانیا همانطور که در شمارهی 2 اشاره شد، بخشی از دانش را مرزهای آن تشکیل میدهند که در این بخشها حدس و گمان فراوان است و معمولا اخباری از این دست گزارش تحقیقات مرزی دانش است. اما واقعیت این است که بخش دیگری از دانش، از جمله بخش وسیعی از دانش پزشکی، نظریاتی است که با شواهد زیادی درستی آنها سالهاست تایید شدهاند و همین اطمینان بسیاری از بیماریها را درمان پذیر کرده، از بسیاری خطرها جلوگیری به عمل آمده و بسیاری از بیماران بهبود یافتهاند. این بخش از حوزهی سلامت معمولا جذابیت رسانهای برای رسانههای عمومی ندارد و اخبار آن چندان پوشش داده نمیشود. مثلا شما در رسانهها نمیشنوید که امروز به مدد همین دانش پزشکی غیرقطعی دیگر خبری از بیماریهایی مانند فلج اطفال، سل و طاعون در بخش وسیعی از جهان نیست و یا از افزایش کمسابقهی مرگومیر کودکان، از دسترسی بیسابقه مردمان کرهی زمین به آب آشامیدنی سالم، نمیشنوید.
از همهی اینها که بگذریم، علم با تمام عدمقطعیت آن، همچنان قابل اعتمادترین و عقلانیترین دستگاه معرفتی است که بشر، پس از تجارب انباشتی هزاران ساله و آزمون روشهای گوناگونِ شناخت، بدان دستیافته است. اگر کسی ادعا کند علم یقینی نیست پس نباید بدان اعتماد نمود میتوان از او پرسید کدامین دستگاه معرفتی بشر یقینی است و میتوان در زندگی واقعی و کاربردهای عینی بدان اعتمادِ مطلق نمود؟ شما ابزار بهتری سراغ دارید؟ رمالی و طالعبینی و کفبینی؟!!
با همین علم غیرقطعی و ناتمام ما توانستهایم مریخنوردهایمان را بر مریخ بنشانیم و خاک آن را تجزیه و تحلیل کنیم و برقطبهای آن یخ بیابیم، بسیاری از بیماریها را درمان کنیم و با اعتماد به قوانین شارهها در فیزیک، به هواپیما بنشینیم و مسافرت کنیم. در حوزهی علوم انسانی، چین توانسته است با اعتماد به مبانی علم اقتصاد و توسعه، 500 میلیون نفر را ظرف 30 سال گذشته، از زیر خط فقر مطلق، به طبقهی متوسط جابجا کند. مضحک است اگر با ماشین جابجا شویم، ازگوشیهای هوشمند و اینترنت استفاده کنیم. تلویزیون تماشا کنیم و هنگام مریضی نزد پزشک برویم و آزمایش خون بدهیم و بعد بگوییم علم قابل اعتماد نیست. تازه این فقط جنبههای تکنولوژیک و کاربردی علم است. محصولاتی که علم در حوزهی شناخت و نحوهی کارکرد جهان، از مغز و ژنهای خودمان تا کهکشانهای دوردست در اختیار ما قرار داده، با هیچ دستگاه معرفتی دیگری تا کنون حاصل نشده و قابل قیاس نیست.
منابع:
1. Niiniluoto, Ilkka, "Scientific Progress", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Summer 2011 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <http://plato.stanford.edu/archives/sum2011/entries/scientific-progress/>.
2. Hansson, Sven Ove, "Science and Pseudo-Science", The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Spring 2015 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <http://plato.stanford.edu/archives/spr2015/entries/pseudo-science/>.
3. Misconceptions about science: http://undsci.berkeley.edu/teaching/misconceptions.php#b1