فیلم های اقتباسی از شخصیت مرد عنکبوتی پس از سری معروف "amazing spiderman" با بازی اندرو گارفیلد، دچار نفرینی به مدت تقریبا یک دهه شدند. سه گانه ی مرد عنکبوتی مارول، فیلم های ونوم و آثار دیگری که با محوریت این شخصیت محبوب کمیکی ساخته شدند، گرچه طبیعتا به دلیل شهرت جهانی این شخصیت فروش قوی ای داشتند، ولی نتوانستند تجربه ی فیلم های قبلی را تکرار کنند.
این نفرین تا سال ۲۰۱۸ ادامه داشت تا زمانی که انیمیشن " Spiderman: into the spider verse" منتشر شد. این فیلم در دنیای انیمیشن و حتی کل سینمای ابرقهرمانی جریان جدیدی را کلید زد. تصاحب اسکار بهترین انیمیشن در سال ۲۰۱۸ گواهی این ادعاست.
این فیلم به خوبی ثابت می کند اگر فیلم خوب میخواهید، یک داستان خوب کافی است. اما اگر فیلم شاهکار می خواهید، داستان خوب به تنهایی کافی نیست. این انیمیشن در همه جهات یک اثر تراز است. از سبک آرت جدید و کارگردانی حرفه ای گرفته تا موسیقی به یاد ماندنی و انیمیت بی نظیر.
تمام این موارد باعث شد مخاطبان انتظارات بسیار بالایی از دنباله این اثر داشته باشند. جریانی که فیلم اول به راه انداخته بود، کار را بسیار برای دنباله سخت می کرد. با این حال دنباله نه تنها انتظارات را برآورده می کند، بلکه از فیلم اول نیز قوی تر ظاهر می شود.
سوال اصلی ما این است که این فیلم چگونه توانسته است از فیلم اول پیشی بگیرد؟ و راهکار ساختن دنباله ای آبرومند چیست؟
علاقه مندان به دلایل مختلفی به تماشای دنباله ی یک فیلم موفق می نشینند. اما همگی انتظار سادهای دارند: "تجربه ی جذابی که فیلم اول به آنها ارائه داده بود را تکرار کند". یک راهبرد کلیدی برای خلق دنباله ی موفق، نگاه کردن به داستان فیلم اول از نگاهی جدید است.
در مورد فیلم مورد بحث مان، داستان مشخص میکند عنکبوتی که مایلز مورالس را نیش زده و او را تبدیل به مرد عنکبوتی کرده است، اصلا برای دنیای او نیست و از دنیای دیگری آمده است. او یک باگ بزرگ در مولتی ورس است و باید از بین برود. با توجه به سرنخ های ریزی که در فیلم اول داریم، می توانیم متوجه شویم سازندگان در حین تولید قسمت اول برای دنباله برنامه داشته اند.
نگاه دگرگون به داستان برآورده کردن انتظارات را راحت تر می کند. مخاطب می داند فیلمی که به تماشایش خواهد نشست، در دنیای همان فیلم اول رخ می دهد. دنباله نباید آن قدر جدید و بدیع باشد که ارتباط خود را به فیلم اول به کلی قطع کند. تعادل میان انتظارات و ارائه مطالب تازه یک مسئله حساس در خلق داستان دنباله ها است.
یک دنباله باید فارغ از این که ادامه ی داستان فیلم قبلی است، از خود هویت و پیرنگ مستقل داشته باشد. دنباله نمی تواند در هویت کاملا به فیلم قبلی اتکا کند. زیرا در این صورت نیمی از مخاطبان خود را (کسانی که قسمت اول را ندیده اند) از دست خواهد داد.
شخصیت های چند بعدی مهم ترین نیاز فیلم های دنباله دار هستند. باید در زمان ساخت اولین فیلم، به فکر معرفی خوب شخصیتی که قرار است چندین ساعت با مخاطب همراه باشد بود. شخصیت شاید از فراز و نشیب های فیلم قبلی سربلند بیرون آمده باشد؛ ولی هنوز ضعف هایی دارد که بهانه ی داستانی جدید قرار گیرند.
به فیلم مورد بحث مان بر می گردیم. فیلم اول، داستان ظهور، شکل گیری و تکامل یک قهرمان را به ما نمایش داد. اما شخصیت اصلی هنوز نقص های زیادی دارد. هویت مرد عنکبوتی از او یک انسان دو قطبی ساخته است. او نمی تواند همزمان هم قهرمان خوبی باشد هم خانواده خود را راضی نگه دارد. کل داستان فیلم دوم، حول تلاش او برای نجات یافتن از این برزخ شخصیتی است.
در هر فیلم موفق، به هر حال بعضی عناصر بیشتر از بقیه به دل مخاطب می نشیند. به عنوان فیلمساز، این عناصر را شناسایی کنید و آنها را در دنباله بکار ببرید. این کار به خودی خود بد نیست، مگر زمانی که تنها بهانه ی ساخت فیلم همین باشد. در این صورت بهتر است فیلمنامه چنین فیلمی را برای گرم کردن اجاق استفاده کنید.
"مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی" به خوبی از جذابیت ایده ی مرد عنکبوتی های دنیا های موازی برای مخاطب خبر دارد. باب معرفی چندین مرد عنکبوتی جدید (نوجوان هندی، ستاره هوی متال، ومپایر سایبرپانکی و یک تیرکس غول آسا) در فیلم گشوده می شود و با این حال شخصیت های محبوب فیلم قبلی نیز در آن حضور افتخاری دارند.
نکته حساس در این مورد تشخیص "جذاب" از "ترند" است. ممکن است دعوایی که سر صحنه تولید میان تعدادی از عوامل رخ می دهد در افزایش فروش فریم اثر بگذارد، ولی دلیل بر این نیست که در حین ساخت فیلم دوم برنامه ی چند دعوای زرگری دیگر را بریزید.
تجربه ثابت کرده است مجموعه فیلم هایی که با یک تیم ثابت ساخته می شوند به مراتب انسجام معنایی بیشتری دارند. تغییر کردن کارگردان، طراح هنری، آهنگساز، تدوینگر و از آن هم بدتر بازیگران و صداپیشه ها به تجربه ی مخاطب لطمه می زند؛ گرچه خودش تفاوت سبک دو کارگردان را متوجه نشود.
مخصوصا در دوران کنونی که سینما بیشتر با پیشوند "صنعت" همراه است تا "هنر"، استودیو ها برای حفظ بودجه خود مدام عوامل تولید را عوض میکنند. نتیجه این تصمیم های اقتصادی آش شله قلم کاری است که نمی توان نخودش را از لوبیایش جدا کرد.
مجموعه فیلمی که در نهایت به مخاطب تحویل میدهید، باید مانند یک فیلم واحد پیرنگ، سبک و معنا و مفهوم بزرگی را با نتیجه گیری از تمام قسمت هایش ارائه نماید. به همین خاطر است که ساختار دنباله های ۳ قسمتی (سه گانه یا تریلوژی) میان هنرمندان محبوب تر است. زیرا راحت تر می توان طرح یک ابرپیرنگ را در آن ریخت.
سومین فیلم سه گانه ی "دنیای عنکبوتی" هنوز منتشر نشده است و هنوز نمی توان ساختار کل سری را قضاوت کرد. اما چیزی که روشن است، این است که دنباله کار خود را به خوبی انجام می دهد و در تکرار تجربه ی هیجان انگیز فیلم اول (آن هم با دوز بالا تر) موفق است.