ویرگول
ورودثبت نام
Alireza Mohamadpor
Alireza Mohamadporهنرمندی جویای نام نشسته بر خطه ای از این کره ی لاجوردی
Alireza Mohamadpor
Alireza Mohamadpor
خواندن ۸ دقیقه·۱۰ ماه پیش

یادداشت: دانش و ذوق است که به ابزار قدرت می بخشد

قبل از هرچیز بیایید نگاهی بیندازیم به انیمیشن مگس، محصول سال ۱۹۸۰ که جایزه انیمیشن کوتاه اسکار را هم برد. تمام فریم های این انیمیشن با دست و روی کاغذ نقاشی شده اند:

https://www.aparat.com/v/f3244p5

اخیرا به لطف تلاش های گروهی از عزیزان، فروم های مجازی خوبی از هنرمندان مستقل پدید آمده و ارتباط میان فعالان این عرصه ساده تر از گذشته صورت می‌پذیرد‌. به همین خاطر به تازگی با هنرمندان تازه کار خوش‌ذوقی روبرو شدم که برای آغاز راه دنبال راهنما می‌گشتند. بسیاری از آنها پیگیر سوالاتی درباره ی برنامه‌های رایانه ای بودند. مثلا اکثرا دغدغه‌شان این بود که انیمیت دو بعدی را با چه برنامه ای انجام دهند. من هم تا حد امکان سعی می‌کنم کمک‌حالشان باشم: برای کات اوت، Moho. برای فریم به فریم، Adobe Animate. اگر سیستم قوی در دسترس ندارید، Toonboom harmony. اگر هم با اندروید انیمیت می‌کنید Flipaclip و Stick nodes و Drawing Cartoons.

اما می دانید چیست، مسئله زمانی اعصاب خردکن می‌شود که همه درباره ی این بحث می‌کنند که کدام برنامه "بهتر" است. در واقع این قصه ی همان کودکی است که فکر می کند اگر کفش رونالدو را به پا کند آقای گل جهان می شود. حتی نوعی حزب بندی و دعوای زرگری میان کاربران هرکدام از این نرم افزار ها بالا گرفته که هرکدام ادعا دارند نرم افزار گروه مقابل پیکان جوانان است و مال خودشان کروز اس۵۰۰.

این جنگجو است که به سلاح قدرت می دهد
این جنگجو است که به سلاح قدرت می دهد

مسئله فقط محدود به انیماتور ها و حوزه هنر نیز نیست. خیلی‌ها فکر می کنند هر مهارت جدید نوعی دستگاه قمار است که هرچقدر بیشتر پول درونش بریزی احتمال برنده شدنت بالاتر می رود. همان عزیزی را می گویم که بدون درک ساده ترین اصول ریاضیات و منطق سریعا گرانقیمت ترین کامپیوتر بازار را ابتیاع می کند تا برنامه نویسی اسمبلی بیاموزد و کارمند گوگل شود. گویا در این میان داریم دچار خطایی فکری می شویم که بهتر است هرچه سریعتر نافش قیچی گردد.

می دانید، بهتر است برگردیم به گذشته ها. اصلا چرا گذشته ی دور؟ همین چهار پنج دهه پیش. زمان ساخته شدن انیمیشن مگس. در آن دوران رایانه ها مثل امروز همه گیر نبودند. دسترسی مردم به منابع دست اول آموزشی نیز محدودتر از اکنون بود. اینطور نبود که تا اراده کنی چیزی را بیاموزی دیجیکالا تمام رفرنس های اصلی‌اش را برایت رژه بدهد. در واقع از عصر کسانی حرف می زنم که دوست دارم "صنعتگر" بنامم.

مثلا بازیسازان آن دوران اکثرا موتور بازیسازی شان را خودشان کدنویسی می کردند. یا مثلا انیماتور ها مجبور بودند فریم ها را تک تک روی کاغذ بکشند و سپس با روش هایی به نوار فیلم انتقال دهند. مهندس های صدا واقعا در محیط آکوستیک استودیویی حضور می‌یافتند و با کمک اشیای واقعی، حاشیه صوتی فیلم را تهیه می‌کردند. نتیجه کار های آنها اکنون خیلی رنگ‌پریده و عجیب بنظر می‌رسد. ولی خب ورود به دوران تولید انبوه همان هزینه‌ای را برای ما داشت که به ازای تعویض فرش دستبافت با ماشینی پرداختیم: "از دست رفتن بخشی از روح انسانی کار"

اینگونه بود که والت دیزنی تاریخ را رقم زد
اینگونه بود که والت دیزنی تاریخ را رقم زد

منظورم از روح انسانی چیست؟ بزرگان گفته اند هر رسانه‌ای، از جمله هنر شامل چند بخش است تا به مخاطب خود برسد. اولی اش فرستنده پیام است که ما باشیم. در وهله اول دنبال روشی هستیم تا مثلا به مخاطب خود بگوییم "پرتقال". جزء بعدی ابزار ماست، همان نرم‌افزار ها و اسباب بازی های گرانقیمت کامپیوتری. آتش هایی که روشن می کنیم و پارچه هایی که رویشان حرکت می دهیم تا دود زغال، شکل مطلوب ما را بگیرد. و در نهایت جزء پایانی خود پیام است. یعنی "پرتقال".

یک ابزار چه زمانی کارآمد تر است؟ زمانی که فاصله بین پیام مدنظر فرستنده و پیامی که در نهایت منتقل می شود را کمرنگ کند. وقتی به نوار ۶۵ میلیمتری، لایه های نگاتیو اضافه می کنیم تا توانایی نمایش رنگ را هم داشته باشد یعنی ابزارمان کارامد تر شده. یعنی حالا ظرفیت انتقال محتوای بیشتری را دارد.

در این زمینه و فقط همین زمینه است که مقایسه ی ابزار بامعنی است. در اینجا فرق آن نویسنده که هفت هشت تا لغتنامه قورت داده و نویسنده ای که زبان عامیانه را هم به زور بلد است مشخص می شود. اگر زبان ابزار باشد، داشتن کلمات بیشتر می‌شود ارتقای ابزار. اگر شعر عربی در وزن قوی است، عوضش شعر فارسی در چیز های دیگری قوت دارد.

هیدئو کوجیما از بازماندگان دوران صنعتگری
هیدئو کوجیما از بازماندگان دوران صنعتگری

اما بجز ارتقا دادن ابزار، روش دیگری هم برای نزدیکتر شدن به ماهیت پیام مان وجود دارد و آن هم ترکیب ابزارها است. در استودیوهای انیمیشن سازی امروزی معمولا مدلسازی را با Blender انجام می دهند. انیمیت را با Maya و رندر را با Cinema4d و 3dMax. اینها همه برنامه های انیمیشن هستند، ولی هرکدام در یک چیزی نیرومند تر است. ذهن برنده اگر هم جناس و ایهام قوی می خواهد هم وزن نیرومند، می آید فارسی و عربی را ترکیب می کند و نتیجه‌اش می شود شعر تازه ای به نام مُلمع.

ما در عصر تکنولوژی زندگی می کنیم و ابزارهایمان روز به روز در حال پیشرفته تر شدن هستند. هرروز دکمه ها و اهرم های جدید به ماشین تولید افزوده می شود. حالا دیگر برای جزئی ترین نیازهای ما هم در دستگاه، دستوری تعبیه شده است تا با بیشترین سرعت و بهترین کیفیت بتوانیم به مخاطبمان بگوییم "پرتقال".

اما مسئله زمانی پیچیده می شود که پیام مان خیلی پیچیده تر از صرفا "پرتقال" باشد. دود و آتش برای هشدار حمله بوفالو ها کافی است. ولی آیا می توانید با دود، بیانیه اعلام استقلال آمریکا را مخابره کنید؟ به همین خاطر است که شخصا مخالف اصل مسئله ی بازسازی (Remake) نیستم. اگر اثرمان حرف هایی دارد که ماشین تولید آن زمان قادر نبوده به بهترین شکل انتقالش دهد، حق داریم بیاییم و دوباره با ماشین پیشرفته تر امروزی شانسش را محک بزنیم. اصلا برای همین بود که جرج لوکاس سه گانه اول جنگ ستارگان را بعد از دنباله هایش ساخت. چون چنان فیلمنامه ای با تجهیزات دهه ۱۹۹۰ قابل ساخت نبود. اما حالا و در قرن بیست و یک دیگر شرایط برای ساختشان مهیا شده است.

بنظرم یکی از ویژگی های رومخ ابزار همین است که تاریخ انقضا دارد. به لطف سرعت تکنولوژی خیلی هم زود منسوخ می‌شود. اکنون ارتباط مردم با جلوه های ویژه ی دهه ۱۹۹۰ تقریبا قطع شده است. تصاویر کامپیوتری امروزی هم نهایتا تا ۲۰ سال دیگر خارج از رده به حساب می‌آیند. تمام دعوایمان بر سر تصاویری است که شاید فقط تا بیست سال دیگر مردم "چشمنواز" و "سینماتیک" خطابشان کنند. نرم‌افزار ها، تکنیک ها، سیستم ها و دستگاه ها و البته آتش و دود. همه روزی به گذشته می‌پیوندند. فلذا، در نهایت چه اهمیتی دارد با Stick nodes انیمیت کنیم یا Drawing cartoons؟

چند سال دیگر گرافیکش منقضی شود می توان درباره اش بهتر قضاوت کرد
چند سال دیگر گرافیکش منقضی شود می توان درباره اش بهتر قضاوت کرد

و اینجاست که بالاخره اهمیت روح انسانی پدیدار می‌شود. چرا بعد یک قرن، مردم هنوز هم از فیلم "متروپلیس" یا کارتون های دیزنی لذت می برند؟ چه چیز انقدر فرش دستبافت را خاص می کند در حالی که فرش ماشینی هم ارزان قیمت تر است، هم تولیدش ساده تر؟ چون در اینها یک عنصری هست به اسم روح انسانی. در واقع برای ضمیر ما آن پیام "پرتقال" است که جذابیت پیدا می کند. انگلیسی زبان ها با نهایت ظرافت، یک اثر شاهکار را Timeless خطاب می کنند. یعنی چیزی که وابسته به ابزارش نیست. شاید به آن محدود باشد، اما یک چیزی درونش قرار دارد که مرز ها را می شکافد و بزرگتر می‌شود. شاید ابزارش منقضی شود، اما روح انسانی‌اش زنده است‌. پیام نهان شده در آتش و دود زنده است.

دوست دارم در اینجا به یک ابزار توجه ویژه نشان دهم. یعنی دانش. شاید بتوان گفت مادر تمام ابزار های دیگر همین دانش است. دانش ابزار لامکان است، می شود گذاشتش در جیب و همه جا با خود برد. ابزار های دیگر را به افسار می کشد و در بند محدودیت آنها گرفتار نمی‌آید. قدیمی ها می گفتند یک نقاش حرفه ای می تواند با انگشت کشیدن روی شن های ساحل اثر هنری خلق کند. این تاثیر دانش است. دانش هم چیزی نیست که با نصب پلاگین و ریسورس پک و چاپلوسی Chatgpt پیدا شود. باید دنبال دانش رفت. راهش هم تمرین است و مطالعه و استمرار. من اکیدا به همه دوستان تازه واردم اگر در حال مطالعه این مقاله هستند اصرار و حتی التماس می‌کنم که دانش را جدی بگیرید. شاید در آینده نانتان برود در روغن و بجای flipaclip با سیستم پیشرفته و تیم حرفه ای و حقوق حسابی انیمیت کنید، ولی همچنان به یادگیری اصول حرکت، کشش و انقباض، تلگراف و زمان‌بندی نیاز خواهید داشت. پایه را یاد بگیرید، بقیه اش برمی گردد به خلاقیت و "پرتقال". اینگونه است که یک اثر Timeless به دنیا هدیه می کنیم.

شاید هم نتوان به کسی خرده گرفت. ما نسل فست‌فودخوار ها هستیم. از خیارشور هم بدمان می آید. دنبال سس قرمزیم که سریعا غذا را لذیذ کند و قند خونمان را هم بچسباند به سقف. دانش و ذوق اما ترشی هفت ساله است. به مرور به بار می نشیند. صبر فراوان و مراقبت بسیار می خواهد تا عمل بیاید. اما به شما قول می دهم، پس از آنکه لذت محصولش را بچشید، آن را با دنیا عوض نخواهید کرد.

هنرفرهنگانیمیشنسینمانقد فیلم
۵
۶
Alireza Mohamadpor
Alireza Mohamadpor
هنرمندی جویای نام نشسته بر خطه ای از این کره ی لاجوردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید