مدتی پیش در حال تماشای فیلم ماه یاغی (Rebel moon) بودم و همزمان با اینکه به دیالوگ های شکسپیری آن می خندیدم و فکر می کردم چگونه زک اسنایدر به این نتیجه رسیده که سینک کردن صدای یک زن و یک مرد در قالب یک فلش بک ایده خوبی است، به این می اندیشیدم که ضعف اصلی این فیلم چیست. این فیلم بیش از دو ساعت زمان در اختیار دارد و با این حال هیچ اتفاق خاصی در آن رخ نمی دهد. ماه یاغی به عنوان فیلمی که قرار است باعث شود همه عروسک های دارث ویدر را بشکانند و خالکوبی هان سولوی خود را با سنباده از بدن پاک کنند معرفی گردید. اما پس از گذشت حدود یک سال هیچکس حتی اسم پسوند فیلم را هم یادش نیست.
میزان وابستگی این فیلم به منبع الهام (یا بهتر است بگوییم منبع سرقت) خود یعنی سه گانه جنگ ستارگان اصلا قابل چشم پوشی نیست. زک اسنایدر همواره لقب جلوداری سینمای بلاک باستر را به خود نسبت می داده و از حالا خلق جهانی ویژه خود نیز ناتوان است. سناریوی داستان بصورت صحنه به صحنه با جنگ ستارگان: امیدی تازه انطباق دارد. پسرک/دخترکی روستایی که به نوعی با فرمانروای بدجنس داستان پیوند خویشاوندی دارد، با یک مرشد، یک جایزه بگیر و البته رباتی کله شق همراه می شود و به شورشیان می پیوندد. سپس با یک ژنرال کشتی می گیرد و او را به پایین میاندازد و ژنرال نیز زنده می ماند تا در قسمت بعد برگردد و انتقام بگیرد.
فارغ از جزییات این چنینی، پیرنگ فیلم از معضل صعب العلاجی رنج می برد که می خواهم نام آن را "پیرنگ اردویی" بگذارم. این پدیده در همه اقسام سینما و رسانه های قصه گو در حال گسترش است. از این رو باید به آن توجه جدی شود تا اگر هم احیانا لازم باشد برای مبتلا نشدن به آن آب نمک قرقره کنیم و دستانمان را الکل بزنیم، در جریان باشیم.
پیرنگ ماه یاغی، اگر واقعا بتوان گفت چنین چیزی وجود دارد، مجموعه ای از داستانک های به هم چسبیده است که کوچک ترین هم افزایی میان آنها وجود ندارد. همراه با این دختر روستایی یاغی ما یکی یکی با شورشیان همراهش آشنا می شویم و در نهایت هیچ استفاده ای هم از اطلاعات ارائه شده نمی شود. صرفا بهانه ی کافی برای قاب بندی های کارت پستالی جناب اسنایدر فراهم می کند که اگر اهل اسکرین شات گرفتن از فیلم باشید، شکار آنها تفریح خوبی است.
این دقیقا همان چیزی است که پیرنگ اردویی می نامیم. اگر تجربه اردو رفتن در دوران دبستان را داشته باشید میدانید که در این اردو ها تعدادی بچه در محوطه ای رها می شوند تا هر کاری می خواهند بکنند و در نهایت همه شان را جمع می کنند و بر می گردانند خانه شان. در پیرنگ اردویی نیز شروع و پایان وجود دارد، ولی میانه معیوب است. به عبارت دیگر، داستان در حفظ وحدت زیبایی شناختی خود در پرده دوم به مشکل می خورد.
در ماه یاغی تنها لحظاتی که به پیرنگ وفادار است، آغاز است و پایان. اطلاعات، اطلاعات، اطلاعات، حادثه محرک. اطلاعات، اطلاعات، اطلاعات، اطلاعات، نقطه اوج، تیتراژ.
مشکل فیلم این است که تجربه حسی را قربانی دنیاسازی عاریه ای خودش می کند. همان جنگ ستارگان به ما نشان می دهد دنیاسازی جذاب بدون داستان خوبی که آن را تعریف کند، صرفا اوهام پرستی است. تک تک صحنه های فیلم قرار است ما را با احساساتی قوی مهمان کنند و (متاسفم آقای اسنایدر...) هیچ استثنایی در کار نیست.
برای گسترش دادن بحث پیرنگ اردویی، به یکی از آثار اقتباسی خود اسنایدر مراجعه می کنیم. کامیک بوک "واچمن" معمولا در فهرسن کامیک بوک های اکثر وبسایت های طرفداری رتبه اول را دارد. این اثر نیز مانند ماه یاغی دارای تعدد شخصیت و البته تعدد شخصیتپردازی است. ولی دچار پیرنگ اردویی نیست. حداقل در داستان کامیک بوکش.
شخصیت های مختلف واچمن، تجلی های مختلفی از درونمایه ی آن هستند. پیرنگ واچمن، نوعی مناظره میان طرفداران عقاید و گرایشات مختلف در قالب شخصیت هایی است که بسط یافتنشان به هم گره خورده است. بر خلاف ماه یاغی، واچمن هرگز پا را از روی پدال بر نمی دارد تا فلان شخصیتش را به ما معرفی کند و سپس به حرکت ادامه دهد. حتی یک داستان کوتاه درون اثر داریم که عملا هیچ ربطی به جریان اصلی ماجرا ندارد، ولی با آن دارای وحدت معنا است.
و مشکل را دوباره می توان در پیام و درونمایه یافت. واچمن پشتوانه منبع اقتباس آلن مور را دارد که به فلسفیدن های عجیب و غریب شهره است. اما ماه یاغی، ظاهرا جنگ ستارگان خود را درست درک نکرده. برای ماه یاغی، "اپرای فضای راجع به یک شورشی که با سفینه به سیارات مختلف سفر می کند" را صرفا برای "اپرای فضای راجع به یک شورشی که با سفینه به سیارات مختلف سفر می کند" می خواهد. نه چیز دیگری. همان جنگ ستارگان، داستان پدر و پسری است که در دو دو مسیر سلوک مخالف قرار دارند.
راه حل درمان پیرنگ اردویی چیست؟ قطب نما داشته باشید تا گم نشوید. پرده دوم طولانی ترین عضو پیرنگ کلاسیک است. بنابراین بسیاری در باتلاق عمیق آن گیر می کنند. راه نجات این است که بدانید دارید راجع به چه چیزی می نویسید و در پرده دوم به سمت همان حرکت کنید. هیچ اتفاقی در داستان نباید از لحاظ معنایی و فکری بی ارزش باشد. و در نهایت باید با احساس مناسب خود به خوبی عرضه شود تا هم قلب و هم مغز بیننده را همزمان به وجد آورد. مگر ما از داستان چه می خواهیم؟
پیرنگ اردویی نشان می دهد اغلب نویسندگان می توانند پرده اول خوبی بنویسند. برخی از آنان پایان بندی خوبی هم می نویسند و تنها عده قلیلی از آنها در نگارش میانه ی خوب توانا هستند و همان ها کسانی اند که نسل های بعدی قرار است نامشان را ببرند و آثارشان را تحسین کنند.