Alireza Mohamadpor
Alireza Mohamadpor
خواندن ۱۳ دقیقه·۳ روز پیش

یک سیستم قابل اعتماد برای امتیازدهی فیلم ها باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟

حقیقتا هرگاه می شنوم فلان وبسایت رده بندی فیلم امتیاز فیلم جدیدی را منتشر کرده یا منتقدی به همراه یک رقعه دو سه بندی از ۱ تا ۵ ستاره امتیازی به فیلمی داده است و تولیدکنندگان هم تریلری منتشر می کنند و با افتخار این نمرات را به صورت رقبایشان می سابند انگار بخشی از وجودم کنده می شود. ظاهرا مشکل از سیستم آموزشی و کنکور ما ایرانیان نیست، بشر دو پا ذاتا کِرم رتبه بندی کردن و فهرست ساختن دارد. تو گویی هر فیلم جدیدی عنصر شیمیایی ناشناخته ای باشد که به محض پیچیدن خبر کشفش منتقدان سر می رسند، به آن پرتو فروسرخ می تابانند تا آرایش الکترونی اش را بفهمند و بعد هم در یکی از خانه های بی صاحاب IMDB و Rotten tomatoes فرویش کنند.

ولی خب همین که چنین وبسایت هایی شکل گرفته و تکامل یافته اند به سادگی نشان می دهد نیازی به این رتبه بندی هست. سالانه آنقدر فیلم و سریال در کشور های مختلف منتشر می شود که حتی نهاد های رسمی کشور ها هم به تنهایی از پس سیاهه کردنشان بر نمی‌آیند‌. تازه محتواهای اینترنتی، فیلم های غیرمجاز و زیرزمینی و فن مید ها (که اتفاقا آینه بهتری برای تحولات فرهنگی هستند) را در نظر نگرفته ایم. نگهداری و حفظ آنها حائز اهمیت است، به هر حال یکی از رسالت های هنر کپسولی است که هویت فکری زمانه ی خودش را در خود جای داده. باید برای نسل های آینده که قرار است ما را مطالعه کنند خوراک تحقیقاتی مناسبی ارائه نماییم.

اما اینکه چرا باید میان این فیلم ها رتبه بندی صورت گیرد؟ به طور کلی چند قماش هستند که در اولین فرصت مراجعه به وبسایت رتبه بندی، مدخل "۲۵۰ فیلم اول" را باز می کنند:

۱ - فردی که به دنبال پژوهش و شناخت آثار تراز است. او می خواهد روند آفرینش و اسلوب کاری بزرگان این رشته را بشناسد و برای همین لازم است بداند چه آثاری به عنوان پروژه های موفق فیلمسازی شناخته می شوند.

۲ - مخاطب کژوال سینما. به هر حال همه فرصت بررسی دقیق مقاله ها و اخبار منتشر شده سال را ندارند و صرفا دنبال راهی سریع هستند که بهترین آثار موجود را بشناسند و در سبد مصرف خود جای دهند.

۳ - طرفداران گودزیلا/کونگ که به دنبال این هستند که ببینند فیلم هایشان امتیاز بالاتری از گروه رقیب گرفته اند و اینگونه آنها را ترول کنند. با این دسته کاری نداریم.

اما دو دسته اول هرکدام نماینده بخشی از هویت یک اثر سینمایی هستند. ویژگی مهم فیلم های سینمایی این است که هم می توانند جنبه کاربردی داشته باشند و هم جنبه زیبایی شناختی. در ادامه هرکدام را به تفصیل باز خواهیم کرد.

جنبه کاربردی

به طور خلاصه جنبه کاربردی سینما اشاره به این است که چقدر محصول می تواند در مخاطب خود ایجاد لذت کند. در واقع معیار اندازه گیری میزان "کاربردی بودن" این فیلم این است که آیا می توانید بدون نگاه کردن به ساعتتان فیلم را تماشا کنید و خمیازه نکشید و احیانا اگر علاقه داشتید کمی هم هیجان زده بشوید؟

در این مورد فیلم ها مثل قرص های مسکن عمل می‌کنند. برای شما مهم است بدانید قرص مسکنی که می خورید چقدر در تسکین درد موثر است، عوارض جانبی‌اش چقدر قرار است اذیتتان کند و بعد هم می روید به یک وبسایت فرضی رتبه بندی قرص های مسکن و به آن امتیاز می دهید.

اما تفاوت مهم میان فیلم سینمایی و قرص مسکن این است که قرص مسکن در نهایت قرار است یک کار مشخص انجام دهد و آن هم تسکین درد است. اما همه از فیلم یک تاثیر خاص انتظار ندارند. تا بوده در اصطلاح رایج، نیاز کاربردی فیلم ها را سه نوع دانسته اند.

اولی Flick ها هستند که در زمان ما مثال بارزش می شود فیلم های مارول. کسی که به دنبال تماشای Flick می‌گردد به دنبال هیجان و کاتارسیس آنی است و چندان دنبال تجربی معنوی نیرومندی نمی گردد. از این گروه از فیلم ها انتظار محتوای عمیق نمی رود و به همین علت جنبه کاربردی آنها این است که چقدر می توانند این انفجار هیجان را گسترش دهند.

دومی Film ها هستند. سیستم های رتبه بندی امروزی Film ها را بسیار دوست دارند. Film ها چیزی میان دسته اول و سوم قرار می گیرند. در Film ها همچنان هیجان‌زده کردن و ایجاد عواطف زورگذر مطرح است، اما در کنارش انتظار می رود از مسائل عمیق تر و جدی تری هم حرف بزنیم. علت محبوبیت این دسته هم همین است که هم مخاطب عام را به خود جلب می کند هم مخاطب خاص. آثار فرانسیس فورد کاپولا و کوئنتین تارانتینو معمولا به عنوان Film شناخته می شوند. معیار ارزش دهی جنبه کاربردی آنها، ارائه تجربه احساسی در کنار پرداختن به لایه های ژرف تر است. در واقع حفظ تعادل میان این دو، مقداری ساخت این گروه فیلم ها را پیچیده می کند و به همین علت عمده ترین آموزش های مراکز تربیت سینماگران برای ساخت Film ها هستند.

این است سینما
این است سینما

دسته سوم هم همانی است که مارتین اسکورسیزی آنها را Cinema می نامد. در Cinema معیار، سفر های مکاشفه وار و تجربه های معناگرا و درونی است و به همین خاطر اکثر مردم چندان با آنها ارتباط نمی گیرند. با این حال این دسته نیز به دلایل مختلفی حائز اهمیت است. Cinema معمولا فیلم های تجربی و پست مدرن را شامل می شود. همچنین بدلیل توجه کمتر به کنش های گسترده و فیزیکی دو دسته قبلی هزینه کمتری می طلبند و به همین علت اکثر سینماگران و استودیو های نوپا در اوایل کار خود به ساختن Cinema رو می آورند. بهترین مثال برای آثار این چنینی، فیلم شناسی کارگردان شناخته شده خودمان عباس کیارستمی است. معیار کاربردی این فیلم ها میزان موفقیت در کالبدشکافی مفاهیم انتخابی خود و میزان استفاده مناسب از ابزارهای پلتفرم سینما در واکاوی آنهاست.

همانطور که می بینید فیلم های سینمایی معمولا جنبه کاربردی یکسانی ندارند و حتی بر همین اساس می توان آنها را دسته بندی کرد‌. اما موضوع این است که در سیستم های رتبه بندی مدرن، Cinema ها و Film ها و Flick ها به یک شکل ارزش گذاری می شوند. برای همین است که رستگاری در شاوشنک بالاتر از مثلا انتقام جویان قرار می گیرد و فیلم ماندگار Koyaanisqatsi اصلا در بین ۲۵۰ فیلم هم نیست. کسی که مثلا به دنبال دیدن Flick می گردد با دیدن شاوشنک در صدر رتبه بندی دچار اشتباه می شود و در نهایت عطای امتیازبندی شما را به لقایش خواهد بخشید. اهمیتی هم ندارد خودتان چقدر از دیدن شاوشنک لذت بردید (من هم بردم).

راه حل چیست؟ آیا برای مشخص کردن بهترین Flick راهی داریم؟ واقعیت این است که انسان های مختلف حتی از یک Flick هم تجربه احساسی یکسانی دریافت نمی کنند. در میان Flick ها هم قطعا تماشای مکس دیوانه با تماشای مرد عنکبوتی یا جیمز باند تفاوت های واضحی خواهد داشت‌. حتی با فاکتور گرفتن یک فیلم خاص هم بازخورد های مخاطبان متفاوت خواهد بود. چه باید کرد؟

سیستم های امروزی روشی نسبتا دموکراتیک را در پیش گرفته اند. در اینجا فیلم را می گذراند روی میز مزایده و سپس عیار آن به همه پرسی گذاشته می شود. دموکراسی‌اش هم چیزی شبیه انتخابات آمریکاست، مخاطبان عام امتیازشان مثلا ضریب ۱ دارد و متخصص و دانشمند این زمینه مثلا ضریب ۲. بعد هم این امتیاز ها را می ریزند در یک سری الگوریتم و تابع و ضابطه و نتیجه‌اش می شود عددی از ۱ تا ۱۰.

ظاهرا مناسب بنظر می رسد. تا زمانی که به یادمان می آید آقای فروید گفته بود "انسان حیوان غیرقابل اعتماد است". اولین باگ این روش این است که کمی تغییرات در میزان جمعیت شرکت کننده در همه پرسی نتیجه را بسیار تغییر می دهد. اینکه شب های برره با کلا ۱۹ هزار نفر رای دهنده امتیاز ۸.۵ دارد و اسپارتاکوس با ۱۴۹ هزار رای دهنده همچنان ۸.۵ کلیت مطلب را می رساند. البته ظاهرا برادران الگوریتم نویس این سیستم ها بزرگی جامعه آماری را هم در محاسبات خود لحاظ کرده اند و به همین خاطر است که شب های برره را در ۲۵۰ سریال برتر نمی‌بینیم ولی اسپارتاکوس را چرا. ولی گاهی اوقات هم خطاهای عمدی/سهوی مضحکی رخ می دهد‌

مثلا همین پیرارسال با انتشار خبر تولید فصل چهارم انیمیشن پهلوانان هموطنان عزیز ریختند سر وبسایت امتیازدهی و با نمره های ۱۰ خود آنقدر جامعه آماری را دستکاری کردند که مدتی این سریال با امتیاز ۹.۸ رفت به رتبه اول سریال‌ها. این اتفاق علاوه بر اینکه شخصیت پوریای ولی را به جامعه میم فارسی معرفی کرد نشان داد این سیستم ها برای چنین حالت های خارق العاده ای تبصره خاصی ندارند. بالا رفتن پهلوانان منجر به یک جنجال اینترنتی شد و وبسایت مربوطه فورا آن را از رتبه اول پایین کشید، اما از کجا معلوم در اواسط و پایین های جدول به دلیل همین تغییرات ساده رتبه بندی ها جابجا نشده و فیلمی از جایگاه حقیقی اش بالاتر/پایین تر نیامده باشد؟

باگ دوم این روش هم اینکه یک عدد در باز ۱ تا ۱۰ چندان اطلاعات خاصی از تجربه عاطفی ایجاد شده از فیلم به دست نمی دهد. بله، برای رتبه بندی کمی نیاز به عدد داریم و این امتیازدهی ستاره ای برای تمام شرکت کنندگان همه پرسی قابل درک است. اما اگر فرض کنیم امتیاز ۱۰ به معنی فیلم بی نقص و امتیاز ۱ به معنی سوهان روح است، آنگاه این عدد معنی پیدا می کند. اینکه بی نقص ترین فیلم ممکن و مزخرف ترین آنها هرگز شناخته نخواهند شد و همواره جایی برای بهتر/بدتر شدن داریم جزو بدیهیات است‌. هیچکدام از متخصصان گرامی سینما جرات اینکه ادعا کنند امتیاز فیلم ۱۰ از ۱۰ است را ندارند، چون اینگونه سواد خودشان زیر سوال می رود. اصلا روزی که این فیلم آرمانی ۱۰ از ۱۰ منتشر شود و همه رای بزنند که دیگر بهتر از این محال است، آن روز مرگ این سیستم های امتیازدهی است.

حال به دیگر فیلم ها با این نمره خبر می دهیم که چقدر به این فیلم نهایی فرضی نزدیک شده اند، ولی خب کل این تیتر را صرف استدلال در این زمینه کردیم که چنین کاری غیرممکن است. چگونه تشخیص می دهید یک Film با امتیاز ۹ از یک Flick با امتیاز ۹ به حدنهایی نزدیک تر است یا دورتر؟

بعد از این همه غر زدن بالاخره باید راهی برای دسته بندی کاربردی فیلم ها ارائه کرد دیگر. ابتدا می خواستم توجهتان را به این جلب کنم که اکثر مردم معمولا در توصیف تجربه ناشی از یک فیلم چنین جملاتی بکار می‌برند: "مثل هذیون های ترسناک بعد یه تب شدید بود" یا "اونجاش که فلانی لباس مخصوصش رو پوشید آدرنالین داشت از دماغم میپاشید بیرون". سپس بگویم بیایید فیلم ها را بر اساس همین توصیف ها ارزش گذاری کنیم و از رای دهندگان چنین جملاتی بخواهیم. بعد هم احتمالا متوجه می شویم یک سری کلمات مثل "ترس"، "عشق"، "خنده" و... نسبت به بقیه بیشتر استفاده می‌شوند و آنها را به صورت برچسب های آماده در اختیار رای دهندگان قرار دهیم و اینگونه دسته بندی هایی تقریبا مشابه بر طبق کاتارسیس های عاطفی خواهیم داشت... که در نهایت به خودم آمدم و دیدم ای وای بر من، دارم سیستم طبقه بندی ژانری را از اول اختراع می کنم.

اینجاست که باید دست به دامان جنبه دیگر فیلم ها شویم.

جنبه زیبایی شناختی

تبریک، هم اینک وارد نیمه Subjective سینما شدید. هنوز هم اینکه دقیقا "زیبایی" یعنی چه و چگونه می توان آن را بازتولید کرد هیچ اتفاق نظری نیست ای بسا غیرقابل اندازه گیری ترین کمیت شناخته شده همین باشد.

اما خب ما متر و شاقول به دست وارد اینجا شده ایم تا ببینیم چه فیلمی نسبت به دیگران "زیبایی هنری" بیشتری ایجاد کرده است و اینگونه آن را از بقیه بالاتر بگذاریم. ضروری است از همین اول میان "زیبایی" و "زیبایی هنری" تمایز قائل شویم. روانشناسان نیز مثلا حس شادی ناشی از تماشای یک فیلم انگیزشی را با حس شادی ناشی از شنیدن خبر تولد فرزند یکی نمی دانند. اینجا ما به دنبال چیزی می گردیم که مصنوع انسان است، حاصل درک او از زیبایی های طبیعی است و به منظور ارائه عواطف شخصی ساخته شده.

اولین روش اندازه گیری آن همانی است که همیشه انجام می دهیم؛ برویم بیینیم اکت بازیگر ها چگونه است، پیچ و مهره های فیلمنامه چقدر محکم اند، کارگردان چگونه از دوربین استفاده کرده و الخ. بنظر می رسد این یکی قابل اعتماد ترین روش باشد. زمانی که دو Flick هردو با نیت ساختن هیجان و لذت آنی داریم و هیچکدام هم به لحاظ رای گیری مردمی از دیگری بهتر نیست، دیگر قضاوت می‌رود برای اینکه داستان کدام قوی تر است یا مثلا کدام یکی بازیگران حرفه ای تری انتخاب کرده.

ولی صرفا یک روز حضور در آیین تولید یک اثر سینمایی کافی است تا بفهمید تمام ابزار های هنری و روش های فنی در موقعیت های مختلف تاثیر یکسانی اعمال نمی‌کنند. پس گزاره های مطلقی چون "فیلم خوبی نیست، گرافیک واقع گرایانه نداره" همینجا از دامنه بحثمان کنار گذاشته می شوند. مثلا اگر باب اسفنجی گرافیک سه بعدی فوق واقع گرایانه داشت احتمالا باعث شب ادراری کودکان می شد. این یعنی احتمالا باید زیر هر برچسب قوانین منحصر به فردی ذکر کنیم. مثلا بیاییم بگوییم تمام "Spongbob-like" ها باید فلان و فلان و تمام "Shaoshenk-like" ها فلان و فلان تا به عنوان اثر تراز شناخته شوند و رتبه بالاتری تصاحب کنند.

خب، حالا که فیلم ها را به اجزای سازنده شان تجزیه کردید و در جیبتان گذاشتید سوال دیگری باقی می ماند و آن هم این است که با آلترناتیو ها چگونه رفتار می کنید؟ وقتی اثر جدیدی سر برسد که به لحاظ فنی شبیه هیچکدام از قبلی های خود نیست مثلا Into the spiderverse آنگاه چه خاکی بر سرمان بریزیم؟ چنین اثر تازه ای را چگونه با پیشینیانش مقایسه می کنید؟

چنین مواردی معمولا همان هایی هستند که افتخار دریافت پسوند like- را کسب می کنند‌. اینجا هم دوباره باید به تابش فروسرخ متوسل شویم، ریز سازنده های اثر مربوطه را بشناسیم و بعد هم الگوی کلی آن را تعریف کنیم.

به مرور به جایی خواهیم رسید که یک عالمه زیررده like- روی دستمان خواهد ماند تا حدی که دسته بندی خودشان دوباره مقاله ای این چنینی بطلبد. ضمنا، ایده کلی این طبقه بندی یعنی "اگر می خواهید رتبه بالایی گیرتان بیاید شبیه این فیلم بسازید" از بنا ابتر است‌. چون صدای منحصر به فرد هرکسی را خفه می کند. چیزی که برایش اینجاییم.

کسی چه می داند. شاید به قول قدیمی ها هنر خودش قانون می گذارد و خودش هم آن را می شکند. یک زمانی ارسطو می گفت گیاهان یا درخت اند یا درختچه یا علف. این دسته بندی برای آن زمان کافی بود ولی حالا دیگر ریغ نیازهای علمی را هم برطرف نمی کند. شاید رتبه بندی و ارزش گذاری فیلم ها یک فرایند کامل سلیقه ای و شخصی باشد.

اصلا خدا را چه دیدید، شاید روزی یک نفر فیلم آرمانی ۱۰ از ۱۰ ساخت و همه سیستم های امتیازدهی را نفی بلد کرد و همه کرکره ها را کشیدیم پایین و رفتیم پی زندگیمان. از آن موقع به بعد هرکسی تقاضای "فیلم خوب" کرد همین فیلم را مثل مسکن تجویز می کنیم تا ببرد تزریق کند و حالش را ببرد. اگر فردی که در آینده فیلم مزبور را خواهد ساخت این مقاله را می خواند، عاجزانه از او خواهش می‌کنم فیلمش را کمی طولانی تر بسازد. بشریت قرار است هزاران سال با همین فیلم سر کند تا زمانی که اسرافیل شیپور بزند و برویم پرونده اعمالمان را برایمان وارسی کنند.

فیلمفیلم سینماییکوئنتین تارانتینوimdb
هنرمندی جویای نام نشسته بر خطه ای از این کره ی لاجوردی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید