این روز ها نام دنیای خاکستری خیلی بد جا افتاده است. افرادی که به داستان به دید سطحی می نگرند، تنها راه عمق بخشیدن به شخصیت ها را خاکستری شدن آنها می دانند. بیاید اول ببینیم مفهم شخصیت خاکستری چیست.
دنیای سیاه و سفید، کلاسیک ترین نوع داستانگویی در تمام اعصار است. تعریف آن نیز ساده است. جبهه خیر داستان هدفی دارد که جبهه شر قصد دارد مانع آن شود یا بالعکس.
استفاده از دنیای سیاه و سفید، اگر خوب طراحی شود هیچ ایرادی ندارد. ما آثار بزرگ و ماندگار زیادی داریم که این ساختار را از پیشینیان به ارث برده اند.
معمولا تقابل جبهه خیر و شر در دو شخصیت تجلی عمیق تری می یابد که آنها با نام قهرمان و شرور میشناسیم
داستان های خاکستری از آنچه ما فکر می کنیم با عقبه تر هستند. ولی کسی که اولین بار مسئله ادغام خیر و شر را مطرح کرد نیچه بود. بسیاری نیز با نگاه به روزمره خود معتقدند خیر و شر به همین سادگی از هم تمییز نمی شوند.
تعریف کلی دنیای های خاکستری عبارت است از
"دنیایی که شخصیت های آن فارغ از آنکه چه نقشی داشته باشند، اعمال تک بعدی انجام ندهند و شخصیت آنها میان خوب و بد نوسان کند"
بر این اساس شرور های توجیه شده، شخصیت های خنثی، قهرمانانی که شرور می شوند و برعکس، خاکستری حساب نمی شوند.
۱) افراطی ها و تفریطی ها
واضح ترین تعریفی که از دنیای خاکستری در ذهن همه نقش می بندد همین است. در این سناریو دو گروه در مورد مسئله ای اختلاف نظر دارند. یک گروه نسبت به آن زیادی سخت می گیرد و گروه دیگر در مورد آن ساده بین تر است.
سری بازی های "Assassin's creed" از چنین دنیایی بهره می برد. دعوای اصلی میان حشاشین ها و شوالیه های معبد، مسیر رسیدن به صلح است. حشاشین ها معتقدند باید راه های منطقی تری را در پیش گرفت، اما شوالیه ها برای رسیدن به صلح (یا آن چیزی که صلح می دانند) معتقدند هر جنایتی جایز است.
۲)از جلوی آفتاب کنار برو
گویند روزی ارشمیدس و مریدانش به دربار اسکندر رفتند، ابتدا از فتوحات و کشورگشایی های او ستایش نمودند. سپس با جمله ای ماندگار از آنجا خارج شدند. "فقط از تو خواهش داریم از جلوی آفتاب کنار برو. زیرا باعث می شوی نورش به ما نرسد"
این سناریو که می توان آن را "اصلاح گر و اصلاح پذیر" هم نامید، گروهی را نمایش می دهد که معتقد است روش درستی دارد، ولی گروه دیگر (معمولا اقلیت) سعی دارد به او بفهماند اینطور نیست.
انیمیشن وال ای (Wall-E) چنین سناریویی دارد. انسان ها زمین را رها کرده اند و در کشتی های مجلل فضایی فارغ از وقایع پیرامون می لولند. ربات از کار افتاده ای به همراه دوستانش تلاش می کنند به انسان ها ثابت کنند در زمین هنوز حیات جاری است.
۳) خوب، بد، زشت
جواب پس داده ترین و تضمینی ترین شکل ساخت دنیای خاکستری، سناریوی "خوب، بد، زشت" است. در این سناریو، دو جبهه معمولا بیشترین تقابل را با یکدیگر دارند، ولی خیر و شر محسوب نمی شوند. زیرا جبهه سومی شامل اعضای طرد شده یا اقلیت خودکامه وجود دارد که ترجیح می دهد اهداف خود را دنبال کند.
لازم نیست بگوییم عنوان این سناریو به افتخار چه فیلمی گذاشته شده است. در فیلم خوب، بد، زشت سه قانونشکن برای رسیدن به گنجی گمشده رقابت میکنند. گرچه بخش زیادی از داستان درباره شکل گرفتن دوستی میان بلوندی و توکو است، اما در همان زمان آنجلای آدمکش به دور از دعوای آنان به سمت گنج پیش می رود.
۴)خاکستری مایل به سیاه
این نوع دنیای خاکستری بیشتر در سینمای اکسپرسیونیست و فیلم های نوآر قرن بیستم رواج داشت. در چنین دنیایی، همه شروران بالقوه هستند. به عبارت دیگر راه خاکستری کردن فضا در این داستانها پلید کردن همه است؛ فارغ از نورپردازی تاریک فیلم.
در فیلم پدرخوانده، بهترین شکل از این دنیای سیاه-خاکستری را مشاهده می کنیم. خانواده های مافیایی مختلف که بر سر میراث دُن ویتو کورلئونه رقابت میکنند، همگی شرور و رقت انگیزند. حتی مایکل شخصیت اصلی فیلم، در نهایت مجبور است شرور شود تا توسط خانواده اش مورد قبول واقع شود.
۵) یکی برای همه
این مورد بیشتر به عنوان سناریوی مقطعی (و یا پایانی، در آثار سریالی) کاربرد دارد تا اینکه یک داستان مستقل به خود اختصاص دهد. در این سناریو گروه های خاکستری داستان برای مقابله با یک جبهه شرور تازه سربر آورده (که حتی ممکن است عامل اصلی دعوای گروه های داستان معرفی شود) با هم متحد می شوند.
در ادامه نیز معمولا با شکست دادن جبهه شرور، گروه های خاکستری به این نتیجه می رسند که اگر با هم همکاری کنند به نتایج سازنده تری می رسند.
سریال بازی تاج و تخت با چنین سناریویی پایان می گیرد. خاندان های استارک و لنیستر، رقابت همیشگی خود را کنار می گذارند تا جلوی ارتش وایت واکر های اهریمنی را بگیرند.
باز هم به مفهوم پیام و غایت داستان می رسیم. دنیای سیاه و سفید یا دنیای خاکستری به هیچ وجه مستقلا خوب یا بد نیستند. همه چیز به پیام شما بستگی دارد.
زیرکی نویسنده در انتخاب های هوشمندانه است. در یک داستان نقد اجتماعی، دنیای سیاه و سفید سپر دفاعی حداقل نیمی از مخاطبان شما را بالا می آورد. در یک داستان تاریخی هم دنیای خاکستری، یعنی تصویر کردن هیتلر به شکل ناجی دنیا!