تورم، نرخ افزایش قیمتها در طول یک مدت معین است. تورم یک شاخص کلان محسوب میشود که البته ممکن است برای اقلام جزئی نیز محاسبه شود. بهطورکلی تورم نشان میدهد که گروهی از کالاها و خدمات در طول زمان چقدر گرانتر شدهاند.
محاسبه تورم نیازمند تعیین سبد کالایی، قیمت هر کالا و سهم آنها است. برای محاسبه متوسط هزینه زندگی ابتدا با استفاده از تحقیقات، یک سبد از کالاهای متداول خریداری شده توسط خانوار تهیه میشود. سپس سهم آنها تعیین میشود. برای مثال در آمریکا، بزرگترین جزء سبد خانوار، هزینه مسکن شامل نرخ اجاره و نرخ وام رهنی مسکن است. هزینه این سبد در سال مدنظر نسبت به سال پایه، شاخص قیمت مصرفکننده (CPI) را تشکیل میدهد و نرخ رشد این شاخص، تورم مصرفکننده است. سبد کالایی به طور موسمی تغییر میکند تا تغییرات الگوی مصرفی را نشان دهد.
تورم هسته مصرفکننده (Core Inflation) شامل روند باثبات تورم است و در آن، قیمت کالاهایی که پرنوسان هستند؛ مانند غذا و انرژی حذف شده است. این نرخ توسط سیاستگذار در هر لحظه پایش میشود.
نرخ عمومی تورم نیاز به شاخص وسیعتری دارد مانند GDP deflator. شاخص GDP deflator اگر چه جامعتر است؛ اما ازآنجاییکه شامل اقلام غیرمصرفی (مانند مصارف نظامی) نیز میشود، نمیتواند شاخص مناسبی برای اندازهگیری هزینه زندگی باشد.
معایب و منافع تورم
بزرگترین ضرر تورم، کاهش قدرت خرید (درآمد واقعی=درآمد تورم دررفته) است. قدرت خرید در واقع مجرایی جهت سنجش استاندارد زندگی است.
قیمتها با سرعتهای متفاوتی رشد میکنند. برای مثال برخی قیمتها بهخاطر قراردادها زمان بیشتری نیاز دارند تا تغییر کنند. اصطلاحاً به این وضعیت «چسبندگی قیمت» گفته میشود.
ازآنجاییکه تورم بر نرخ بهره حقیقی (نرخ بهره اسمی تورم دررفته) اثر میگذارد، قرضدهنده و قرضگیرنده را تحتالشعاع قرار میدهد. در تورمهای بالا، پرداخت بدهی آسانتر خواهد بود.
اگر چه تورم پدیده خوشایندی نیست؛ اما تورم منفی به معنای کاهش قیمتها نیز به همان اندازه ناخوشایند است. در تورم منفی، مشتریان خرید خود را به تعویق میاندازند و این مسئله باعث فعالیت اقتصادی کمتر، درآمد کمتر و رشد اقتصادی پایینتر میشود. به همین خاطر است که بانکهای مرکزی در دوره طولانیمدت، نرخ بهره را پایین نگه میدارند و همچنین مطمئن میشوند تا نظام مالی نقدینگی کافی داشته باشد.
اغلب اقتصاددانها بر این باورند که تورم پایین، باثبات و از همه مهمتر پیشبینیپذیر برای یک اقتصاد مناسب است. افزایش اندک قیمتها در آینده میتواند این انگیزه را به مصرفکننده بدهد تا خرید خود را زودتر انجام بدهد و این امر باعث رونق اقتصادی میشود. مجموعه تدابیر حاکمیت جهت رسیدن به این هدف با عنوان «هدفگذاری تورمی» (inflation targeting) یاد میشود.
چه چیزی تورم درست میکند؟
معمولاً تورمهای طولانیمدت و بالا بهخاطر سیاست پولی اهمال کارانه است. اگر حجم پول بسیار بیشتر از اندازه اقتصاد زیاد شود، قدرت خرید کاهش و قیمتها افزایش مییابد. ارتباط بین حجم پول و اندازه اقتصاد «نظریه مقداری پول» خوانده میشود که یکی از قدیمیترین فرضیههای اقتصادی است.
گاهی تورم ناشی از «شوک عرضه» است؛ مانند بلایای طبیعی، افزایش هزینههای تولید و... . به این نوع تورم، تورم «فشار هزینه» (cost-push inflation) میگویند؛ مانند آنچه درباره سوخت و غذا در سال ۲۰۰۸ اتفاق افتاد. گاهی تورم ناشی از «شوک تقاضا» یا «سیاستهای انبساطی» است که منجر به مازاد تقاضا میشود. به این نوع تورم، «فشار تقاضا» (demand-pull inflation) میگویند. انتظارات نیز در تعیین تورم نقش دارند. اگر مردم یا بنگاهها پیشبینی کنند که در آینده قیمتها بالاتر خواهد بود بهسرعت این انتظارات را در قراردادهای دستمزد و قیمت منعکس میکنند. به این صورت انتظارات تورمی خودکام بخش (self-fulfilling expectations) میشود. اگر تورم به طور مداوم بر اساس انتظارات تعیین شود، اینرسی تورمی (inflation inertia) رخ میدهد.
مبارزه با تورم
سیاستهای ضد تورمی انواع مختلفی دارد. اگر اقتصاد با فشار تقاضا روبهرو شود، بانک مرکزی «سیاست انقباضی» اتخاذ میکند؛ مانند افزایش نرخ بهره. برخی بانکهای مرکزی از «رژیم نرخ ارز ثابت» استفاده میکنند؛ یعنی ارز ملی را به یک ارز خارجی گره (pegged) میزنند که در این صورت سیاست پولی کشور نیز وابسته کشور خارجی میشود. البته اگر عامل تورم جهانی باشد، این ابزار کار نمیکند. دولتها نیز ممکن است دست به «قیمتگذاری دستوری» (administrative price-setting) بزنند؛ مانند آنچه در سال ۲۰۰۸ در غذا و سوخت رخ داد. این ابزار منجر به یارانههای بسیار فراوان میشود. بانکهای مرکزی به طور عمده بر روی انتظارات تورمی اتکا میکنند تا با تورم مبارزه کنند.