بیکاری به فعالیتهای اقتصادی وابسته است. در واقع رشد اقتصادی و بیکاری دو روی یک سکه هستند. فعالیت اقتصادی بیشتر به معنای تولید و استخدام بیشتر است. در این نگاه، بیکاری یک پدیده ضد چرخهای است؛ یعنی بیکاری زمانی که رشد اقتصادی پایین است افزایش مییابد و برعکس. البته مواردی خلاف این قاعده کلی وجود دارد: در مواقعی که اقتصاد در رکود عمیق و طولانی به سر میبرد، بیکاری زمانی کاهش مییابد که رشد اقتصادی بهاندازه کافی افزایش یابد. در این صورت ممکن است با افزایش رشد اقتصادی، بیکاری همچنان بالا باشد که به این پدیده jobless recovery میگویند. گاهی نیز ممکن است در ابتدای ورود به دوران رکودی (کاهش رشد اقتصادی)، نرخ بیکاری افزایش نیابد؛ زیرا در چنین مواقعی، بنگاهها ترجیح میدهند بهجای اخراج کارگران، ساعت کاری یا دستمزد را کاهش بدهند؛ بنابراین بیکاری همراه با رشد اقتصادی تغییر میکند؛ اما همراه وقفه.
شدت رابطه بین رشد اقتصادی و بیکاری توسط «قانون اوکان» بررسی شده است. او نشان داد یک درصد کاهش در بیکاری با سه درصد افزایش در تولید همبستگی دارد.
تعادل بازار کار و بیکاری
در تئوریهای کلاسیک اقتصادی، تعادل در جایی برقرار میشود که عرضه و تقاضا با هم برابر باشند؛ اما وجود بیکاری در بازار کار نشان میدهد که تعادل در این بازار مانند سایر بازارها نیست.
برخی مواقع، مسئله بر سر «مزد» است. برخی کارگران ماهرتر از بقیه هستند و مزد متفاوتی دریافت میکنند. گاهی نیز دولت حداقل دستمزد قانونی را مشخص میکند. همه این موارد باعث بهوجودآمدن «چسبندگی» در بازار کار و در نهایت منجر به «بیکاری ساختاری» میشود.
گاهی نیز وجود بیکاری بهخاطر جابهجایی افراد بین مشاغل است که به این دسته از بیکاریها، «موقتی یا اصطکاکی» میگویند. این عوامل باعث میشوند تا یک نرخ متوسط بلندمدت (نرخ طبیعی بیکاری) به دست آید که در چرخههای اقتصادی، نرخ بیکاری حول آن نوسان میکند. این نرخ طبیعی بیکاری گاهی با عنوان «نرخ غیر تورمی بیکاری» (NAIRU) یاد میشود؛ زیرا این نرخ فشاری به تورم نمیآورد و زمانی که بیکاری از این نرخ بلندمدت فاصله بگیرد، تورم نیز متأثر میشود بهطوریکه در دوران رکود (رونق)، بیکاری بیشتر (کمتر) از متوسط بلندمدت و تورم کاهشی (افزایشی) میشود؛ بنابراین ملاحظه میشود که یک بده بستانی بین تورم و بیکاری در کوتاهمدت وجود دارد که با منحنی فیلیپس نشان داده میشود.
شناسایی عوامل بلندمدت تعیینکننده بیکاری نیز میتواند برای سیاستگذاران مفید باشد. برای مثال عوامل ساختاری مانند تغییرات تکنولوژی یا جمعیتی بر بازار کار مؤثر هستند.
محاسبه بیکاری
بیکار به کسی گفته میشود که شغل ندارد و به طور فعال (مثلاً با ارسال رزومه به مراکز شغل یابی) به دنبال شغل است. این موارد با پیمایشهای آماری به دست میآید.
جمعیت کار شامل بیکاران و شاغلین میشود. نرخ بیکاری در واقع نسبت افرادی از جمعیت کار است که شغل ندارند و به دنبال شغل هستند. جمعیت کار نیز خودش نسبتی از جمعیت فعال است. نسبت جمیعت کار به جمعیت فعال نیز نرخ مشارکت نامیده میشود. جمعیت کار برخی افراد را شامل نمیشود: کسانی که داخل در جمعیت فعال هستند؛ اما نه شاغلاند و نه دنبال شغل مانند دانشآموزان و خانهداران. همچنین شامل کسانی نمیشود که دست از پیداکردن شغل کشیدهاند (discouraged workers). به همین دلیل نرخ بیکاری ممکن است بیکاری واقعی را کمتر از حد برآورد کند. یک نوع دیگر بیکاری پنهان، شاغلینی هستند که ترجیحشان کار تماموقت بوده است؛ اما شغل پارهوقت یافتهاند. در این صورت نیز بیکاری ممکن است کمتر از حد برآورد شود.