در خانه نشسته بودم،هوای بیرون سرد و بارانی بود.به پیش کامپیوتر رفتم تا یک بلیت برای شهر نهاوند بخرم.کامپیوتر را روشن کردم اما ناگهان دوباره خاموش شد! از شانس بدم برق ها قطع شده بود.به شماره برق زنگ زدم،گفتند:«دو ساعت دیگر برق می آید،به خاطر اینکه یک کامیون به تیر برق زده است و سیم هایش پاره شده است.» نیم ساعت روی مبل نشستم.بعد نیم ساعت گشنه ام شد و آمدم از دفتر آشپزی چیزی پیدا کنم.
که ناگهان دستور پخت یک نان شیرین به دست آوردم همه ی وسایلش را دربشقاب ریختم ولی حیف که تخم مرغ نداشتم.نمی توانستم نان را ول کنم.دویدم به سمت سوپر مارکت و تخم مرغ خریدم.نان را درست کردم و خوردم.برق آمد بلیت را خریدم.سریع با ماشین به طرف فرودگاه رفتم،تا از پرواز جا نمانم.سوار هواپیما شدم وسفرم به نهاوند را آغاز کردم.
عامر هادیان