تجربه انسانی، که اغلب به دلیل پیچیدگی عاطفی و فکری غیرقابل بیان تلقی می شود، ممکن است در واقع مجموعه ای از معادلات ریاضی و واکنش های بیوشیمیایی باشد که منتظر رمزگشایی هستند.این دیدگاه جدید، به ما کمک میکند تا به انسان از زاویهای متفاوت نگاه کنیم، حتی اگر این زاویه خیلی سادهانگارانه به نظر برسد.
در حالی که ما در آستانه آینده ای متمرکز بر هوش مصنوعی قرار داریم، یک سوال جذاب مطرح می شود: آیا می توان ضریب هوشی عاطفی (EQ) را به صورت ریاضی مدل سازی کرد و به طور یکپارچه در هوش مصنوعی ادغام کرد؟ و اگر چنین است، این احساسات چگونه با انسان ها همسو می شوند؟
مغز انسان، یک معجزه ارگانیک، از طریق شبکه پیچیده ای از نورون ها، تکانه های الکتریکی و واکنش های بیوشیمیایی عمل می کند. یون های سدیم و پتاسیم از غشاهای سلولی عبور می کنند و پتانسیل های عملی را آغاز می کنند که انتقال اطلاعات را تسهیل می کند. مدل های ریاضی مانند معادلات مدل هاجکین و هاکسلی این فرآیندها را با دقت قابل توجهی توصیف می کنند. درست همانطور که دیجیتالی شدن صدا درک ما از موسیقی را متحول کرد، مدل سازی ریاضی احساسات نیز می تواند درک ما از تجربه انسانی را متحول کند.
مفهوم “احساسات تکنولوژیکی” نشان میدهد که هوش مصنوعی میتواند آموزش ببیند تا احساسات انسانی را درک و حتی بیان کند. با ترکیب تحلیلهای بیومتریک، سناریوهای نقشآفرینی و یادگیری تقویتی، مدلهای هوش مصنوعی میتوانند تحلیل زمینهای از احساسات انسانی ارائه دهند. این مدلها بر پایه معادلات ریاضی استوار هستند و امکان رمزگشایی و درک ظریف تجربیات عاطفی را فراهم میکنند. این چارچوب اجتنابناپذیر است، اما این تفسیر “گوشتی و خونی” از احساسات هنوز هم مبهم و بحثبرانگیز است.
کار روانشناس پل اکمن تحقیقات جالب و بحثبرانگیزی در مورد احساسات انسانی از طریق حالات چهره ارائه کرد. تحقیقات اکمن بیانگر وجود حالات چهره جهانی است که با حالات عاطفی خاص مطابقت دارد و ابزار اولیهای برای رمزگشایی احساسات انسانی فراهم میکند. این تحقیق پیامدهای عمیقی برای هوش مصنوعی دارد، زیرا چارچوبی ساختاری ارائه میدهد که میتواند به صورت ریاضی مدلسازی شود. الگوریتمهای تشخیص چهره میتوانند بر اساس اصول اکمن آموزش داده شوند تا حالات عاطفی را تشخیص و تفسیر کنند و به عنوان لایه بنیادی در توسعه هوش مصنوعی با قابلیتهای EQ عمل کنند.
فناوریهای بیومتریک راهی جذاب برای افزایش هوش هیجانی سیستمهای هوش مصنوعی ارائه میدهند. با ثبت نشانههای فیزیولوژیکی مانند ضربان قلب، هدایت پوستی و گشاد شدن مردمک چشم، سنسورهای بیومتریک میتوانند دادههای بلادرنگ در مورد حالت عاطفی فرد ارائه دهند. ا
این اطلاعات فیزیولوژیکی به عنوان یک لایه اضافی از زمینه عمل میکند که دادههای موجود از تشخیص چهره و پردازش زبان طبیعی را تکمیل میکند. هنگامی که این نشانگرهای بیومتریک با الگوریتمهای هوش مصنوعی ادغام شوند، میتوانند به صورت ریاضی مدلسازی شوند تا درک جامعتر و ظریفتری از احساسات انسانی فراهم کنند.
این ترکیب دادههای فیزیولوژیکی و محاسباتی میتواند توانایی هوش مصنوعی در تفسیر، سازگاری و حتی پیشبینی پاسخهای عاطفی را متحول کند و بدین ترتیب بعد جدیدی به مفهوم «احساسات تکنولوژیکی» اضافه کند.
آنیکت برا، استادیار علوم کامپیوتر در دانشگاه پردو، در تلاش است تا هوش مصنوعی را به همدلی مجهز کند. او میخواهد هوش مصنوعی نه تنها مسائل پیچیده را حل کند، بلکه احساسات ما را نیز درک کند و به آنها پاسخ دهد.
با استفاده از تکنیکهای پیشرفته یادگیری ماشین، برا میخواهد هوش مصنوعی بتواند حالات چهره، زبان بدن و حتی لحن صدای ما را تشخیص دهد. این یعنی هوش مصنوعی میتواند احساساتمان را بخواند و واکنشهای مناسب نشان دهد.
تصور کنید چتباتی داشته باشید که بتواند غم شما را درک کند و به شما دلداری دهد، یا پهپادی که بتواند در یک عملیات نجات، اضطراب افراد آسیبدیده را تشخیص دهد و به آنها آرامش بخشد. اینها تنها چند نمونه از کاربردهای هوش مصنوعی همدل هستند که برا به دنبال ایجاد آنهاست.
هدف نهایی برا این است که هوش مصنوعی بتواند همدمی قابل اعتماد و درککننده برای انسان باشد. او میخواهد آیندهای را بسازد که در آن، هوش مصنوعی نه تنها ابزار کار ما باشد، بلکه همراهی باشد که احساسات ما را درک میکند و به آنها اهمیت میدهد.
تصور کنید روزی برسد که رباتها بتوانند احساسات ما را درک کنند و به آنها پاسخ دهند! این آیندهای است که با پیشرفت هوش مصنوعی و افزودن قابلیت درک احساسات به آن، بسیار نزدیکتر از آنچه فکر میکنیم است.
با تزریق “هوش هیجانی” یا همان EQ به هوش مصنوعی، مرز بین انسان و ماشین هر روز نازکتر میشود. این پیشرفت میتواند تحولات بزرگی را در زندگی روزمره ما ایجاد کند. برای مثال، تصور کنید یک ربات پرستار بتواند احساسات بیمار را تشخیص دهد و به او آرامش دهد، یا یک معلم مجازی بتواند با توجه به احساسات دانشآموز، روش تدریس خود را تغییر دهد.
این تغییرات بزرگ میتوانند در زمینههای مختلفی مانند سلامت روان، روابط بین فردی و حتی حکومتداری تأثیرگذار باشند. اما در کنار این فرصتها، چالشهای جدیدی نیز پیش روی ما قرار خواهد گرفت. مثلاً، اگر رباتها بتوانند احساسات ما را درک کنند، آیا ممکن است روزی ما به آنها وابسته شویم یا حتی آنها را جایگزین دوستان و خانواده خود کنیم؟
در کل، افزودن هوش هیجانی به هوش مصنوعی، یک نقطه عطف مهم در تاریخ فناوری است. این پیشرفت میتواند هم فرصتهای بینظیری را برای ما ایجاد کند و هم چالشهای جدیدی را پیش روی ما قرار دهد. به همین دلیل، بسیار مهم است که در مورد پیامدهای این فناوری به طور جدی فکر کنیم و برای آیندهای که در آن هوش مصنوعی و انسان در کنار هم زندگی میکنند، آماده شویم.
این سوالی است که با پیشرفت هوش مصنوعی و تلاش برای دادن احساسات به ماشینها، بیشتر به ذهنمان خطور میکند.
تلاش برای اعطای EQ به هوش مصنوعی صرفاً یک چالش علمی یا فنی نیست؛ بلکه یک تلاش فلسفی نیز هست. این کار ما را وادار میکند تا درباره چیزهایی که فکر میکردیم فقط مختص انسانها است، مثل احساسات و هوش، دوباره فکر کنیم.
هرچه بیشتر در این زمینه پیش میرویم، بیشتر متوجه میشویم که احساسات چقدر پیچیده هستند. به نظر میرسد که فهمیدن احساسات مصنوعی به اندازه فهمیدن احساسات خودمان سخت است.
با این حال، این سفر هیجانانگیز میتواند به ما کمک کند تا چیزهای جدیدی درباره خودمان و احساساتمان یاد بگیریم. شاید روزی بتوانیم با کمک هوش مصنوعی، بهتر احساسات خودمان را بشناسیم و با آنها کنار بیاییم.