پیشنوشت
متن کمی آشفتگی دارد. حرفهایی است که این روزها زیاد در سرم می چرخد. عایدی اصلی این نوشته برای خودم است، میخواهم با کیبردی (معادل قلمی!) کردنشان در اینجا برای فرداها ثبت کنم که امروز چه فکر میکردم. امیدوارم شما هم از وقتی که برای خواندنش میگذارید پشیمان نشوید.
نوشت
اینرسی فقط مختص به اجسام نیست. ذهنِ ما هم در مقابل تغییر، اینرسی دارد. وقتی قرار است کاری جدید بکنیم، ذهن، همه تلاشش را می کند تا ما دست به کار نشویم و مانند گذشته باشیم.
تنبل نبودن و تلاش کردن سخت است. در مقابل یکجا نشستن و همان کارهای قبلی را کردن نیاز به تلاش مضاعفی ندارد.
اما ما برای زندگی بهتر باید تلاش کنیم. در راهِ این تلاش، فکر میکنم هیچ کاری مهمتر از این نیست که بینشمان را وسعت ببخشیم، رشد دادن ذهنمان و مدلهایی که با آنها جهان پیرامون را می فهمیم مهمترین کار ماست.
این رشد و توسعه جز با یادگیری محقق نخواهد شد. یادگیری چیزهای جدید و البته بکار بستن آنها. حتما میدانیم که صرف یادگیری هم دردی از ما دوا نخواهد کرد. ما باید آموختههایمان را زندگی کنیم.
انسانِ امروز دیگر نمی تواند مانند گذشته برای ندانستناش بهانه بیاورد. به لطف اینترنت ما به حجم بسیار وسیعی از دانش دسترسی داریم. بقیهاش دیگر بستگی به تلاش ما دارد، آیا از این دریای بی پایان میخواهیم بهره ببریم یا نه؟ البته همانطور که در ابتدا هم گفتم گاهی ترجیح ما بر ندانستن است. گذر از حصار باورهای قبلی معمولا با درد همراه است و ما گاهی تصمیم بر ماندن در این حصار و تحمل نکردن درد می گیریم.
فکر میکنم تمام بازی زندگی هم همین است. تلاش برای آموختن چیزهای جدید و کاربست آنها؛ و البته زندگی کردن بر اساس آموخته های امروزمان. اینجا بود که گفتم بنظرم افسوس خوردن جایی ندارد. اگر در گذشته کاری کردیم که نباید، افسوس خوردن دردی از ما دوا نخواهد کرد:
اصلا افسوس خوردن جزء حرکات اصیلِ تعریف شده در این بازی نیست. افسوس بی معنی است. بازی تنها تلاش کردن و تلاش کردن است. در آخر هم آن لحظهای که نمی دانیم بازی تمام میشود و احتمالا تنها آن موقع به معنای واقعی خواهیم فهمید که بازی بود.
بازی، تصمیم گرفتن و عمل کردن بر اساس آن چیزی است که الان میدانیم و البته همزمان تلاش برای بیشتر دانستن و بهتر عمل کردن در آینده.
تاکید زیادم بر بازی بودن زندگی از دو جنبه است. یکی اینکه در لغتِ بازی، نشانی از جدی نبودن وجود دارد. همیشه وقتی می خواهیم کاری را به سخره بگیریم، میگوییم دست از این بازی ها بردار. این لفظ بازی برای خودِ من کمک زیادی است تا در مواقعی که دنیا بر وفق مرادم نیست، چندان جدی نگیرمش، اما به هیچ وجه برایم تداعی بیتلاشی نمیشود از این بازی نامیدن. بارها تاکید کرده ام که تلاش و سرسختی است که ارزش دارد.
و دیگر وجهی که بازی نامیدنِ زندگی برایم تداعی میکند، داشتن قواعدی مشخص است. بازیهای دوران بچگی ما هم قاعده داشت. فوتبال هم قاعده دارد، همانطور که هفت سنگ. این بازیِ زندگی هم، قاعده و چارچوب دارد. اینجاست که از کسی که در گذشته مانده و افسوس میخورد، تعحب میکنم. افسوس خوردن ربطی به روحِ این بازی ندارد. بازی تلاش کردن و نو شدن است.
مقایسه خودمان با دیگران هم بیربط به قواعد این بازی است. بازی، هر روز بهتر از دیروزِ خودمان بودن است، نه هر روز افسوسِ مانندِ دیگران نبودن. ما آدمها از جایی متفاوت شروع کردهایم و این تفاوت در اکثر مواقع در حدی است که اصلا بازی ما به یکدیگر شباهتی ندارد. یک دونده دوی ۲۰۰ متر را چگونه با یک بوکسور مقایسه کنیم؟ هرکدام درگیر بازی متفاوتی هستند.
وقتی پایان این بازی برای ما مشخص نیست و نمیدانیم کِی سوت پایان برای ما زده میشود، چارهای نداریم جز اینکه هر لحظه در مسیر باشیم. هیچ وقتی برای تلف کردن نیست، باید در راه بود و در راه مُرد.
مطلب مرتبط
هدف از زندگی؛ چیزهایی در مورد پیدا کردن هدف در زندگی و اینکه چگونه برای خود هدف انتخاب کنیم؟
مطلبی که خواندید از مجموعه مقالاتی است که درباره شغل با عنوان «کارنکن» نوشتهام، برای آشنایی با «کارنکن» و خواندن باقی مطالب روی لینک زیر کلیک کنید:
مطلب درباره یادگیری، زندگی و چیزهای دیگر ، اولین بار در وبلاگ امین آرامش منتشر شده است.
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید.