چگونه شغل خود را تغییر دهیم؟ چگونه بر مشکلات تغییر شغل غلبه کنیم و جرات تغییر شغل را داشته باشیم؟ این نوشته به این سوالات خواهد پرداخت. شما با یک سری توصیههای غیرکاربردی روبرو نخواهید شد. در مورد دلایل تغییر شغل و استرس تغییر شغل هم حرف خواهیم زد. پس از مشخص شدن هدف از تغییر شغل یاد خواهیم گرفت که چگونه شغل خود را عوض کنیم و زمان تغییر شغل مناسب را برای خود پیدا میکنیم و ریسک تغییر شغل را حداقل کنیم.
ابتدا با سردرگمی شغلی شروع کنیم.
اول از همه بدانید که سردرگمی در انتخاب شغل یک پدیدۀ نادر نیست که تنها شما درگیرش باشید. اینکه بدانید سردرگمی شغلی مخصوص شما نیست، کمی از نگرانی شما کم خواهد کرد.
هر تغییری اگر بدون هدف باشد، احتمال موفقیت بسیار پایینی دارد. پیدا کردن هدف برای تغییر شغل میتواند اولین قدم برای کاهش سردرگمی در انتخاب شغل باشد.
پیدا کردن هدف شغلی ناخودآگاه به یک سری اهداف بزرگتر گره خواهد خورد. من قبلا مطلبی در این باره نوشتهام:
چیزهایی در مورد پیدا کردن هدف در زندگی و اینکه چگونه برای خود هدف انتخاب کنیم؟
علت تغییر شغل شما چیست؟ شاید به ظاهر بدیهی بنظر برسد و همینکه احساس میکنید رضایت شغلی در شما پایین است، تصمیم به تغییر شغل گرفتهاید.
اما داستان شاید پیچیدهتر از این حرفها باشد، مطمئنید که هدف از تغییر شغل نارضایتی شغلی است؟ شاید از جایی دیگر از زندگی ناراضی هستید و میخواهید با تغییر شغل، تغییری در زندگیتان ایجاد کنید به این امید که اوضاع در سایر جنبهها هم متفاوت شود.
منکر اثر مثبت یک تغییر شغل موفق بر سایر جنبههای زندگی نیستم، اما اگر ریشه مشکل در جای دیگری است و مثلا از رابطهتان با همسرتان ناراضی هستید، تغییر شغل درمان آن مشکل نخواهد بود.
پیش از پرداختن به ترس از تغییر شغل بد نیست به رفتار ما انسانها در قبال تغییرات توجه کنیم. این قسمت از بحث را با نقل یک تحقیق علمی از کتاب چگونه شغل دلخواهمان را پیدا کنیم ادامه میدهم:
«دو روانشناس به نامهای ایمورس تورسکی و دنیل کانمن (برنده جایزه نوبل اقتصاد) یک رشته آزمایش روی نحوۀ ارزیابی سود و زیان توسط انسان انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که ما آدمها دو برابر آنچه برد را دوست داریم، از شکست بیزاریم؛ حال این برد و باخت سر میز بازی باشد یا هنگام تغییر شغل.
تورسکی میگوید: «انسانها به محرک منفی شدیدتر واکنش نشان میدهند تا محرک مثبت... موضوعات انگشتشماری ما را خوشحال میکنند اما چیزهایی که سبب ناراحتی میشوند از عدد بیرونند.»
زیستشناسان طرفدار فرضیه تکامل سعی کردهاند توضیح دهند که دلیل این تمایل منفیگرایانه چه میتواند باشد؛ چرا ما بیشتر روی موانع احتمالی تمرکز میکنیم تا فواید احتمالی؟
حدس آنها این است؛ این رفتار به حساسیت بالای انسانهای اولیه به خطر که ضامن بقایشان در بیایانهای آفریقا بود برمیگردد: ما محصول ترس اولیهای هستیم که اجدادمان تجربه کردهاند.
شاید آن سایۀ نامشخص در دوردست، بوتۀ پرمیوهای بوده است و شاید هم شیری درنده، بهتر بود که از آن دوری شود.
پس وقتی به مقوله تغییر شغل میرسیم، از لحاظ روانی ناخودآگاه تمایل به بزرگ کردن احتمال شکست داریم.»
حالا که ریشه این ترس از تغییر را دانستیم بهتر با آن کنار خواهیم آمد. ترس از تغییر همیشه با ما هست و جرات تغییر شغل را همه ندارند، این ما هستیم که باید با آن کنار بیاییم و زندگی بهتری را برای خودمان بسازیم. قبلا از تجربۀ یکی از دوستان نزدیکم در تغییر شغل نوشتهام، در جایی از آن مطلب میخوانیم:
«احمد به من ثابت کرد که با وجود این ابهام هم میشود رفت به دنبال علاقهی خودمان. ابهام در آینده هرچه که باشد آنقدرها هم قوی نیست که ما را بُکُشد، کاری که ممکن است زندهمانیِ ناشی از تن دادن به روزهای تکراری با ما بکند، بی آنکه خودمان متوجه این مرگ تدریجی شویم.
بهرحال روزگار خواهد گذشت، ولو با سختی؛ اما مهم این است که رویایمان را پی بگیریم و از آینده نترسیم.»
شاید دوست داشته باشید سری به این مطلب هم بزنید:
از آینده نترسیم (یک داستان واقعی و ماجرای ترس از آینده)
ابتدا باید بدانیم که چه چیزهایی منجر به رضایت شغلی ما خواهد شد. تا ندانیم از چه چیزی راضی خواهیم بود، هر تغییر در شغلمان احتمالا ناموفق خواهد بود.
قبلا در مطلبی مستقل راجع به عواملی که منجر به رضایت از شغل میشوند نوشتهام و اگر اجازه بدهید تکرارشان نمیکنم:
رضایت شغلی چیست؟ (به همراه پرسشنامه رضایت شغلی)
پیشنهاد میکنم پیش از اقدام برای تغییر شغل، سری به این مطلب بزنید و پرسشنامه رضایت شغلی آن را برای خودتان تکمیل کنید. باید بفهیمد که از چه جنبهای از شغلتان ناراضی هستید.
درآمدتان کافی نیست؟
از محیط کاری ناراضی هستید؟
از روابط با همکارانتان ناراضی هستید؟
احساس میکنید قدر زحمات شما دانسته نمیشود؟
خود را درگیر شغلی بیفایده میدانید که معنایی برای شما ندارد؟
احساس میکنید شغلتان آزادی را از شما گرفته و اسیر شغلتان هستید؟
ضعف در مهارتهایتان باعث شده در محیط کاری اعتماد به نفس کافی نداشته باشید؟
...
ابتدا دلیل احساس نیازتان به تغییر شغل را بیابید و سپس اقدام به تغییر شغل کنید. اگر دلیل نارضایتی شغلی را بدانید، شاید بتوانید در همین شغل فعلیتان شرایط را به گونهای تغییر دهید که از شغلتان راضی باشید. اینگونه درگیر استرس تغییر شغل و مشکلاتش هم نخواهید شد.
حالا که مطمئن شدید تغییر شغل به نفعتان است و فهمیدید از از شغل آیندهتان چه میخواهید کمی دست نگه دارید. پیش از آنکه زمان ترک شغل فعلی فرا برسد، باید اقداماتی انجام دهید تا مشکلات تغییر شغل را حداقل کنید.
ابتدا به دنبال شغل جایگزین باشد. بعد از پیدا کردن گزینههای مختلف، باید تطابق آنها با ملاکهای خودتان برای شغل مناسب را بسنجید. قبلا در مطلبی مستقل درباره شیوه تصمیمگیری در چنین مواردی نوشتهام. خلاصه حرفهایم در آن مطلب این است:
«آنچه به عنوان ضعف در تصمیمگیری از آن یاد میکنیم، اغلب به ضعف ما در شناخت اولویتهای ذهنی خودمان و جمع آوری اطلاعات لازم برای آن تصمیم مربوط است.»
اگر فکر میکنید در تصمیم درباره تغییر شغل ضعف دارید، پیشنهاد میکنم حتما سری به این مطلب بزنید:
تصمیم گیری (۱): چیزهایی در مورد فرایند اتخاذ تصمیم
تا یادم نرفته بگویم که برای شناخت خودتان حتما از روش مکتوب فکر کردن استفاده کنید. برای من که تصور فکر کردن غیرمکتوب ناممکن است. چی؟ نمیدانید مکتوب فکر کردن یعنی چه؟ خب این مطلب را بخوانید: :)
خب حالا که تکلیف اولویتهای ما معلوم شد، باید برویم سراغ جمعآوری اطلاعات لازم برای تصمیمگیری در مورد تغییر شغل. اگر بخواهم ادامه حرفهایم درباره تغییر شغل را در سه کلمه خلاصه کنم، چنین میشود: زنده باد تجربه.
هیچ روشی بهتر از تجربۀ واقعی یک شغل برای سنجش میزان رضایت ما از آن وجود ندارد. احتمالا برای شما هم پیش آمده که بعد از تجربه کردن یک موضوع متوجه اختلاف فاحش بین برآورد ذهنیتان از آن و تجربه واقعی آن شدهاید.
بله، من هم قبول دارم که در دنیای واقعی نمیتوان با سعی و خطا همه شغلها را نجربه کرد تا در نهایت به شغل دلخواهمان برسیم. حرفهایی که برای شناخت هرچه بهتر از خودمان هم گفتم در راستای پذیرش همین واقعیت بود. اما پیشنهادم این است که بعد از آن وقتی که برای شناخت بهتر از خودمان و اولویتهایمان میگذاریم، پیش از ترک شغل فعلیمان، در عمل شغل جدید را تجربه کنیم.
چگونه این کار را انجام دهیم؟ در ادامه عرض میکنم خدمتتان.
پیش از فرا رسیدن زمان ترک شغل میتوانید مرخصی بگیرید و برای مدتی شغل جدید را تجربه کنید. گرفتن یک مرخصی یک هفتهای یا یک ماهه از شغل قبلی و تست کردن شغل بعدی کمک میکند تا بفهمیم آیا شغل جدید در عمل رضایت ما را جلب خواهد کرد یا نه.
هرچقدر هم ما روی کاغذ سعی کنیم همه جوانب را درنظر بگیریم، باز هم مسائلی وجود دارد که تنها در حین تجربه عملی متوجه آنها خواهیم شد. این نکته را هم در نظر داشته باشید که در شرایطی که از شغلی قبلیمان ناراضی هستیم، حال روحیمان هم احتمالا خوب نیست و در چنین وضعیتی احتمال عدم برآورد مناسب از شرایط شغل جدید وجود دارد.
اگر این شرایط برایتان مهیا نیست که به مرخصی بروید و در عمل به صورت تماموقت محیط کاری جدید را تجربه کنید. میتوانید به صورت نیمهوقت آن تجربه را برای خودتان ایجاد کنید.
اگر تصور میکنید که فروشندگی میتواند شغل خوبی برای شما باشد، پیش از استعفا از شغل حال حاضرتان، بروید و در وقتهای اضافهتان در مغازهای به صورت داوطلب این کار را انجام دهید. ببینید آیا شما اصلا آدمِ فروشندگی هستید؟
اگر واقعا در ایجاد کردن این تجربه برای خودتان مصمم باشید، مطمئنا آن را محقق خواهید کرد.
اگر تصور میکنید معلمی میتواند شغل خوبی برای آینده شما باشد، آن را تجربه کنید.
اگر تصور میکنید فروش از طریق اینترنت میتواند شغل خوبی برای شما باشد، در وقتهای اضافه و در حالی که همچنان در شغل فعلیتان هستید، آن را امتحان کنید. ببینید آیا این کار همانقدر که از بیرون به نظر میرسد آسان و پولساز است؟
....
خصوصا اگر مسئول اصلی تامین هزینههای خانواده هستید و قدرت ریسک بسیار پایینی دارید، استفاده از این روش میتواند شما را در تشخیص مناسب بودن شغل مدنظرتان کمک کند. اینگونه ریسک تغییر شغل را حداقل میکنید.
اگر هیچیک از دو حالت قبلی برایتان میسر نبود، میتوانید از تجربیات دیگران استفاده کنید. بروید و با کمک دوستان و آشنایان کسی را که تجربه شغل مورد نظر شما را دارد پیدا کنید و از او وقت بگیرید و به محل کارش بروید. تنظیم این قرار در محل کارِ شخص مورد نظر به درک بهتر شما از آن شغل کمک زیادی خواهد کرد. اما اگر شرایطش فراهم نبود، میتوانید این قرار را در هر جای دیگر هم بگذارید و از تجربیات فرد مورد نظر استفاده کنید.
اما در استفاده از تجربیات دیگران باید نکاتی را رعایت کنید:
1
آدمها معمولا دوست ندارند از سختیهای شغلشان بگویند. ترجیح میدهند خودشان را آدمی موفق که کاری کمزحمت و پرسود دارد معرفی کنند. مراقب این مسئله باشید.
تا میتوانید از سختیهای کارشان بپرسید. نمود بیرونی کار را که بدون صحبت کردن با آدمها هم میتوانید ببینید. سعی کنید از جنبههایی از کارشان بشنوید که در ظاهر قابل رویت نیست.
میتوانید به صورت شفاف برایشان توضیح دهید که دریافت اطلاعات کامل از جانب آنها، به شما در تصمیمگیری کمک خواهد کرد.
2
پیش از صحبت با آدمها و شنیدن از تجربیات شغلیشان سوالاتتان را آماده کنید. این سوالات را از دل همان اولویتهای ذهنی که در این متن به آن اشاره شد دربیاورید. وقت این جلسه را با سوالات کلیشهای هدر ندهید.
بهتر است به کسی که با او حرف میزنید نگویید، اما خودتان میتوانید این جلسه با آدمها برای کسب تجربیاتشان را مانند جلسه مصاحبه درنظر بگیرید. و البته باز هم تاکید میکنم که مراقب بند 1 باشید. ما معمولا سعی داریم وضعیتمان را بهتر از آنچه هست جلوه دهیم.
3
بعد از شنیدن صجبتهای دیگران، خودتان را عمیقا در شغل آنها تصور کنید. ببینید آیا آدم آن سختیها هستید؟ آیا تحمل آن سختیها به دستاوردهای آن شغل میارزد؟
تاکید زیادی بر این تصور عمیق دارم. بدون این شبیهسازیِ ذهنی از تجربیات دیگران به درستی استفاده نخواهید کرد.
بهتر است از داستانهای خودم در شناخت شغلهای مختلف بگویم و اینکه چگونه روش زنده باد تجربه به من کمک کرده که در حال حاضر در صنعت محتوا فعالیت کنم و از شغلم راضی باشم. مواردی که مطرح میکنم به لحاظ زمانی مرتب نشدهاند.
1
زمانی دوست داشتم عضو هیئت علمی (استاد دانشگاه) شوم. زمانی که دانشجوی دکترا بودم رفتم و با یکی از اساتید دانشگاهی که قرار بود در آنجا استاد بشوم صحبت کردم، شرایط شغلیاش را پرسیدم. از حقوقش راضی بود. در کل هم انگار از شغلش راضی به نظر میرسد. اما من به این رضایتها بسنده نکردم. ;)
پرسیدم وقتی سر کلاس درس میدهی آیا دانشجویان تمایلی به درسهایت دارند؟ آیا به غیر از مقالهبازی شرایطی وجود دارد که بتوانید کار موثری در جامعه انجام دهید؟
و البته یک سری سوالات دیگر هم پرسیدم و مجموع پاسخهایی که دریافت کردم را با انتظارات خودم از یک شغل معنابخش به زندگیام مقایسه کردم.
خودم را در شرایط آن شغل تصور کردم، دیدم که دارم برای 30 سال آینده همان کاری را که آن بنده خدا انجام میدهد، انجام میدهم. نتیجه آن تصورات و مکتوب فکر کردن هم این شد:
چرا ترجیح میدهم استاد دانشگاه نباشم؟
2
من متولد زابل و بزرگشده زاهدانم. از اینکه بتوانم برای شهرم کاری انجام بدهم لذت میبرم. این لذت هم از جنس خودخواهی است و نه چیزی بیشتر.
زمانی تصور میکردم که عجب کاری خوبی است که یکی از محصولات بومی شهرمان را در تهران بستهبندی و عرضه کنم. منجر به کارآفرینی و اتفاق خوبی خواهد شد.
بعد از یک سری برآوردهای اولیه، دست به اقدام زدم. به جای صرفِ تصور کردن، آستینها را بالا زدم و در وقتهای اضافی این کار را در عمل انجام دادم. این هم نمونه یکی از این بستهبندیها:
برچسب روی بستهبندی را دادم طراحی کردند. رفتم بازار و بسته بندی مناسب را پیدا کردم. سفارش دادم از این کلوچهها از زاهدان برایم بیاورند و ...
بستههای کلوچه را گذاشتم عقب ماشینم و در وقتهای خالیام رفتم برای بازاریابی محصول. فروختم. انصافا هم خوب فروختم. تقاضا برای سفارشات بعدی هم وجود داشت.
برآوردی از مقیاسپذیری کار هم داشتم و به جنبههای مختلفش هم فکر کرده بودم.
کار خوبی بود. اما یک مشکل وجود داشت: این کار، کار من نبود.
رهایش کردم. و البته اگر روزی فرصتش فراهم شود در قالب سرمایهگذار دوست دارم این کار را انجام دهم.
اگر در عمل این کار را تجربه نمیکردم، هیچوقت به این شفافیت در تصمیمگیری نمیرسیدم. به بهای چند هفته کارِ پارهوقت به یک تصمیم رسیده بودم. ارزشش را داشت.
3
دو سال و چندین ماه تجربهای که از کار کردن در صنعت نفت داشتهام کمک بسیار زیادی در تصمیمگیری به من کرده. من اگر بعد از مقطع ارشدم بلافاصله وارد دکتری میشدم، هیچوقت نمیفهمیدم واقعا از روی دکل نفت بودن چه حسی دارم.
و البته در آن شغل، برای خودم تجربههای متعدد دیگری هم ایجاد کردم:
آن تجربههای عملی به من فهماند که من آدمِ کار مهندسی مکانیک و نفت نیستم. شاید درآمد خوبی نصیبم شود، اما در کل از شغلم راضی نخواهم بود. در این مورد قبلا مطلبی نوشتهام:
از بین مواردی که در آن شرکت خصوصی تجربه کردم، از قضا آخرین مورد رضایت مرا خیلی جلب کرد. من عاشق اصلاح فرایندها و سیستمسازی بودم. شاید دوست داشته باشید سیستمی که من در آن شرکت اجرا کردم (و به واسطه آن ترفیع و پاداش خوبی هم گرفتم ;) ) را ببینید:
دانلود فایل معرفی سیستم جامع مدیریت بر مبنای داده
بعد از این که این جنس کار را تجربه کردم تازه فهمیدم که چه کلاه گشادی سر من رفته که مهندسی مکانیک خواندهام و دلم خوش بوده که هی بدون آزمون و با سهمیه ممتازی مقاطع بالاتر را طی میکنم. رضایت شغلی من در کار دیگری است.
داستانش مفصل است، بگذریم.
4
بعدترها به صنعت محتوا علاقهمند شدم و میخواستم در آن فعالیت کنم. فرصتی فراهم کردم و مدتی کوتاه به صورت تماموقت در یک شرکت در این صنف کار کردم.
اگر از نزدیک نمیدیدم که آنها چگونه عمل میکنند و من چه حسی در این کار دارم، هیچوقت در تصمیمم برای ادامه این مسیر شغلی اینقدر مصمم نمیشدم.
5
زمانی گزینه رفتن از این کشور را روی میز باقی نگه داشته بودم. برای بررسی اینکه آیا من هم مانند دوستانم بروم و در آنور آبها کار تحقیقاتی کنم یا نه، از تجربیات دوستانم استفاده کردم. حواسم بود که از سختیهای زندگی در کشوری دیگر هم بپرسم. مجموع سوالاتم مرا به این نتیجه رساند که من آدم آن زندگی نیستم.
6
زمانی برنامهنویسی کردهام و میدانم برنامهنویس بودن چه حسی دارد. دیباگ کردن کدها را در عمل تجربه کردهام و حالا میدانم که این هم آن شغلی نیست که وقت اصلیم را روی آن بگذارم. هرچند برنامهنویسی فواید جنبی بسیار زیادی برایم داشته که امیدوارم به زودی مطلبی مستقل در موردش بنویسم.
7
در سالهای دانشجویی مسئولیت خوابگاه را قبول کرده بودم و در کنار سایر فعالیتهای دانشجویی، تجربه انجام آن جنس کارهای اجرایی را داشتهام و میتوانم به خوبی در مورد حس خودم در این موقعیتها قضاوت کنم. در مورد آن تجارب دانشجویی چیزهایی نوشتهام:
عکسها و خاطره ها: نمایشگاه شهر من فرهنگ من، تلاش و چیزهای دیگر
8
تصورم این بود که معلمی در زمینه مهارتهای نرم حالم را خوب کند. دست به کار شدم و در عمل آن را تجربه کردم. برای اولین کارگاهم تنها 5 نفر ثبت نامی داشتم که اکثرشان هم از دوستانم بودند. تعدادش مهم نبود. مهم این بود که من در عمل آن را تجربه کردم:
بعدترها کارگاههایی با مخاطبان بیشتر هم برگزار کردم. اگر زنده باشم در آینده هم برگزار خواهم کرد. اما اگر آن تجربۀ عملیِ اولین کارگاه نبود، هیچوقت نمیتوانستم قضاوت خوبی از رضایت خودم در این کار داشته باشم.
خلاصه همه این حرفها را یادمان نرود، برای شناخت بهتر از خودمان و سنجش میزان رضایت شغلی از یک شغل:
زنده باد تجربه
با تجربه کردن میتوانیم موقعیتهای شغلی بیشتری برای خودمان ایجاد کنیم و حتی زمین بازی را عوض کنیم:
مهندسی بیکارم، چه کنم؟ (درباره بازار کار مهندسی و مسائل مرتبط)
اگر پاهایمان را روی زمین بگذاریم و واقعیت را درنظر بگیریم، باید از استرس تغییر شغل هم بگوییم. در ادامه در مورد دو عاملی که ممکن است باعث ایجاد استرس تغییر شغل شوند حرف خواهیم زد.
یکی از عوامل استرسزا در تغییر شغل، نحوه برخورد با اطرافیانمان است. همه ما از اینکه با یک تجربه ناموفق در تغییر شغل، انگشتنمای دیگران شویم، واهمه داریم.
در مورد نحوه تعامل با اطرافیان موقع تغییر قبلا مطلبی نوشتهام و دیگر تکرارشان نمیکنم:
هشت نکته در مورد تعامل با اطرافیان در حین ایجاد تغییر در سبک زندگی
فشار مالی در هنگام تغییر شغل
در دنیای واقعی (و نه دنیایی که سخنرانان انگیزشی از آن حرف میزنند) مسئله کسب درآمد بسیار مهم است. هنگام تغییر شغل ممکن است دچار مشکلات مالی شویم. این قضیه به ما استرس زیادی وارد خواهد کرد.
بنا دارم که در این مورد بعدا به صورت مفصل بنویسم. علی الحساب پیشنهادم خواندن این مطلب است:
در این دنیای پیچیده هیچ کس غیر از خودمان نمیتواند به این سوال پاسخ دهد. زمان تغییر شغل زمانی است که:
حالا زمان ترک شغل فعلی فرا رسیده و شما جرات تغییر شغل را دارید و میتوانید اقدام به تغییر محل کار خودتان بکنید.
به پیش. ایام به کامتان باد.
بعد از خواندن این مطلب چه کنم؟
1- به چیزهایی که خواندهاید فکر کنید. تنها با دریافت اطلاعات نمیتوانید یک تغییر شغل موفق داشته باشید. باید برای فکر کردن هم وقت بگذارید و خودتان را کشف کنید. مکتوب فکر کردن را فراموش نکنید.
2- مطالبی که به آنها در متن لینک داده شده را مطالعه کنید.
برای اهمیت کسب تجربه در شناخت بهتر خودمان پیشنهاد میکنم به قسمت دوم رادیو کارنکن گوش بدهید:
مطلبی که خواندید از مجموعه مقالاتی است که درباره شغل با عنوان «کارنکن» نوشتهام، برای آشنایی با «کارنکن» و خواندن باقی مطالب روی لینک زیر کلیک کنید:
مطلب چگونه تغییر شغل دهیم اولین بار در وبلاگ امین آرامش منتشر شده است.