Amin Aramesh
Amin Aramesh
خواندن ۲۴ دقیقه·۵ سال پیش

چگونه هر مهارتی را سریعتر یاد بگیریم؟ ۲۰ ساعت اول یادگیری چه کنیم؟

چگونه مهارت یاد بگیریم؟ این سوالی اصلی‌ای است که در این نوشته به آن می‌پردازیم و خواهیم گفت که برای یادگیری مهارت جدید، چطور اقدام کنیم که هم سریعتر یاد بگیریم و هم از یادگیری لذت ببریم. برای یادگیری سریعتر و با کیفیت بهتر باید یاد بگیریم چگونه یاد بگیریم.

این نوشته بر پایۀ تجربیات من است. آنچه می‌نویسم را خودم در یادگیری مهارت استفاده کرده‌ام، فکر میکنم برای شما هم مفید باشد.

پس به گیرنده‌هایتان دست نزنید و تا پایان همراه ما باشید. :)

این شمایید وقتی ۳ ساله‌تان بود. مشتاق به یادگیری بودید. یادگیری یکی از بزرگترین لذات زندگی شما بوده. کلی چرا داشته‌اید و از رسیدن به پاسخ این چراها لذت می‌برده‌اید.

کمی قبل‌تر حتی حاضر بودید برای یادگیری راه رفتن، بارها زمین بخورید، ولی دست از تلاش برای یادگیری مهارت برنمی‍داشتید.

این شمایید بعد از پایان مقطع کارشناسی. در ۱۶ سال گذشته هزاران ساعت را در نظام آموزش رسمی صرف کرده‌اید. به اسم یادگیری، کلی چیز بدردنخور و بدردبخور حفظ کرده‌اید،

حالا فهمیده‌اید که بدردبخورهایش را گوگل خیلی بهتر از شما حفظ میکند و بابت بدرنخورهایش هم اگر به زمین و آسمان بد و بیراه نگویید، از لطف شماست!

اکثرا یادگیری درسها در این سالها برای شما ابزاری بوده برای کسب نمره و بعد هم مدرک. چندان قرار نبوده که خود این یادگیری همراه با لذت باشد. قرار بوده آن مدرک و نمره‌ منجر به چیزهای لذت‌بخش شوند، اما دریغ، آنها هم به جایی نرسیده‌اند. (باخت در باخت، و البته این باختها در مقابل آن بدترین باخت چیزی نیست: همان تغییر نگاه شما به یادگیری به نسبت سالهای کودکی، عجب باخت بزرگی)

حالا گر لیسانس ندارید و کمی بیشتر یا کمتر مدرک انبار کرده‌اید، اوضاع چندان فرقی ندارد. در حالت خوش‌بینانه به نظرتان یادگیری ربط زیادی به لذت بردن ندارد. در حالت غیرخوش‌بینانه هم یادگیری برای شما یعنی رنج.

حرف من در این نوشته این است که یادگیری میتواند (و باید) لذت‌بخش باشد. اگر برای شما لذت‌بخش نیست، روش یادگیری شما ایراد دارد. با هم اصلاحش میکنیم.

اگر بتوانم این موضوع را به شما ثابت کنم و روشی به شما معرفی کنم که از یادگیری لذت ببرید، باقی مسیر را خودتان خواهید رفت.

چه کسی از انجام یک فعالیت لذت‌بخش بدش می‌آید؟

آن‌وقت شمایید و لذت یادگیری.

شمایید و دائم‌الیادگیری بودن.

و البته شمایید و دستاوردهای فوق‌العادۀ این یادگیری‌ها.

جالب شد نه؟

بریم ببینیم چطور می‌شود از یادگیری لذت برد.

یادگیری لذت‌بخش است

دلیل اصلی لذت در یادگیری، دستاوردی است که آن یادگیری برای ما دارد.

این دستاوردها میتواند چیزهای مختلفی باشد:

  • افزایش بهره‌وری در کارهایمان
  • شغل بهتر (و درآمد و رضایت شغلی بیشتر)
  • رابطۀ بهتر با دیگران
  • یا ذهن آرامتر و رابطۀ بهتر با خودمان

برای ادامه دادن این بحث و نگاه به لذت در فرایند یادگیری، لازم است از یک مرحله مهم در یادگیری حرف بزنم، جایی که من اسمش را میگذارم ایستگاه اول در مسیر یادگیری.

این ایستگاه اول کجاست؟

خواهم گفت، اما اول سری به کوه بزنیم.

نمیدانم اهل کوه رفتن هستید یا نه. اگر باشید این داستان برایتان خیلی آشناست:

صبح جمعه‌ای که با رفقایتان قرار گذاشتید تا بروید کوه، ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه صبح آلارم موبایلتان زنگ میزند، خاموشش میکنید و به خودتان لعنت میفرستید بابت این جوگیریِ قرار کوه گذاشتن و خراب کردن خوابِ صبح جمعه. دوباره به خواب میروید، اما ساعت ۵ و ۴۰ دقیقه آلارم بعدی صدایش بلند میشود.

چاره‌ای نیست، بدوبیراه‌گویان، از جایتان بلند میشوید.

در مسیر رفتن به محلِ قرار با رفقا هم در حال نق زدن هستید، این چه کاری بود که صبح جمعه با خودم کردم؟

کوه؟ آن هم صبح جمعه؟

رسیدید به رفقا و کمی بعدتر در حال بالا رفتن از کوهید.

نیم ساعتی از کوهپیمایی گذشته.

هوای خنک و خوب کوه را استشمام میکنید. منظره زیر پایتان را تماشا میکنید و لذت می‌برید: عجب کار خوبی کردم آمدم کوه!

اینجا ایستگاه اول است، آن نق‌زدن‌های توی تخت‌خواب و در مسیر، جایش را به حال خوشِ داشتنِ دستاورد داده. دستاوردِ دیدن مناظر زیبا و تنفس در هوای خوب (و باقی دلایل شما برای شاد بودن در آن ارتفاع ;)

یکی از همان روزهای جمعه در دوران دانشجویی ? – نفر سمت چپ منم!
یکی از همان روزهای جمعه در دوران دانشجویی ? – نفر سمت چپ منم!

آیا اگر همان روی تخت، آلارم‌ها را قطع کرده بودید و پیامی برای رفقا فرستاده بودید و به بهانۀ کسالت، از رفتن به کوه عذر میخواستید، درکی از این لذت داشتید؟

آیا آن لحظه‌ای که برای خوابیدنِ دوباره عطش داشتید، تصوری از این نوع لذت داشتید؟

نه. در آن لحظه صرفا رنجِ نخوابیدن را حس میکنید.

حالا که به ایستگاه اول رسیده‌اید، برای رفتن باقی مسیر شوق بیشتری دارید.

از کوه بیاییم پایین و برگردیم به داستان خودمان، داستان یادگیری مهارت و ببینیم ایستگاه اول در مسیر یادگیری مهارت کجاست؟

ایستگاه اول، آن اولین آهنگی است که خودمان با گیتارمان میزنیم. وقتی که همین چندهفته پیش، از صفر شروع به یادگیری گیتار کرده‌اید.

ایستگاه اول، آن اولین کارت ویزیتی است که با فتوشاپ طراحی کرده‌اید. وقتی همین چندوقت پیش، برای اولین بار در عمرتان نرم‌افزار فتوشاپ را باز کردید.

ایستگاه اول، آن اولین باری است که وقتی کیوردی را گوگل میکنید، مطلب شما در صفحه اول نتایج گوگل است. وقتی تازه همین چندهفته پیش فهمیده‌اید که SEO با CEO فرق دارد!

با همین فرمان حالا میفهمیم ایستگاه اول در برنامه‌نویسی و آشپزی و نجاری و یادگیری زبان و باقی مهارت‌ها کجاست:

در ایستگاه اول، از آنچه آموخته‌ایم، داریم استفاده میکنیم. یعنی دستاوردکی داریم (دستاورد کوچک = دستاوردک). این داشتن دستاوردک به ما شوق میدهد برای کسب دستاوردهای بیشتر و حالا با لذت، چیزهای بیشتری یاد خواهیم گرفت و باقی مسیر یادگیری، لذت‌بخش‌ است.

شکل زیر را ببینید:

قبل از ایستگاه اول، باید چیزهای زیادی را یاد بگیریم. بعد از آن هم هنوز کلی چیز برای یادگیری مانده و اصولا یادگیری در اکثر زمینه‌ها ته ندارد.

قبل از صحبت در مورد ایستگاه اول، ببینیم چرا شکل بالا اینگونه است: هرچه در مسیر یادگیری یک مهارت پیش برویم، باید زمان بیشتری را برای یادگیری نکات جدید بگذاریم. دلیلش هم واضح است. آدمی که تا حالا هیچ چیز از فتوشاپ نمیدانسته، در هفته اول باید مثلا ۱۰۰ واحد یاد بگیرد، اما در هفته هفتم یادگیری، ۱۰ واحد چیز جدید برای یادگیری دارد.

فارغ از این داستان، نقش ایستگاه اول را در بحث خودمان در مورد یادگیری فراموش نکنیم، آنجایی که از آنچه آموخته‌ایم استفاده میکنیم و بعد از رسیدن به ایستگاه اول، فرایند یادگیری ما به دو بخش تقسیم میشود: قبل و بعد از آن.

بعدی که لذت بیشتری دارد و البته قبلی که چندان خوشایند نبوده. احساس ندانستن در روزهای اول یادگیری یک مهارت، اصلا حس دوست‌داشتنی‌ای نیست!

حالا که با ایستگاه اول و اهمیتش آشنا شدیم، جواب ۲ سوال مهم را باید پیدا کنیم؟

سوال اول: چطور هرچه سریعتر به ایستگاه اول برسیم؟ (و بعد از آن مسیر خوشایندتری در پیش داشته باشیم)

سوال دوم: پیش از رسیدن به ایستگاه اول چه کار کنیم که یادگیری لذت‌بخش باشد؟ (و چگونه بر این احساس بدِ ندانستن غلبه کنیم؟)

در ادامه راجع به این ۲ سوال حرف خواهیم زد.

سوال اول: چطور هرچه سریعتر به ایستگاه اول برسیم؟ (یادگیری چریکی در مقابل یادگیری خطی)

برای اینکه هرچه سریعتر به ایستگاه اول برسیم، باید به دنبال یادگیری چریکی یک خرده مهارت باشیم.

شکل زیر را ببینید:

فرض کنید میخواهید طراحی کارت ویزیت را با استفاده از یک کتاب یا یک دوره آنلاین فتوشاپ، آموزش ببینید. در اینجا یادگیری طراحی کارت ویزیت یک خرده‌مهارت مرتبط به مهارت کار با نرم‌افزار فتوشاپ است.

در روش یادگیری خطی، کلی مطلب غیرمرتبط به آن هدف اصلی (طراحی کارت ویزیت) را هم مجبورید یاد بگیرید (مجموع رنگ‌های سیاه و سبز در نوار بالا). در حالی که کار شما تنها با یاد گرفتن بخشی از این مطالب هم راه می‌افتاده (تنها رنگ‌های سبز را نیاز داشته‌اید).

مثلا در ابتدا با تمامی منوها و قابلیت‌های فتوشاپ به صورت اجمالی آشنا می‌شوید. در حالی که برای هدف مدنظرتان ممکن است تنها به ۱۰ درصد این قابلیت‌ها نیاز داشته باشید.

اما در یادگیری چریکی چه؟

شکل زیر را ببینید:

در یادگیری چریکی به دنبال یادگیری خرده‌مهارت کاربردی هستیم. چیزی که الان به آن نیاز داریم.

اگر با مثال کارت ویزیت و فتوشاپ راحت نیستید، به مثال خرده‌مهارت شنیدن به زبان انگلیسی با هدف دیدن فیلم فکر کنید. برای این خرده‌مهارت نیاز ندارید به همان روش یادگیری خطی آموزشگاه‌های زبان عمل کنید و ۵ سال کلاس زبان بروید. (البته برای جیب آموزشگاه‌دار بهتر است که شما خطی یاد بگیرید تا چریکی)

وقتی به سراغ یادگیری خرده‌مهارت برویم، به زمان کمتری برای رسیدن به دستاورد نیاز داریم.

یادمان نرود کجای بحثیم، این دستاورد کوچک (دستاوردک) همان ایستگاه اول ماست. و اهمیت ایستگاه اول و لذت‌بخش بودن یادگیری را هم که فراموش نکرده‌ایم.

در یادگیری چریکی برای آموختن مطالبی که فعلا به آنها نیازی نداریم وقت نمیگذاریم. ممکن است بپرسید خب اگر بعدها به این آموزشها نیاز داشتیم چه؟

جوابش ساده است: «چیزی که بعدا به آن نیاز داریم را بعدا یاد میگیریم!»

در بخشهای ابتدایی دوره‌های آموزشی وردپرس، معمولا بخشی هست به نام کار با FTP. من هیچوقت برای وردپرس (و هیچ نرم‌افزار دیگری) از دورۀ آموزشی استفاده نکردم (یا کتاب نخواندم). با تشکر ویژه از آقاگوگل ;)

تا همین چندهفته پیش هم نیازی به کار با FTP نداشتم، کارم لنگ آن نبود و اتفاقا یکی از ستون‌های اصلی کسب درآمدم در سالهای گذشته همین جناب وردپرس بوده. حالا FTP بلد نبودم که نبودم! حتما نیاز نبوده. مهم این است که کارم راه می‌افتاده.

چند وقت پیش به آن نیاز پیدا کردم و رفتم این خرده‌مهارت (از مجموعه خرده‎مهارت‌های مرتبط به وردپرس) را هم یاد گرفتم. البته باز هم به لطف همان جناب گوگل.

فکر کنم توانسته باشم منظورم را از یادگیری چریکی و خرده‌مهارت کاربردی برسانم. اما فکر کنم بد نباشد، این نکات را به عنوان جمع‌بندی این بخش بگویم:

  • در یادگیری خطی چیزهای زیادی را یاد خواهیم گرفت که در عمل ممکن است به کارمان نیایند، یا حداقل امروز برای نیازی که داریم، لازم نیست همه آنها را یاد بگیریم.
  • در یادگیری چریکی به دنبال برآورده کردن نیازی در پی کسب مهارت هستیم، آن نیاز اکثرا با یک خرده‌مهارت برآورده خواهد شد. برای طراحی کارت ویزیت نیاز نیست با تمامی بخشهای فتوشاپ آشنا باشیم. و برای بالا آوردن سایت وردپرسی هم نیاز نیست، یک دورۀ آموزش وردپرس را از ابتدا تا انتها ببینیم. (البته اگر از دوره‌های موجود استفاده میکنیم، آیندۀ آموزش از آن کسانی است که چریکی آموزش بدهند)
  • طبیعتا با تعریف‌های انجام شده فرایند یادگیری چریکی به نسبت یادگیری خطی، به زمان کمتری نیاز دارد و در پی به‌کار گرفتن هرچه‌سریعتر آموخته‌هاست و از این جهت کاربرد-محور است.
  • ایستگاه اول آنجایی است که توانسته‌ایم در پی یادگیری یک خرده‌مهارت کاربردی از آن استفاده کنیم و لذتِ دیدن ثمرۀ این یادگیری را تا حدی می‌چشیم. این تاکید بر عملی بودن آنچه یادگرفته‌ایم را فراموش نکنیم.

و به چند دلیل مجبوریم (یا بهتر است) از روش یادگیری چریکی استفاده کنیم:

  • چیزهایی که باید یاد بگیریم زیاد است و زمان ما کم. با استفاده از یادگیری چریکی زمانی که صرف چیزهای بدردنخور میشد را صرفه‌جویی میکنیم.
  • به لطف گوگل، امکان دسترسی انتخابی ما به بخشهای مختلف از آموزش یک مهارت کلی وجود دارد. وقتی که تنها مرجع ما برای یادگیری، یک کلاس حضوری بود، نمی‌توانستیم به صورت انتخاب‌شده مباحث را آموزش ببینیم. (روند کلاس دست ما نبود)
  • و از همه مهمتر اینکه یادگیری چریکی ما را سریعتر به ایستگاه اول و دستاوردک میرساند و این یعنی لذت در یادگیری

یک مثال دیگر برای یادگیری چریکی خرده‌مهارت

این نوشته قرار است برای شما کاربردی باشد و بعد از اتمام آن دست به اقدام برای یادگیری چریکی بزنید.

پس یک مثال کاربردی دیگر بزنم تا مصداق‌یابی این روش برای مهارت مدنظرتان راحت‌تر باشد:

یادگیری SEO

SEO مخفف Search Engine Optimization است. یعنی شما یک کاری می‌کنید که سایت شما توی گوگل بالا باشد. کمی تامل شما را به این نتیجه میرساند که لینک‌های اول گوگل در دنیای دیجیتال امروز، یعنی همان مغازۀ دونبش در موقعیت‌های خوب بازار. ماجرایی مثل کرونا هم فروش آنلاین را چندین برابر کرده. بماند.

من دورۀ کارآموزی برای SEO برگزار کرده‌ام. روش آموزش در این دوره هم چریکی بود.

برای شروع ۳-۴ ساعت آموزش مبانی SEO و نحوۀ عملکرد گوگل و استراتژی کلمات کلیدی داشتیم و بلافاصله بچه‌ها یوزر-پسورد وردپرس‌شان را تحویل میگرفتند و شروع به نوشتن می‌کردند.

کار کردن با پنل وردپرس را هم که بعد از ۵ دقیقه ور رفتن با آن یاد خواهند گرفت. همین!

اما حجم سوالها و یادگیری حین کار بسیار بالا بود. و وفتی در پی سوالی، نکته‌ای را می‌شنوی خیلی بهتر آن را یاد خواهی گرفت.

برای اینکه خاطرتان جمع شود که این روش چقدر موثر بوده حتما نظر افرادی که این روش را تجربه کرده‌اند بخوانید و ضمنا بد نیست بدانید که سایت شخصی من در سال گذشته بیش از یک میلیون بازدید داشته که ۸۵ درصد این ترافیک به لطف همین SEO از گوگل آمده‌اند.

سوال دوم: پیش از ایستگاه اول چه کنیم؟ آیا پیش از ایستگاه اول هم لذتی وجود دارد؟

روزی اولی که ساز موسیقی دستتان گرفته بودید را یادتان هست؟

روزی اولی که فتوشاپ را باز کردید چه؟

اولین روزهای تلاش برای خواندن متون انگلیسی چطور؟

بیایید صادق باشیم. در این روزهای اول، لذتی که نیست هیچ، خفت هم وجود دارد.

در همۀ این روزهای اول، یک حسِ بد وجود دارد: احساس نفهمیدن. احساس ناتوانی در انجام آن کارها. خودمانی‌ترش میشود احساس خِنگ بودن.

این احساس نفهمیدن و نتوانستن دشمن اصلی شما پیش از رسیدن به ایستگاه اول است. به لطف دستاوردک و یادگیری چریکی و خرده‌مهارت، بعد از ایستگاه اول این احساس را ندارید.

اما پیش از آن چه کنیم که فرایند یادگیری لذت‌بخش باشد؟ (و این لذت تضمین‌کنندۀ ادامه دادن یادگیری باشد)

حالا که پیش از ایستگاه اول در فرایند یادگیری، لذت درونی (ناشی از خود یادگیری) وجود ندارد، باید لذت بیرونی ایجاد کنیم. چطور؟

اینطور:

۱- با مدیریت کردن این احساس نفهمیدن.

شکل زیر را ببینید:

نفهمیدن یا نتوانستن ما را اذیت می‌کند. از طرفی یادگیری یعنی مواجهه با نادانسته‌ها و این یعنی نفهمیدن و نتوانستن و بالطبع یعنی اذیت شدن.

ما در موقع یادگیری مهارت‌های مختلف بسته به انگیزه‌ها و اهدافمان، یک آستانۀ تحمل برای تحمل این ندانستن داریم.

این آستانه در افراد مختلف برای یک مهارت یکسان متفاوت است. بسته به انگیزه‌ و نیازشان.

کسی در آستانۀ مهاجرت است و اگر مدرک زبانش را نگیرد هزینه‌هایی که کرده هدر می‌رود، فردی دیگری هم صرفا می‌خواهد زبان یاد بگیرد، چون فکر می‌کند شاید در آینده به‌دردش بخورد. آستانۀ تحمل این دو فرد برای تحمل نفهمیدن یکسان نیست.

این آستانه برای خود شمایی که این متن را میخوانی هم برای مهارت‌های مختلف، متفاوت است. برای یادگیری یک مهارت انگیزه داری و برای دیگری نه.

حتی برای یادگیری یک مهارت یکسان در زمان‌های مختلف هم ممکن است این آستانه فرق کند. زمانی به یک مهارت نیاز داری و قبلا نداشته‌ای.

این داستانِ انگیزه برای یادگیری را خیلی کِش نمی‌دهم، همینقدر بدانید که پیش از رسیدن به ایستگاه اول، نباید خیلی نزدیک این آستانۀ نفهمیدن شوید. ممکن است دلزده شوید و یادگیری را رها کنید.

حالا جلوتر بیشتر توضیح خواهم داد.

اینکه روزهای اول یادگیری بیشترین میزان نفهمیدن‌مان را تجربه می‌کنیم هم که فکر میکنم روشن است. هرچه در یادگیری یک مهارت جلو می‌رویم، چیزهایی هست که نمی‌دانیم، اما حجمشان در مقایسه با روزهای اول (که هیچ‌چیز از آن مهارت نمیدانستیم) کمتر میشود.

حالا اگر از این آستانه رد شویم، چه؟

شکل زیر را ببینید:

در نمودار نارنجی (خط‌چین) سعی کرده‌ایم چگالی یادگرفتن را بالا ببریم. در زمان کمتری خواسته‌ایم چیزهای بیشتری یاد بگیریم، و این یعنی مواجه شدن با حجم بیشتری ناشناخته و بالطبع یعنی احساس نفهمیدن بیشتر. و این احساس نفهمیدن و نتوانستن یعنی رنج بیشتر و لذت کمتر.

مصداقش میشود تلاش شما برای یادگیری روزی ۳۰ لغت جدید زبان انگلیسی. در جالی که از کلمۀ ۱۱ به بعد، این احساس نفهمیدن بدجور دارد به شما بدوبیراه می‌گوید.

روزی ۱۰ کلمه را شاید برای یک ماه ادامه میدادید، اما روزی ۳۰ کلمه را تنها تا روز پنجم طاقت می‌آورید.

وقتی سعی میکنید برای یادگیری مهارت شنیدنِ زبان انگلیسی، با فیلمی شروع میکنید که به خاطر لهجه یا نوع داستان، تنها ۱۰ درصد فیلم را می‌فهمید هم اوضاع همین است. احساس ندانستن‌‎تان خیلی زیاد است و تحملش سخت. فیلمی که ۴۰-۵۰ درصدش را بفهمید خیلی شما را نزدیک آستانۀ تحمل نفهمیدتان نمی‌کند.

وقتی در شروع کار با یک نرم‌افزار به دنبال انجام یک پروژه خیلی سخت هستیم هم داستان همین است.

نتیجه چه می‌شود؟

تلاش شما برای افزایش شدت یادگیری منجر به نداشتن مداومت در یادگیری می‌شود.

آن مثل آهسته و پیوسته را که یادتان نرفته؟ همان.

تفسیرش را با رسم شکل در تصویر بالا دیدید: خط‌چینِ نارنجی نیمه کاره رها شده و به ایستگاه اول نرسیده.

امان و امان از این سیستم شبِ امتحانی که ما را عاشق شدت یادگیری کرده و عادت به مداومت در یادگیری (و سایر امورات زندگی همچون ورزش و تغذیه) نداریم. (همین میشود که دنبال قرص‌های لاغری و رژیم‌های سریع و معجزه‌آسا هم هستیم)

مادامی که زنده‌ایم، چیز برای یادگیری هست، با تلاش برای افزایش شدتِ یادگیری (خصوصا پیش از ایستگاه اول)، لذتِ یادگیری را کاهش ندهیم.

۲- با استفاده از رنج‌ها

یادمان نرود کجای بحثیم، در مورد اهمیت ایستگاه اول حرف زده‌ایم و حالا میخواهیم بدانیم چطور راحت‌تر به ایستگاه اول برسیم.

رنج نقطۀ مقابل لذت است. اگر متعهد نماندن به فرایند یادگیری برای شما رنج داشته باشد، انگار در متعهد ماندن به آن نوعی لذت وجود دارد.

شکل زیر را ببینید:

گفته بودم که این آستانه برای یادگیری یک مهارت یکسان برای ما در موقعیت‌های مختلف ممکن است تغییر کند. شکل بالا همین داستان را می‌گوید.

چرا شب امتحان تا صبح بیدار بودیم و آن حجم از ندانستن را تحمل میکردیم و آن همه چیز جدید در مغزمان فرو میکردیم؟

چون انجام ندادن آن برای ما رنج داشت: رنجِ افتادن در آن درس، رنجِ مشروط شدن، رنج هزینۀ بیشتر، رنجِ آبرو و …

قرار شد شب امتحانی نباشیم و دنبال مداومت باشیم، اما بیایید با این روش، خودمان را هک کنیم تا به همین مداومت بچسبیم.

چطور؟

وقتی برایتان مهم است که دیگران در مورد شما چه فکری بکنند، فرایند یادگیری‌تان را به دیگران اعلام کنید و پیش آنها تعهد بدهید که آن کار را انجام خواهید داد.

یادگیری را دسته‌جمعی انجام دهید، اینگونه به گروه متعهد خواهید بود.

خودتان را جریمه کنید، اگر امروز به برنامۀ یادگیری‌ام متعهد نبودم، خودم را از رفتن به دیدار فلان دوست یا انجام فلان بازی محروم میکنم. البته یادتان نرود که جریمه حتما دردناک باشد، والا اثری نخواهد داشت.

اگر کمی فکر کنید، خودتان روش‌های دیگری هم برای بالا بردن آستانۀ نفهمیدن/نتوانستن‌تان پیدا خواهید کرد.

۳- با تبدیل کردن فرایند یادگیری به یک بازی.

ما آدمها بازی کردن را دوست داریم، چه آن زمان که با لِگو و پلی‌استیشن بازی میکردیم و چه بعدها که درگیر بازی‌های مقام و ماشین و امثالهم می‌شویم.

اگر بتوانیم فرایند یادگیری را شبیه بازی کنیم، این لذتِ بازی کردن ما را درگیر خواهد کرد و احتمال تداوم یادگیری بالا می‌رود.

این بازی می‌تواند استفاده از روش خاص شما برای برنامه‌ریزی یادگیری باشد یا استفاده از بولت‌ژورنال یا حتی استفاده از دفتر برنامه‌ریزی قلم‌چی، یا تیک زدن ساده روی یک کاغذ.

هر شیوه‌ای که به شما حس پیشرفت و رقابت با خودتان بدهد، نوعی بازی‌سازی است.

بازی را جدی بگیرید.

رسیدن به ایستگاه اول چقدر زمان میبرد؟

حالا چقدر باید صبر کنیم و از روشهای بالا استفاده کنیم تا به ایستگاه اول برسیم؟

بستگی دارد به خرده‌مهارتی که میخواهید یاد بگیرید. به فرد یادگیرنده هم طبیعتا بستگی دارد. جاش کافمن در ویدئوی تد معروفش میگوید این عدد ۲۰ ساعت است. عدد ۲۰ عنوان مطلب هم از همانجا آمده.

اما نگفته روشن است که این عدد نمیتواند برای آدمها و مهارتهای مختلف یکسان باشد.

من حرف کافمن را اینگونه تصحیح میکنم و به حرفهای این نوشته ربط می‌دهم: چندده ساعت زمان برای رسیدن به ایستگاه اول در یادگیری یک خرده‌مهارت نیاز داریم.

برای یاد گرفتن نوشتن مطلبی که در نتایج گوگل بالا بیاید، این عدد زیر ۱۵ ساعت است. البته که طبیعتا به روش یادگیری چریکی.

برای زدن اولین قطعۀ موسیقی با گیتار حدود ۲۰ ساعت. (آنطور که خودِ جاش کافمن در ویدئوی تدش در مورد یک ساز دیگر نشان می‌دهد)

برای خرده‌مهارتی دیگر هم ممکن است ۲۰ یا ۳۰ یا فوقش ۴۰ ساعت باشد.

اما فارغ از اینکه بدانیم این عدد دقیقا چند است، بهتر است این نکات را هیچ‌وقت فراموش نکنیم:

  • این زمان چندده‌ساعته را میشود ظرف یکی-دو ماه ایجاد کرد. (۴۰ ساعت یعنی ۱ ساعت برای ۴۰ روز، لطفا نگویید روزی یک ساعت وقت خالی ندارید)
  • این زمان را صرفا با روش یادگیری چریکی و برای یادگیری یک خرده‌مهارت صرف کنید.
  • پیش از این زمان، فرایند یادگیری را متوقف نکنید، لذاتی هست که تنها بعد از رسیدن به ایستگاه اول آن را درک خواهیم کرد. یادتان که نرفته؟ وقتی روی تخت آلارم را خاموش می‌کنید، درکی از لذت ایستگاه اول کوهنوردی ندارید. فرایند را تا رسیدن به این زمان ادامه دهید و آن موقع در مورد ادامه یا عدم ادامه دادن فرایند یادگیری تصمیم بگیرید.

آمادگی روحی برای یادگیری

این احساس نفهمیدن در ابتدای یادگیری برای همه وجود دارد. به خودت شک نکن.

خلبان‌ها برای اینکه اجازه پرواز پیدا کنند، بعد از گذراندن آموزش‌های تئوری باید ساعت‌ها با شبیه‌ساز، پرواز کنند. برای خلبان شدن باید این ساعات را تکمیل کنند.

به یادگیری مهارت هم به این دید نگاه کنید: احساس نفهمیدن می‌کنید؟ اشکال از شما نیست. باید ساعاتش را تکمیل کنید.

اگر حرف من را قبول ندارید، صرفا ۲۰-۳۰ ساعت به روشی که گفتم، وقت بگذارید، آن وقت اگر باز هم این احساس بود، به خودتان شک کنید!

اما مطمئنم چنین نیست، ایراد از وقتی است که نگذاشته‌اید. ایراد از ساعاتی است که تکمیل نشده.

من مدیون یادگیری چریکی‌ام

وجود این سایت و عوایدش مدیون یادگیری چریکی است. وقتی که ابزار اصلی یادگیری‌ام برای SEO و وردپرس و داستان‌های مرتبط جناب گوگل بود و هست.

اینکه شما اینجایید و اینها را میخوانید مدیون یادگیری چریکی است.

نرفتن سربازی‌ام (و گذراندن طرح بنیاد نخبگان) مدیون یادگیری چریکی است. برای نوشتن این مقاله کلی چیز برای کار با نرم‌افزار MATLAB  را به همین روش چریکی و با کمک گوگل یاد گرفتم. آن کدهای هوش مصنوعی و خروجی‌هایش ثمرۀ یادگیری چریکی است.

نوشتن آن مقاله برای منی که پیش از آن انگلیسی ننوشته بودم و کلاسی هم نرفته بودم، مدیون یادگیری چریکی است.

ارتقای من در آن شرکت نفتی هم مدیون یادگیری چریکی است. وقتی در مدت کوتاهی VBA یاد گرفتم و از ترکیب Excel و MATLAB آن سیستم مدیریت اطلاعات را ساختم.

همین الان هم همیشه چریکی یاد میگیرم.

یادگیری مهارت و احساس قدرت و عزت نفس

زمانی زورِ بازو نشانی از قدرت بود. حالا هم شاید باشد. اما به گمانم مهمترین عامل متمایزکننده ما در عصر حاضر، قدرت یادگیری ماست. در عصری که مدام همه چیز عوض میشود و مدام باید در حال یادگیری باشیم.

یادگیرنده بودن به شما قدرت میدهد.

تخقیقات متعددی هست که نشان می‌دهد کسب مهارت تاثیر بسیار زیادی هم بر عزت نفس ما دارد.

عضله‌ای که امروز باید برای تقویتش وقت بگذارید، عضلۀ یادگیری شماست.

عضلۀ یادگیری‌تان را قوی کنید تا:

  • موقعیت‌های شغلهای بهتر و درآمد بیشتری داشته باشید.
  • رابطۀ بهتری با آدمها داشته باشید.
  • ذهن آرامتر و جسم سالمتری داشته باشید و از زندگی بیشتر لذت ببرید.

بعد از خواندن این مطلب چکار کنیم؟

۱- این حرفها را اگر بکار نگیری، حیف وقتی است که برای خواندن این مطلب گذاشته‌ای. شروع کن به یادگیری خرده‌مهارتی که به آن نیاز داری.

۲- این مطلب را برای دیگران هم ارسال کن، اگر آدمها از یادگیری لذت ببرند و اهل یادگیری مداوم شوند، جیبشان پر می‌شود و حالشان خوب. پس لطفا این مطلب را با دوستانت به اشتراک بگذار. ساده‌ترینش این است که پیام مربوط به این پست در کانال تلگرام کارنکن را برای دیگران فوروارد کنی. میتوانی لینک کوتاه‌شدۀ این مطلب را هم برایشان ارسال کنی: https://bit.ly/LearninghowtoLearn

لایک کردن و کامنت گذاشتن زیر این مطلب هم به بیشتر دیده شدن آن کمک خواهد کرد.

۳- اگر این نوشته را دوست داشتی، احتمالا دورۀ آنلاین یادگیری اثربخش به روش خودآموز را هم دوست خواهی داشت. در این دوره گفته‌ام که چطور برای یادگیری چریکی به روش خودآموز برنامه‌ریزی کنی که به برنامه‌ات متعهد باشی و برای اجرایش تنبلی نکنی تا هرچه سریعتر به ایستگاه اول در مهارت مدنظرت برسی.

و البته گفته‌ام که اگر برنامه‌ات عملی نشد چکار کنی و کلی حرفهای کاربردی دیگر که ناشی از تجربۀ خودم در یادگیری است. اطلاعات بیشتر در مورد این دورۀ آنلاین در لینک زیر:

اطلاعات بیشتر در اینجا

یادگیریمهارت یادگیریکارنکنتوسعه فردی
مطالب کارنکن را در وبلاگم بخوانید: aminaramesh.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید