ری بردبری فارنهایت 451 را در نُه روز نوشت و وقتی از او پرسیدند چه شد که این رمان را نوشتی؟ گفت: وقتی شندیم هیتلر در خیابانهای برلین کتابها را سوزاند دردی در قلبم حس کردم!
در ابتدای این رمان نوشته شده است که فارنهایت 451 دمایی است که در آن صفحات کتاب آتش گرفته و میسوزد. داستانِ رمان داستان مونتاگ از آتشنشانانی است که به جای آنکه آتش را بنشانند بنابر دستور حکومت کتابهای ممنوعه را مییابند و میسوزانند!
مونتاگ کارتهای توی دستانش را نگاه کرد. "داشتم فکر میکردم. در مورد آتیش هفتۀ پیش. در مورد اون مَرده که کار کتابخونشو ساختیم. چه اتفاقی براش افتاد؟"
{کاپیتان بیتی}: " با جیغ و داد فراوان بردنش دیوونهخونه."
"اون که دیوونه نبود."
بیتی آرام کارتهایش را مرتب کرد. " هر کی فکر کنه میتونه دولت آمریکا و ما رو احمق فرض کنه، دیوونهاس".
مونتاگ گفت: "خیلی سعی کردم تصور کنم چه حسی داره. منظورم اینه که آتیشنشانا خونه یا کتابای توشونو بسوزونن."
"ما که کتابی نداریم."
" اما اگه مثلا یه چندتایی داشتیم."
"راستشو بگو، چنتا کتاب داری؟"
بیتی چشمک آرامی زد.
"هیچی." مونتاگ ورای او به دیواری که فهرست یکمیلیون کتاب ممنوع به آن زده شده بود، خیره شد...
*
روزهای پایانی آبان ماه 1398 و در روزهای آشوب و اعتراض در شهریار، کتابخانهای توسط آشوبگران به آتش کشیده میشود و کتابهای کتابخانه خاکستر میشوند. قلبم از دیدن این صحنه سوخت. بیش از آنکه از تخریب یک بانک به درد آید. هرچند بیتالمال بیتالمال است؛ چه بانک، چه پمپبنزین و کتابخانه.
دیدن کتابهای خاکستر شده در فارنهایت چهارصد و پنجاه و یکِ شورشهایِ بنزینی برایم سوالات فراوانی داشت. اینکه معترضین از کتاب چه بدی دیده بودند؟ از کتاب هم احساس خطر میکردند؟ کتابسوزی را چه لذتی است؟ نقش کتاب در گرانیِ بنزین چه بود؟ کتابخانۀ شهریار آیا نهادی نفتی بوده است که جوابگو نبوده است؟
همیشه فکر میکردم اگر ترسی از کتاب باشد برای حکومتهاست که شاید از گفتن، دانستن و آگاهی هراسان باشند و تا بوده این قوم مغول و هیتلر بودهاند که کتابخانه ها را میسوزاندهاند.
مشهور است که نازیها در حمله به خانههای مخالفان خود کتابهای ضاله را بیرون میریختند و به آتش میکشیدند. آمار این کتاب سوزی را 25000 کتاب عنوان کرده اند. حتی در مکان کتاب سوزی نازی ها در شهر فرانکفورت یادبودی نصب کرده اند که این جملۀ هاینریش هاینه شاعر آلمانی بر آن نقش بسته است:
"این ابتدای کار است. آنجا که کتابها را میسوزانند، انسانها را نیز خواهند سوزاند".
هرگز فکرش را نمیکردیم که یک روز ببینیم خودمان با دست خودمان آگاهی را آتیش بزنیم.
*
شبهِ روشنفکران قطعا این داستان را دربارۀ حکومتها صادق میدانند و همیشه حکومتها را محکوم به کتابسوزی میکنند؛ از آنجا که لیستی از کتابهای ممنوعه همیشه وجود دارد و در نظر اغلب آنان لیست کتب ممنوعه مساویِ کتابسوزی است! هر چند دولتی هم سرکار باشد که اتفاقا تعداد کتابهای ممنوعهای که مجوز چاپ میگیرند بیشتر از کتاب های غیرممنوعه باشد!
شبه روشنفکرانی که همیشه شاکیند و کتابهای ممنوعه را بیشتر از کتابهای مجوز گرفته میشمرند چرا در این کتاب سوزی سکوت کردهاند؟! نکند کتاب سوزی برای براندازی حکومت جایز است؟!
جالبتر اینکه همین شبه روشنفکرها از سوزاندنِ کتابخانههای ما توسط اعراب میگویند. برای ایجاد شبهه در ذهنهای مسلمانان ایران و ایجاد دعوای عجم و عرب چه دروغهایی که سرهم نکردهاند. شهید مطهری درجواب همینان گفته است:
مى گویند: «فاتحین عرب کتابخانه ملى ما را آتش زدند و تمام تأسیسات علمى ما را بر باد دادند»، بهتر بود تعیین مى فرمودند که آن کتابخانه ملى در کجا بوده؟ در همدان بوده؟ در اصفهان بوده؟ در شیراز بوده؟ در آذربایجان بوده؟ در نیشابور بوده؟ در تیسفون بوده؟ در آسمان بوده؟ در زیر زمین بوده؟ در کجا بوده است؟ چگونه است که از کتابخانه اى ملى که به آتش کشیده شد اطلاع دارند اما از محل آن اطلاع ندارند...
بامزهتر آنکه کتابسوزی احمدِکسروی که او را فرهیخته (!) هم می دانند را سانسور و یا توجیه میکنند:
«کسروی و همفکرانش ادبیات صوفیانه ایران را موجب عقبماندگی کشور و مانع رشد مدرنیته در کشور میدانستند! اما راهی که آنها برای خلاصی ذهنیت ایرانی از این به زعم آنها ادبیات زیانآور اندیشیده بودند عجیب است. آنها سالی یک بار تعدادی دیوان سعدی و حافظ و ... را طی مراسمی که اسمش را جشن کتابسوزان گذاشته بودند، طعمهی آتش میکردند.»
*
راستی می دانستید که داعشیان در این چند سال در عراق و سوریه چند کتابخانه را تخریب و چندین کتاب را از بین بردند؟ یکی از مهمترینهایش از بین بردن کتابخانهها در موصل بود؛ به خاطر قدمت تاریخی و فرهنگش. گفتهاند که در کتابخانههای موصل کتابهای خطی فراوانی نگهداری میشده است.
این حقیقت مسلم است که وقتی فرهنگ یک ملت را از بین بردی دقیقا ملتی که آن فرهنگ را زیسته اند، نابود کردهای!
اصلا انگار #کتابسوزی یک بیماری مسری بین اشرار عالم است!
*
حال که پس از گذشت چند هفته از اغتشاشات آخر آبان، پردهها برافتاده و دستهای پشتصحنه نمایان شدهاند، از خودم می پرسم: چرا دشمن همیشه روی آنهایی برنامه میریزد که از خرد و آگاهی بیبهرهاند؟ و جواب خودم را اینگونه میدهم که شعبان بیمخها اگر درکی از کتاب و آگاهی داشتند به اجنبی کولی نمیدادند! هیزمی نمیشدند برای به آتشکشیدن یک کتابخانه...
حکومت هایی که پشت ماجرای آخر آبان 98 بوده اند و خود اعتراف کردهاند که دو سال در پی آن بوده اند، نشان دادند که ری بردبری درست گفته است که "هر کی فکر کنه می تونه دولت آمریکا و ما رو احمق فرض کنه، دیوونهاس". هر آنکس که آمریکا را احمق بداند نیازمند تیمارستان است. چون آمریکای خوب همان کتابسوزان فارنهایت 451 است...