ابتذال با موزیک فرهاد چه میکند؟

اسفندیار منفرد زاده، آهنگساز سرشناس در متنی خطاب به بنیامین بهادری پس از اجرای مندرآوردی او از یکی از مهمترین آثار منفردزاده ـ قنبری ـ فرهاد مینویسد:
“خطاب من به شما باشد، اما امید دارم صدای مرا کسانی از هم سلیقهگان شما هم بشنوند.” همانطور که در ادامه متن منفردزاده هم روشن است وی موضوع سلیقه را در کنار موضوع حقوق معنوی اثر مورد توجه قرار میدهد. او به درستی بر زوال سلیقه و رشد ابتذال در این چهل سال اشاره میکند. منفردزاده نوشته است: “عجب سلیقهی مبتذلی در دستبرد به شعر شهیار! چه کراهتی در بازاجرا و خواندن آهنگ من. آقای محترم! این سلیقهی زشت از کجا بر ذهن شما و امثال شما نشسته که زیبایی را تحمل نمیکنید؟ چه اصراری به تخریب یادگاریهایِ از سرندِ تاریخ رد شده؟ چه علاقهای به تخریب گوش و هوش و سلیقهی عمومی؟”
سوال بسیار مهمی است. چه بر سر فرهنگ عمومی آمده است که مداح-خواننده مبتذل به عنوان یکی از صدها جلوهی به ظاهر هنری این دوران این چنین بر اذهان و گوشها حاکم شده است؟
اما وضعیت شدیدتر و بزرگتر از آن است که در ابتدا بنظر میرسد. اذهان سیاستزده، کوچکبین و صدمه دیده از این ابتذال حاکم، موضوع را در محدودههای یک حکومت یا دستگاه سیاسی خلاصه کرده و سعی میکنند مساله را تقلیل دهند. حکومت در ایران که با ادعای حاکم کردن فرهنگ متعالی و روحانی دست به تصفیه آثار پیش از انقلاب و تولیدکنندگان آن زد، پس از چندی بر اساس اقتضائات حکومتداری نه تنها بدترین شکلهای فرهنگی نظام سابق را برگرداند بلکه خودش کارخانه تولید و حمایت از نوعی ابتذال اسلامی شد. این شیوه تازه هم در پیوندی تنگاتنگ با عناصر فرهنگ جهانی و بطور خاص لسآنجلسی بود و هم از نشانگان و نمادهای مذهبی ـ شیعی برخوردار شد. یک ترکیب خلاقانهای از بدترین بخش دستگاه سرگرمی سازی غربی و عوامانهترین و غیرسیاسیترین ارکان مذهب. این محصول در فرآیندهای زمانی نه چندان بلندمدتی از طریق تبلیغات و تکرار مدام توانست چنان سلایق عمومی فارسیزبانان را شکل دهد که امروزه خوانندگان از ایران به اروپا و لسآنجلس میروند و در سالنهای پر از مشتری برنامه اجرا میکنند: شوهایی ترکیبی از مداحی و پاپ لسآنجلسی. (نگاه کنید به کنسرت بنیامین بهادری در لسآنجلس)
اما نکته مهم اینجاست که این فضای حاکم بر موسیقی عامهپسند از خلال همکاریهای عیان و پنهان بلوکهای مختلف تولید آثار بدست آمده است. این ابتذال، محصولی مشترک و فرآوردهای جمعی است و نمیتوان آن را محدود به یک نظام سیاسی مشخص کرد. در تمام این سالهای بعد از انقلاب چه تعداد آثار بدردبخور از درون ایرانیان خارج نشین شنیدهایم؟ حتی آهنگسازان و خوانندگان فعال در زمان پهلوی چند کار قابل ذکر در زمان مهاجرت تولید کردهاند؟ این اختگی دیاسپورا از کجا میآید؟ آنها به جز خاطرات گذشته چه چیزی در کف دارند؟ نکته اینجاست که ما فارغ از مساله آزادی و سانسور باید از دستگاه بزرگتری سخن به میان آوریم که چیزی نیست جز دستگاه راهبری سلایق و ذوق هنری. که قطعا دستگاهی بسیار بزرگتر و کارآمدتر از سانسور است.
آقای منفرد زاده را به خاطر میآوریم که چندی پیش نه تنها اجازه داد اثری از خودش و فرهاد در تلویزیون سلطنتی پخش شود که حتی خود بر یک اجرای ضعیف از آن نظارت داشت و تایید کننده آن بود. یادمان نرفته است که منفردزاده آهنگساز موزیکی بود بنام “جمعه” درباره قیام سیاهکل و دستگاه سرکوب نظام شاهنشاهی که به سبب آن کار محدودیتها و فشارهایی را متحمل شد. چه اتفاقی میافتد که تمام آن سابقه و خاطره با حضور در تلویزیونِ حامی همان نظام، از سوی خود تولیدکننده اثر فراموش میشود و دود میشود و به هوا میرود؟ فراموشی گذشته و قطع کردن تاریخ و همان نکتهای که منفردزاده خطاب به بهادری میگوید یعنی گند زدن به خاطره و تاریخ به عنوان یک روایت و کنش رایج از آسمان به زمین نیفتاده است بلکه یک رویکرد سراسری است. آقای منفردزاده ابتذال موجود در آن بازخوانی را ندید؟ نقش بیسابقه رسانهها و تلویزیونها را در تولید بیمایهترین آثار و برنامهها نمیبیند؟ اعتراضی کرده است؟ بالاخره احترام امامزاده به متولی آن است. بد نیست که همه ما یکبار دیگر گفتوگوی شهیار قنبری را با بیبیسی درباره ابتذال سراسری دوباره نگاه کنیم.
اینکه ابتذال برآمده از تلویزیون جمهوری اسلامی بد و زننده است اما همان ابتذال و بیمایگی در جای دیگر حتی تایید میگیرد، عجیب و خود گویای وضعیت ابتذال سراسری است. طبیعتا واقعیتی که منفردزاده به درستی خطاب به بهادری گفته زمانی میتواند واجد خصلت حقیقتگویی شود که تا این حد خود وی نیز در تولید این واقعیت سهیم نبوده باشد.
موضوع حقوق معنوی اثر که بخش دیگری از نامه سرگشاده منفردزاده را به خود اختصاص داده نیز در نسبت با موضوع قبلی است. شکی در اهمیت حفظ حقوق تولیدکنندگان آثار نیست. از سوی دیگر کمترین چیزی به اندازه بیحرمتی به آثار و این حقوق در تلویزیون رسمی ایران مشمئزکننده است. مجموعهای دزدمسلک، بیحیا و بیمایه که امروزه بر مسند فرهنگ و رسانه نشستهاند دیگر فقط سانسور نمیکنند بلکه آثاری که پیشتر سانسور میکردند را به نفع خود استفاده کرده و به هیچ جا هم پاسخگو نیستند. این به سخره گرفتن از کجا میآید؟ نگاه به تاریخ هنر یک نکته را مسلم میکند که اهمیت یافتن حق مولف در نتیجه پیوند هرچه بیشتر میدان هنر و اقتصاد بوده است؛ از زمانیکه اثر به منبعی برای درآمدزایی افراد و سپس شرکتهای بزرگ تولید آثار شده است. آثار همواره در این تهدید قرارگرفتهاند که جنبههای خلاقانه و عامه پسند آنها توسط رقیبان سرقت شود و به منبع درآمدی برای سارقان تبدیل شود. روشن است که این نسبت نه ذاتی هنر و اثر که محصول شرایط حاکم بر عصر جدید است. قدم اول برای حل مساله کپی رایت آنگونه که تری ایگلتون بر آن تاکید میکند ، نجات دادن خود میدان هنر از تسلط بازار و مناسبات حاکم بر آن است. نمیشود که هنر مدام کالاییتر شود و از دیگر سو انتظار داشت که همچنان نوعی از معنا، خلوص و کیفیتگرایی بر آن حاکم باشد. هنری تا این حد آمیخته با بازار خصلتها و سرنمونهای مکانیسمهای کالا را با خود حمل خواهد کرد، از جمله ایدئولوژی سودمندی. بازار یعنی حکومت سود. اساسا موتور محرک هر نظام مصرفی، اولویت سود بر هرچیز دیگری است. بیراه نیست که در این بازار ما با انبوههای از کالاهای همشکل، همجور و یکسان روبروییم که تفاوتهایشان به حداقل رسیدهاند و اتفاقا کاملا قانونیاند.
آنچه که بهادری تولید کرده است، محصول بازار هنر است. و فرق زیادی با دیگر آثار این میدان ندارد. آن چه که اجرای بهادری را حساسیتبرانگیز کرده ارجاعاتش به خاطره و حافظه جمعی است.
آقای منفردزاده! قدم اول برای مقابله با دزدی و رعایت حقوق مولف در میدان هنری تلاش برای کاستن از سلطه بازار بر هنر، ساخت و تولید و انحراف ذائقهها از طریق دستگاههای سرگرمیساز همچون تلویزیونها و تلاش برای مشارکت در تولید آثاری است که بواقع هنری باشند. قدم بعدی مراقبت و محافظت از خاطره، تاریخ و بسترهایی است که آثار خاطرهساز در آن تولید شدهاند. قطعا این تلاشی اساسیتر در کنار پیگیری حقوقی و قضایی حق مولف است.
مطلبی دیگر از این نویسنده
آنچه آنها میخواستند بگویند اما نمیتوانستند را ترامپ گفت
مطلبی دیگر در همین موضوع
تاریخ موسیقی | پیانو چگونه ایرانی شد؟
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
اقتصاد استقامتی دختری با رویای مستقل بودن