امین بزرگیان
امین بزرگیان
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

برخی تروریست‌ها برابرترند

پلیس فرانسه اعلام کرد تیراندازی یک فرد مسلح ناشناس به سوی مردم در مرکز پاریس، چندین کشته و زخمی برجای گذاشت. شاهدان این حادثه از شنیده شدن صدای شلیک هفت یا هشت گلوله می گویند. پلیس، حال دو تن از مجروحان را وخیم گزارش داده است. این تیراندازی، در مرکز فرهنگی کردی «احمد کایا» در ناحیه ۱۰ شهر پاریس به وقوع پیوست. یکی از شاهدان عینی به خبرگزاری فرانسه گفت: «ما دیدیم که یک پیرمرد سفیدپوست وارد مرکز فرهنگی شد و تیراندازی کرد. سپس به آرایشگاه مجاور رفت.» ژرالد دارمنن وزیر کشور فرانسه، در حساب کاربری توییتر خود با دردناک توصیف کردن این حادثه و ضمن همدردی با بازماندگان، اعلام کرد که برای حضور در محل حادثه به پاریس بر می‌گردد.

عکس‌العمل اولیه به این رویداد من را به یاد داستان اسكار پيستوريوس، قهرمان پارالمپيك و از اقليت سفيدپوست آفريقای جنوبی و توجه بر روی اشك‌های او در دادگاه انداخت. تيتر اصلی بی‌بی‌سی از ميان همه اتفاقات ريز ودرشت در دادگاه اين بود: «اسكار پيستوريوس وقتی اتهام قتل را در دادگاه شنيد، گريه كرد». بهت و تعجبی در همه جا در قبال اين رويداد ديده می‌شد. اين انتخاب و نيز برگزيدن عكس‌ها معناهايی را در خود دارد. همه دوست داشتند ببينند كه او شوكّه شده است همچون خودشان. اين تنها كاری است كه از او در اين وضعيت انتظار می‌رود. تفاوت وقتی روشن‌تر می‌شود كه اين مواجهات را با رويدادهايی شبيه به اين كه برای سياه‌پوستان يا مسلمانان در جامعه غربی رخ داده است، مقايسه كنيم.

بی‌شك گريه‌های قاتل ارزش خبری چندانی پيدا نكرده‌اند و نخواهند كرد. به عنوان مثال، جز چند نوشته محدود كه به كودكی و وضعيت «محمد مراح» پرداخته بودند برای اكثر رسانه‌های فرانسوی، نام و دين و قوميت مراح برای چرايی تروری كه انجام داده بود، كفايت می‌كرد. كسی به دنبال مادرش نگشت و گريه‌های خانواده‌اش جايی ثبت نشد. ديگر چندان اهميت نداشت كه مراح در یک خانواده پرجمعیت و در عین حال فقیر مسلمان در مناطقی از شهر تولوز فرانسه كه تبعیض، بخشی از زندگی روزمره است؛ رشد کرده بود.

اگر چندان رويداد قهرمان پارالمپيك را نتوانيم در مقوله تروريسم بگنجانيم و بيشتر علاقمند باشيم آن را پرونده‌ای جنايی معرفی كنيم، رويداد ترورهای نژادپرستانه «آندرس بهرینگ بریویک» نروژی را حتما به خاطر داريم. به خاطر داريم كه اولين مواجهات با او و نيز با قاتل كودكان در مدرسه «سندی هوک» در ايالات متحده اين پرسش بود كه آيا او سلامت روانی داشته است؟ بيشتر خبرها و گزارش‌ها و پيام‌ها حول و حوش قربانيان اين رويدادهاست. كمتر از چيستی مجرم حرفی به ميان می‌آيد به جز كنكاش در سلامت روانی‌اش.

اينكه ما همگی انتظار نداريم كه يك سفيد (يك غربی سفيدپوست) تروريست باشد حاوی مجموعه‌ای پيچيده از مكانيزم‌های تبليغاتی و سياسی است ـ نه آنگونه كه اسلامگرايان سياسی مدعی‌اند كه در اتاقی فرماندهی می‌شود ـ كه از ايده‌های فرادستی فاؤستی جامعه‌ای بر می‌خيزد كه لازم دارد دشمنش طبيعتاً تروريست باشد تا بتواند برای حفظ هويت خويش، خود را با او متمايز كند. اينجاست كه می‌توانيم به كليت اين نابرابری در مواجهه با تروريسم و جنايت و ريشه‌های عمومی آن و سلطه گفتمانی غرب حتی بر ذهن دیگر مردمان بيشتر دقت كنيم. بحث در اينجا نه تبلیغ و ترویج روحيات شيعه‌گرايانه (یعنی مظلوم‌نمایی از ظلم غربی‌ها) بلكه توجه به نابرابری‌هايی است كه در ناخودآگاه جمعی جهان امروز برای حفظ یک موقعيت سروری مشخص، توسط رسانه‌ها و گفته‌ها تبليغ و تشديد می‌شود، و در مواقعی مثل مواجهه با تروريسم خود را نشان می‌دهد. با وجود سپری شدن ساعتی از واقعه امروز پاریس هیچ حرفی از تروریستی بودن نیست، در حالیکه می‌دانیم فردی که بازداشت شده یک ناسیونالیست افراطی است که سابقه حمله به مهاجران را داشته است.

متن كوتاه زير نوشته‌ای است از خوان ريكاردو كول، استاد تاريخ دانشگاه ميشيگان درباره تفاوت نگاه به يك «تروريست سفيد» و يك «ديگر تروريست»:

يك.

تروريست‌های سفيد پوست را «مردان مسلح» می‌نامند. اين نامگذاری چه معنايی دارد؟ يعنی فردی با يك تفنگ؟ آيا اين تعريف شامل هركسی در ايالات متحده نيست؟ در حالی كه تروريست‌های ديگر فقط «تروريست» ناميده می‌شوند.

دو.

تروريست‌های سفيد «منزويان پرمشكل» معرفی می‌شوند، اما به ديگر تروريست‌ها هميشه اين شك وجود دارد كه در حال مشاركت در بخشی از يك دسيسه بزرگ‌اند حتی زمانی كه آنها به طور واضح منزوی و پر از مشكل‌اند.

سه.

انجام مطالعه‌ای درباره خطر تروريست‌های سفيد در دپارتمان امنيت ميهنی شما را به خدمت يك عضو سفيد و عصبانی كنگره خواهدبرد. اما انجام تحقيقات درباره انواع ديگر تروريست‌ها يك ارتقای تضمين شده است.

چهار.

با خانواده تروریست سفید مصاحبه می‌شود، درحالیکه با گریه می‌گویند در عجبند که کجا به بیراهه رفته است.

اما با خانواده دیگر تروریست‌ها تقریبا هرگز مصاحبه صورت نمی‌گیرد.

پنج.

تروریست‌های سفید به عنوان حاشیه یا استثناء تصور می‌شوند، ولی ظاهرا دیگر تروریست‌ها امری رایج و معمول هستند.

شش.

تروريست‌های سفيد، اتفاقات و هيجانی پيش‌بينی ناپذيراند همچون گردبادها. اما ديگر تروريست‌ها توطئه‌هايی بلندمدت‌اند.

هفت.

تروريست‌های سفيد، هيچگاه «سفيد» ناميده نمی‌شوند. اما ديگر تروريست‌ها با وابستگی قومی‌شان معرفی می‌شوند.

هشت.

هیچ کس تروریست‌های سفید را سمبلی از مردم سفید نمی‌داند، ولی تروریست‌های دیگر به عنوان سمبلی از جوامع خودشان در نظر گرفته می‌شوند.

نه.

تروريست‌های سفيد، الكلی، معتاد و يا بيمار روانی شناخته می‌شوند. اما ديگر تروريست‌ها سالم و پاكيزه و كاملا عاقل معرفی می‌شوند.

ده.

هيچ كاری وجود ندارد كه شما بتوانيد در قبال تروريست‌های سفيد انجام بدهيد. كنترل اسلحه، آنها را متوقف نخواهد كرد. سياست و برنامه‌ای دولتی نمی‌تواند آنها را تحت فشار قرار دهد. اما صدها ميليون دلار در پليس و ديگر مراكز امنيتي بايد خرج بشود، و همچنين در سازمان مديريت امنيت حمل و نقل، كه بتوانند در سال، نزديك به شصت ميليون نفر [در فرودگاه‌ها و ايستگاه‌های قطار و غيره] را برای جستجو، بازرسی بدنی كنند تا با «ديگر تروريست‌ها» مواجه نشوند.

پی‌نوشت‌ها:

ـ عنوان یادداشت اشاره‌ای است به اين جمله در رمان قلعه حيوانات نوشته جرج اورول كه: همه حيوانات با هم برابرند تنها برخی حيوانات از برخی ديگر برابرترند.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید