امین بزرگیان
امین بزرگیان
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

تیمی که نمایندگی نکرد

در چشم‌اندازی نهایی و در وضعیت حال حاضر ایران، آنچه حول و حوش تیم فوتبال و مسابقات جام‌جهانی گذشت به تولید کشمکش‌هایی منجر شد که بیش از هر چیز نشان داد که با وجود یک وضعیت اعتراضی، سوژه انقلابی شکل نگرفته است (به این موضوع پیشتر و در یادداشت سوژه انقلابی یا با تیم ملی چه باید کرد، پرداخته‌ام).

الف: دو نیروی متضادی که بر سر تیم ملی به مجادله شدید پرداختند، با وجود اختلاف شدید به طور توأمان حاوی اشتراکات زیادی بودند که چه بسا اهمیت این اشتراکات برای درک شرایط از اختلافات بیشتر باشد. به جز گفتمان اصلاح‌طلبی که بنظر نگارنده قدر مشترک این روایت‌های متضاد از وضعیت است، اشتراک دیگر به زمین بازی (Context) بر می‌گردد. چه آنها که تیم ملی را تیم حکومت می‌دانستند و چه آنها که سعی داشتند بین این دو تمایز قایل شوند، هر دو راوی یک وضعیت مشترک هستند. این موضوع را سعی می‌کنم با یک توصیف شخصی نشان دهم.

علاقمند به فوتبال هستم؛ و به سبب تاریخ طولانی حمایت از تیم ایران (از کودکی) در میانه‌ی تماشای بازی ایران و آمریکا یعنی آن زمانی که غرق تماشای بازی می‌شدم، دوست داشتم تیم ایران بتواند گل بزند. اما پیش و پس از بازی و نیز حتی در وقفه‌های میان بازی، وقتی اتصالاتم به خود بازی قطع می‌شد، دیگر چندان مطمئن نبودم که آیا دوست دارم ایران بازی را ببرد یا آمریکا. دلیل آن روشن است: می‌دانستم که موفقیت تیم ایران چه امکاناتی برای حکومت مستقر جهت تشدید کردن تبلیغاتش را فراهم می‌سازد، و طبیعتاً ناکام شدن آنان در پیشبرد برنامه‌های سیاسی‌شان از طریق فوتبال من را راضی می‌کرد. بازی فوتبال ایران با آمریکا برای من هاویه‌ای از وضعیتی به غایت متناقض بود: نوعی میل عشق و نفرتی را در خودم حس می‌کردم که هر قسمتی از آن بخشی از واقعیت را نمایندگی می‌کرد. به همین سبب بود که برای اولین بار نسبتم با بازی ایران تجربه‌ای بی‌سامان، پراکنده و پرتنش شد به‌گونه‌ای که نتیجه پایانی بازی را در هر صورت، خشنودکننده و همزمان ناراحت‌کننده می‌فهمیدم. این موقعیت متناقض و بغرنج بنظرم عمومی‌ترین مواجهه با این مسابقه بود، و افراد زیادی در اعماق حیات وجودی خود با این وضعیت درگیر شدند. در این بین آنچه افراد در نسبت با مسابقه بروز دادند تنها برگزیدن یک سویه ازین موقعیت متناقض بود. به تعبیر دیگر، هرچند افراد هنگام معرفی خود و اعلام نظر درباره تیم ملی و مسابقه با آمریکا یک جنبه از این موقعیت متناقض را انعکاس داده‌اند اما در تجربه شخصی خود درگیر این بحران بوده و حامل هر دو سویه بوده‌اند. این بحران که برآمده از تقسیماتی است که دولت در وجود هر فرد می‌سازد، همان بستر کلی و قدر مشترک نیروهای متضاد است؛ و این موقعیت اشتراکی چیزی نیست جز ماهیت دولت و توافق نظر عمومی درباره‌ی ناکارآمدی نظام سیاسی، یعنی همان چیزی که برسازنده این موقعیت متناقض شده است. تمامی سویه‌های مختلف کشمکش بر سر جام‌جهانی بر بستری رشد کرده‌اند که در نمایی کلی‌تر همه این انتخاب‌های سیاسی بر روی آن استوار شده‌اند و آن خود نظم رایج و سیاست‌های حذفیِ ذخیره شده در آن است که سربرآوردنش خود را به شکل حذف و تقبیح دیگری نشان می‌دهد.

افراد تجربه پرتنشی را در مواجهه با مسابقات فوتبال اخیر از سر گذراندند که تجمیع دو حسِ اجماع‌ناپذیر بود. مهم این است که این تنش محصول دولت و ساز و برگ‌هایش است. در این میان آن بخشی از واقعیت که افراد برای اعلام‌نظرشان برمی‌گزینند تنها یک سازوکار دفاعی برای غلبه بر هیمنه‌ی آسیبی است که بر روان افراد هجوم آورده است.

ب: تیم ایران در مسابقه با آمریکا تیمی نبود که بتواند وضعیت جامعه ایران را در موقعیت سیاسی ویژه‌ای که در آن است، نمایندگی کند. در آن مسابقه ایران تیمی ترس‌خورده و دوم‌خردادی بود که می‌خواست فقط نبازد و یک قدم کوچک به سمت جلو (مرحله بعد) بردارد. نوع بازی تیم چیزی را یادآوری کرد که بخشی از طغیان جامعه نسبت به آن است. به عبارت دیگر، نگرش حاکم بر تیم ایران و نوع بازی به هیچ عنوان منطبق با فضای جامعه امروز ایران نبود؛ حتی التماس نهایی به داور (بازیگران بین‌المللی) برای کمک به تغییر شرایط. دقیقاً این عدم هماهنگی بود که امکانات سیاسی‌ای که می‌توانست تولید کند را از بین برد. اما تیم ایران در بازی با ولز با وجود اینکه بازیکنانش بر خلاف بازی اول هیچ رفتار سیاسی‌ای را از خود نشان ندادند، تیمی بود که توانست «نمایندگی» کند. به‌گونه‌ای بازی کرد که چیزی از ایران اکنونی را در خود داشت. به همین دلیل است که بعد از بازی با ولز در افکار عمومی تا حدی از جوّ منفی نسبت به تیم و قوّت ایده پیوستگی آن به حکومت کاسته شد. اگر تیم ایران در بازی نهایی می‌توانست روحیه موجود در جامعه امروز ایران را در بازی خود انعکاس دهد، قطعاً نوع مواجهه با او متفاوت می‌شد. در واقع، بازی با ولز بخشی از آن حواس متضاد را زنده کرد و بازی با آمریکا بخشی دیگر را.

هر میدانی با وجود ارتباطاتش با میدان‌های دیگر، استقلال نسبی دارد. میدان فوتبال هم این استقلال را دارد و نباید یکسر آن را با مختصات میدان‌های دیگر فهمید. با این اصل جامعه‌شناختی است که برای شناخت وضعیت حتی باید به جشن‌های شکست تیم فوتبال ایران که در برخی مناطق برگزار شد (با وجود اینکه از خصلت‌ها و معانی سیاسی آن مطلع هستیم) در پیوند با خود میدان فوتبال نیز توجه کنیم.

تیم ملیجامعه ایرانفوتبال ایران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید