امین نوبهار
امین نوبهار
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

ماندن و ادامه‌دادن

درباره‌ی دکتر فروغ پاپهن شوشتری

از زنانی که من به ممارست و مقاومت و پشتکار می‌شناسم یکی دکتر فروغ پاپهن شوشتری بود که دیروز دور از وطن و در گمنامی از دنیا رفت. معلمی که در روزهای انقلاب به ایران آمد و هرچند هیچ‌وقت از سوی دانشگاه چمران قدر ندید اما تا همین سال‌ها در این دانشگاه ماند و به تدریس ادامه داد. خودش می‌گفت: «اگر معلمی نکنم، مریض می‌شوم. اگر در ایران نباشم، مریض‌تر.»

این را در مصاحبه با نشریه‌دانشجویی‌ای گفت که آن سال‌ها راه انداخته بودیم. درست زمانی که داشت بازنشسته می‌شد. نکته‌ی جالب دانشکده‌ی ما این بود که استادهای سال‌خورده با ما دانشجوهای جوان دوست‌تر بودند و این برایمان مثل یک غنیمت بود. مخصوصا برای مایی که به طمع رشته‌ی دیگری کنکور داده بودیم و حالا جبرا در این رشته داشتیم ادامه می‌دادیم، گفتگو با این آدم‌ها و غرق شدن در خاطراتشان، چیزی بود مثل چنگ‌زدن به دیواره‌ی آب‌گیر. دکتر پاپهن یکی از این نقطه‌های اتکا بود. می‌گفت خودش هم به اکراه به این رشته آمده و ادامه داده و بعد کم‌کم زیبایی علمِ غریب‌اش، ماهی‌شناسی را، به ما نشان می‌داد و ما را با دنیای بی‌نظیر زیست‌شناسی آشنا می‌کرد. البته که همیشه سخت می‌شد درس‌اش را پاس کرد.

می‌گفت: «دهه ۴۰، در نوجوانی می‌خواستم ادبیات بخوانم اما مادرم اجازه نداد. بابا گریه کرد و گفت نروم تهران و برای همین ماندم اهواز. رفتم دانشکده کشاورزی و ماندم. برای همین است که حالا وقتی دانشجوها سرشان را می‌گذارند روی میز و به فکر فرو می‌روند، یاد خودم می‌افتم.»

دانشگاه‌های کشور این روزها پر از دانشجوهایی‌ست که سرشان را گذاشته‌اند روی میز و به فکر فرو رفته‌اند. پاپهن اما وقتی وارد دانشکده کشاورزی ملاثانی شد که دانشکده‌ای تازه‌تاسیس و پیشرو بود و اساتید بین‌المللی‌اش داشتند آن‌جا پایه‌های آموزش نوین را می‌گذاشتند. بعد کم‌کم علاقه‌مند شد به ماهی‌شناسی که گرایشی از همین رشته بود و مسیری که از دانشکده‌ی ملاثانی آغاز شده بود به قدیمی‌ترین دانشکده کشاورزی انگلستان ختم شد، دانشگاه ردینگ.

دکتر پاپهن در گرامیداشتی که دانشجویانش برایش برگزار کردند | ۱۳۹۴
دکتر پاپهن در گرامیداشتی که دانشجویانش برایش برگزار کردند | ۱۳۹۴


فروغ پاپهن، آدمِ ادامه‌دادن بود. با تمام رنج‌هاش. سال ۵۸ که با دکترای ماهی‌شناسی به ایران برگشت، انقلاب شده بود. سودای بررسی خلیج‌فارس و هورالعظیم و کارون را در سر داشت اما جز در معدودی از موارد نتوانست آن‌طور که می‌خواست خودش باشد. نمی‌شد یا نمی‌گذاشتند. خیلی‌ها رها کردند و رفتند اما او تازه برگشته بود تا در شهرش معلمی کند. تدریس زیست‌شناسی را در این شرایط آغاز کرد و کمی بعد وقتی جنگنده‌ها به اهواز رسیدند و جنگ آغاز شد، باز جایی نرفت. تمام جنگ ماند و به تدریس ادامه داد. سال‌ها بعد وقتی آخرین سال‌های تدریس‌اش را می‌گذراند، می‌گفت: «کجا باید می‌رفتیم؟‌ دانشگاه باز بود. دانشجوها بودند. باید می‌ماندیم. بین کلاس و پناهگاه دانشجو را تر و خشک می‌کردیم. درسشان می‌دادیم و همان‌ها حالا دارند این دانشگاه را می‌گردانند. فکر می‌کنم بچه‌های امروز نمی‌دانند این‌جا چه اتفاقی افتاده است. گناهی هم ندارند.»

دکتر فروغ پاپهن‌شوشتری و دکتر اشرف جزایری
دکتر فروغ پاپهن‌شوشتری و دکتر اشرف جزایری


دکتر فروغ پاپهن شوشتری اما برای هیچ‌کدام از این ماندن‌ها و تلاش‌کردن‌هایش قدر ندید. خوشحال بود از این‌که دانش‌جوهایش هدایت دانشگاه و دانشکده را برعهده داشتند اما هیچ گرامیداشتی در انتظارش نبود. دخترک سرخوشی که تمام‌وقت در خدمت این دانشگاه بود و به‌شوق دانشجوها گام برمی‌داشت، سال ۹۴ گذاشت و رفت. برای منِ دانشجو، خیلی تلخ بود که این را از زبان معلمی بشنوم که در سخت‌ترین روزها این‌جا معلم بوده، محقق بوده، مادر بوده و حالا می‌گوید: «بالاخره دارم حس می‌کنم خسته شدم. حالا دوست دارم با فراغ بال بروم کلاس نقاشی. سال‌هاست که با صدای زنگ ساعت بیدار می‌شوم. آدم دوست دارد یک وقت‌های بیدار نشود. چیزهای ساده‌ای هست که آدم دوست دارد از آن‌ها لذت ببرد.»

شاید همین حرف‌ها باعث شد که خودمان دست‌به‌کار شویم. کاری که حالا باعث افتخارمان است و لبخندی به لبمان می‌آورد. سال ۹۴ با دانشجوهایی که می‌شناختیم، یک گرامیداشت کوچک برایش برگزار کردیم و خوشحالش کردیم. در همان دانشکده‌ای که ۴۰ سال هر روز به آن سر زده بود.

افسوس که فرصت محدود بود و هرگز نشد خاطرات بی‌نظیرش را ضبط کنیم.


  • این یادداشت در شماره ۱۳ روزنامه خوزی‌ها (دوشنبه ۱۹ آبان ۹۹) منتشر شده است.
فروغ پاپهنforough papahn shoushtariدانشگاه چمرانزیست شناسی چمرانجشنواره ایده های زیستی اهواز
راوی | درگیر جامعه و رسانه | زندگی در گذر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید