ویرگول
ورودثبت نام
امین نوبهار
امین نوبهار
خواندن ۵ دقیقه·۶ سال پیش

پنج نظر درباره‌ی اهمیت دستشویی

مطلبی که در ادامه می‌آید شاید به نظرتان مسخره بیاید. یا هرز! اما جدی است؛ و مهم.

۱

هنوز هم واژه‌ی «توالت» بیشتر از این‌که ذهن مرا ببرد سمت دستشویی، می‌برد سمت میز کشودار قهوه‌ای رنگ جهیزیه مادرم که بهش می‌گفتیم «میز توالت» و محل استقرار وسایل آرایش مامان و شانه‌های بابا (زمانی که مو داشت) روی آن بود. همچنان که واژه‌های دیگرِ این فیلد. اصولا من چون چیزهای این شکلی را تنهایی یاد گرفتم و کسی «روش نمی‌شد» درست و حسابی و شفاف درباره‌اش صحبت کند، هنوز هم گاهی اشتباه می‌کنم. زیرا که ما بیشترِ این مسائل پایین‌تنه‌ای را از کتاب توضیح‌المسائل یاد گرفتیم به جای مدرسه یا در کانون گرم خانواده. هرچند بابا تلاش‌هایی برای آموزشش داشت ولی او هم گاهی شرم می‌کرد و می‌گذاشت به عهده خودمان. لذا به خودم حق می‌دهم اگر هنوز هم اشتباها فکر می‌کنم «بول» باد معده است و «نفخ» وقتی است که «یبس» شده‌ای. یا گل سرسبدش «شاش» که تا ۷ سالگی فکر می‌کردم چیز سفتی باید باشد و وقتی میان اسهال، ننه پرسید «شاش داری یا اون یکی؟» و گفتم: «اون یکی» تازه متوجه اشتباهم شدم. ناگفته پیداست که هنوز هم در مسائل پایین‌تنه‌ی جدید که در این سن و سال باهاش مواجه می‌شوم دچار خطاهایی هستم.

پس نتیجه اول: آموزش چیز مهمی است. همه‌چیز را به فرزندان خود بیاموزید. از کلمات گرفته تا آداب.

۲

روز جوانی توالت است امروز. می‌خواهم یک بیانیه‌ی بزرگ بدهم و بگویم: دستشویی‌رفتن برای هر انسانی بزرگترین لذت است. خلوت محض آدمی؛ که به فکر وامی‌داردت و تنهایی را به جبر به تو هدیه می‌کند.

البته این را که می‌گویم حواسم هست که چندتا از عزیزان هستند که گوشی را تا توی خلا هم با خودشان می‌برند و به نظرم این‌ها لایق مجازاتند. این خلوتی است که نباید درش صحبت کرد. نباید درش هیچ کار دیگری کرد و هیچ کس به آن نباید راه یابد. دستشویی بزرگترین لذت بشر است. تنهایی محض هر آدمی. حتی بالاتر از کارهای زناشویی.

نتیجه دوم: دستشویی ذاتا مهم است.

توماس مک‌مولن: «برای یه عکاس که با سرگردانی آشناست، کسی که برای مدت طولانی بی‌سرزمین بوده و یاد گرفته هرجایی بخوابه تحت هر شرایطی؛ مرز دیوار براش یه طنین خاصی داره» ـــــــــــــــ مردان در کوچه | ایرلند؛ ۱۹۷۶ | عکس از جوزف کودلکا
توماس مک‌مولن: «برای یه عکاس که با سرگردانی آشناست، کسی که برای مدت طولانی بی‌سرزمین بوده و یاد گرفته هرجایی بخوابه تحت هر شرایطی؛ مرز دیوار براش یه طنین خاصی داره» ـــــــــــــــ مردان در کوچه | ایرلند؛ ۱۹۷۶ | عکس از جوزف کودلکا


۳

حالا همین دستشویی برای هرکسی استانداردهایی دارد که در ذهنش بالا و پایین می‌رود. من چون ارادت خاصی به این تنهایی و خلوت داشته‌ام همیشه، لذا هر ساختمانی که پاگذاشته‌ام اول از همه دستشویی‌اش را تست کرده‌ام. از هتل قصر مشهد که همین اواخر رفته بودم تا آن دستشویی بین راهی در قائمیه. هر دو کنجکاوی‌ام را برانگیخته‌اند. واقعیت این است که دستشویی‌ها در ایران حال و روز خوشی ندارند. محترم نیستند، آن‌قدر که باید باشند. این حجم از روزگار ما در این اتاق‌های دنج سپری می‌شود اما هنوز نه درباره‌اش صحبت می‌کنیم و نه محلی از اعراب برای آن قائلیم. حتی معمار هم به آن درست و حسابی توجه نمی‌کند. شهردار هم حواسش به آن نیست. مترو اصولا دستشویی ندارد. مساجد و پاساژها شب‌ها کسی را راه نمی‌دهند و در پارکی همچون پارک لاله‌ی تهران نه تنها دستشوییِ درست و حسابی‌ای برای آن حجم آدم نداریم - در حالی که درست در مرکز شهر است – بلکه آن چندتایی که داریم هم درست مدیریت نمی‌شود. اتاق‌های سرد و مذمومی هستند که ساعت ۱۱ شب تعطیل می‌شوند و تو باید شاشت را به خودت بگیری و آواره‌ي خیابان شوی. به قول دوست سیاست‌خوانده‌ی شیرازی‌ام، پوریا: ما از شهرداری‌ها توقع نداریم کار بزرگی بکنند. اصلاح قانون انتخاب شهردارها و مالیات شهروندان کلانشهرها رو نَمی‌خُویم. فقط همین چهارتا امکانی که وجود دارد را برای دو سال درست مدیریت کنید. لطفا!

نتیجه سوم: آقای معمار! آقای شهردار! دستشویی چیز کوچکی نیست که ساده از کنارش بگذری.

۴

«آب گرم با شیلنگ» رکن اساسی دستشویی ایده‌آل من است. البته که دستشویی ایرانی منظورم است و نه فرنگی. با فرنگی هیچ‌وقت نمی‌توانم اخت بگیرم آن‌قدر که باید. به گمانم به خاطر تربیتم باشد اما آب گرم به خاطر تربیتم نیست. آب گرمِ دستشویی‌ها مرا به فکر عمیق‌تری می‌برد. آسوده‌ام می‌کند و خیالم را به جریان می‌اندازد. من با دستشویی‌های زیادی خاطره دارم. اما فقط آن‌هایی خاطره‌ی خوب ساخته‌اند در ذهنم که آب گرم داشته‌اند. این مسئله آن‌قدر برایم مهم بود که یکبار از یک خوابگاه بهتر (درواقع خوابگاه فاجعه‌ای بود اما نسبت به بقیه بهتر بود.) به خاطر داشتن آب گرم رفتم یک خوابگاه بدتر و باقی‌مانده‌ی ترم را آن‌جا ماندم. و با این توصیفات لابد می‌توانید حدس بزنید که چه تلخ بود تمام زمان‌هایی که در دستشویی‌های اهواز و در ۶ سال اقامتم در خوزستان گذراندم. آخر در خوزستان مردم عادت ندارند آبگرمکن را به شیر دستشویی وصل کنند و آب‌گرمکن کارکردش فقط در حمام و آشپزخانه است. دستشویی‌های خوابگاه‌ها (جز یکی دوتا) فقط آب سرد داشتند و من نمی‌دانم دخترها در پریودشان چه دردی تحمل می‌کردند با آبی آن‌قدر سرد. در آن مجتمع‌های خوابگاهی. در ۶ سال کارشناسی هیچ خانه‌ای در اهواز ندیدم که آب گرم داشته باشد و برای همین بود که تمام وقت‌هایی که از خانه می‌رفتم بیرون با بغض از شیر دستشوییِ‌ خانه‌مان خداحافظی می‌کردم و به امید دیدار مجددش برمی‌گشتم خانه. و اولین جایی که بعد از هر سفر به فارس با شوق می‌رفتم دستشویی فرودگاه شهید دستغیب شیراز بود که آب گرم داشت اما شیر آبش کمی چکه می‌کرد. تمام بارهایی که آن‌جا رفته‌ام هم به سامانه‌ی نظافت فرودگاه پیامک داده‌ام که لطفا درستش کنید اما به نظرم نمی‌خوانند پیامک‌ها را. یا اصلا سامانه از کار افتاده. چون من شش سال تمام این کار را کرده‌ام و هنوز هم مصرم که درست شود.

نتیجه چهارم: مدیر محترم! صاحبخانه‌ی عزیز! دستشویی فقط جایی برای تخلیه نیست. بخشی از عمر شماست.

۵

دستشویی بین راهی در ایران هم حکایتی است. ممکن است شما بگویید این بحث بیهوده است اما چه بخواهید چه نخواهید لاجرم شما هم شاشتان می‌گیرد و به یک جای تمیز و آرام برای قضای حاجت نیازمندید. اگر از من بپرسید یکی از معضلات اصلی سفر در ایران همین قصه‌ی دستشویی است. در خیلی از استان‌ها که هرگز دستشوییِ سالمی که مناسب حال شما و خانواده‌تان باشد پیدا نمی‌کنید. هرچند حالا در بعضی استان‌ها مثل اصفهان چندتا مسجد بین راهی سراغ دارم که دستشویی مناسبی فراهم کرده‌اند اما تا ایده‌آلمان برای یک اقامت آرام خانوادگی در راه‌های ایران، راه درازی مانده است. بدیهی هم هست که حالا حالاها نباید انتظارش را کشید. لااقل تا وقتی سازمان گردشگری این‌طور دارد بین جامانده‌های سیاست دست به دست می‌شود.

نتیجه‌ی پنجم: آقای رییس جمهور! دقت کن.

دستشوییتوالتدستشویی بین راهیروز جهانی توالت
راوی | درگیر جامعه و رسانه | زندگی در گذر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید