در این شعر واژه "شانس"، "نعل" و "نون" اشاره میکنند به حرف"ن" در آخر کلمه تهران و شاعر این حرف را به شکل نعل در آورده است، نعل [ ن َ ع َ ] (ع مص) نعل پوشیدن، قطعه آهنی که به پاشنه کفش یا به سم ستور میزنند. که نعل در ادبیات قدیم مجاز خدعه به کار بردن برای فریب دیگران، عملی که دیگران را به اشتباه بیندازد، کار غلطاندازاست که ما اگر نعل داشتن را شانس در نظر بگیریم تضاد کاملا آشکاری از شانس نیاوردن مواجه میشویم که انسانهای بد شانس عموما نانی برای خوردن ندارند و در واقع میتوان گفت نون صورت ملفوظ حرف "ن" است که خودش رجوع به «ن » میکند، و اشاره دیگری هم به سوره "ن والقلم" دارد که به قلم سوگند یاد شده که شاعر با استفاده از حرف "ن" کسانی را نشان میدهد (تاکید به نعل و بدشناسی)که فرصت طلب هستند، قدر قلم را نمیدانند یا به عبارت دیگر میتوان گفت شاعر اشاره به تحصیل کردههایی دارد که به خاطر نداشتن رابطه، شانس نیاوردن و بیسوادهایی که به دلیل داشتن رابطه به مقامی رسیدند، این باز، دلیل روشنی است از نون به نرخ روز خوردن، به تعبیری اینها افراد حزب باد هست که از شرایط نهایت سوء استفاده را کرده و فقط به دنبال منافع شخصی خود هستند این افراد تیپ شخصیتی خودبین دارند و شاعر تاکید به آنها در محیط پرامون خود میکند، ویژگیای این افراد را اینگونه بیان میکند که به صورت نمایشی دیندار هستند و تا تنها میشوند به جای خلوت میروند و آن کار دیگر میکنند، این اشاره ظریف، دقیقا تاکید بر نام سوره "ن والقلم" نهی پیروی از انسانهای سودجو است. بدشناسی در شعر آشکار و انسانهای فریب همچون متن جامعه در دل شعر مستتر هستند. این سه مورد "شانس"، "نعل" و "نون" باعث می شود شکل نعل در حرف آخر کلمه تهران به شکل نعل آورده و شعر بدون اینکه دیده شود تصویر در ذهن شنونده تجسم شود.