سلام خدمت خوانندگان گرامی
موضوعی رو براتون آماده کردم که از صحبت های امروز من و مربی آموزش رانندگیم برداشت شده و باید در نظر بگیرید که فقط برداشت هست و اصل صحبت ها رو به صورت موردی ذکر میکنم.
ساعت 3 بعد از ظهر به همراه آقای هوشیار به شهر هرابال ( مرکز شهرستان بیضا - استان فارس ) رفتم. سرم خیلی شلوغ بود و لیست برنامه هام پر بود. واقعا وقت نمیشد همه رو توی یه روز انجام بدم. فقط 3 ساعت وقت داشتم.
1- پولی رو برای یکی از دوستان کارت به کارت کنم.
2- چک کنم ببینم که آیا سرویس دهنده سایتم با درخواستی که بهشون دادم موافقت کردن یا نه؟
3- با مخاطبین اصلیم تماس بگیرم و بهشون اطلاع بدم که سیم کارت جدید خریدم و شماره اون سیم کارترو بهشون بدم.
4- یک دوست قدیمی رو ببینم و درباره موضوع سایت جدیدم ( بیضا شاپ - ارائه دهنده محصولات محلی و صنایع دستی شهرستان بیضا ) صحبت کنم و نظراتشو بدونم و اینکه پیشنهاد کاری یه همکار رو بهش بدم.
5- ببینم آیا طراح پوستر ، پوستر هایی که لازم داشتم رو پیدا کرده و یا نه؟
6- یه مترجم زبان فارسی به انگلیسی پیدا کنم ، آخه یه وبلاگ به زبان انگلیسی ساختم.
به هر حال توی 3 ساعت نمیشه همه رو انجام داد پس اولویت بندی کردم و فقط تونستم 4 تا از کارا رو انجام بدم! پیدا کردن مترجم و آماده شدن پوستر ها میوفته برای شنبه، چون فردا جمعه هست!
پس در نهایت ساعت 6 شد و رفتم جلوی فرمانداری ، مربی رانندگیم که اسمشو نمیخوام ببرم چون شاید راضی نباشه ، کاپوت ماشین رو داده بود بالا و داشت موتور رو تنظیم میکرد ، بعد از سلام و احوال پرسی ، سوار ماشین شدیم و شروع به رانندگی کردیم.
کلاس ساعت 8 شب تموم شد ومن رانندگی توی شب رو یاد گرفته بودم ! عجیبه که توی 2 ساعت یاد گرفتم ولی خب باهوشم دیگه! به خاطر همینه نام خانوادگیم هوشیار هست :) .
شب هنگام بود و توی شهرستان بیضا به دلیل جمعیت کم و وضعیت مالی پایین شهروندان ، ماشین زیادی تا روستامون نیست و باید سه بار تاکسی عوض کنم تا برسم خونه! پس مربیم مردونگی کرد و منو تا روستا رسوند. توی راه درباره مشکلات صحبت می کردیم ، من درباره اینکه وضعیت کاری بسیار سخت هست صحبت کردیم و ایشون درباره وضعیت توجه دیگران به این موضوع پرداخت و یه جورایی بهم گفت که خودت بهترین حامی خودتی و نباید به انتظار اطرافیان باشی تا شرایطت بهتر بشه ، هر فردی بخواد شرایط بهتری رو تجربه کنه فقط کافیه بخواد و سخت تلاش کنه.
راستش 90 درصد حرفاش رو قبول دارم که میگفت مشکل تو به خودت ربط داره و مشکل تو مشکل دیگران نیست ولی من توی خانواده اینو احساس نکردم ، مشکلات من رو دیگر اعضای خانواده حس میکردن و یه جورایی رابطه مستقیمی با این احساس داشتن. ولی برای اینکه مشکلات رو بشه رفع کرد باید خودم بخوام و فقط به کمک جانبی بقیه تکیه کنم و کمک اصلی فقط خودم به خودم می تونم کنم.
راستش به این فکر میکنم که فرهنگ جامعه ما هنوز حرفای مربی رو درک نمیکنه چون توی جامعه ما ، همه به کمک دیگران نیاز دارن و کمتر کسی پیدا میشه که خودش بتونه یه تنه مشکلات خودش رو حل کنه.
توی خانواده های ایرانی بیشتر به همکاری و تلاش برای چیزی به عنوان اتحاد خانواده خیلی تمرکز گذاشته میشه و این حرف مربی هم قابل قبوله چون در دور و اطراف خودم میبینم که جوانان میخواهند روی پای خودشان باشند از سن کم ( دقیقا مثل قدیم ) این جای امید داره که جوانان از سن 17 یا 18 سالگی روی پای خودشون باشن البته نه 100 ولی خب این موضوع که برای بدست آوردن خواسته هاشون کار میکنن نشون دهنده مسئولیت پذیری نسل های آینده و عاقلانه مصرف کردن نتایج بدست آمده از این تلاش ها هست.
بیضا شاپ - ارائه دهنده محصولات محلی و صنایع دستی
نظراتتون رو بهم بگید.
ممنون