بعد از مدتها به لطف حضور مادر همسرم ، که زحمت نگهداری بچهها رو کشید، تونستیم دوتایی به سینما فرهنگ بریم.
جمعه شب ساعت8.30 سینما فرهنگ واقع در قلهک. سینما فرهنگ یکی سینماهای با کیفیت بالا در تهران بهحساب میآد.
فیلم «جهان با من برقص» رو دیدیم. نمیخوام داستان فیلم رو تعریف کنم چون هنوز خیلیا ندیدنش. اما چون دیدنش لذت بخش بود تصمیم گرفتم حسمو در رابطه باهاش بنویسم
جهان با من برقص
جهان، با بازی علی مصفا، در حال آماده شدن برای رویارویی با مرگ به علت بیماری است. برادر جهان از دوستان قدیمی او میخواهد به مناسبت تولد جهان او را سورپرایز کنند...
بازیهای جان و قوی در فیلم فراوان است. شاید به ذهن شما هم برسد که آیا پژمان جمشیدی بهتر نبود از اول بجای فوتبال یکسره به سینما میرفت؟
جهان به همه نیاز دارد
فیلم با یک ریتم بسیار ملایم به دنبال یادآوری یک نکته ساده اما مهم برای مخاطب است؛ ما و دنیای اطراف ما به همه چیز و همه کس، تواما نیاز داریم.
اساسا انسان در مسیر چند دهه زیستی خود بسیار محدود بوده و فرصت تجربه همه ابعاد زندگی را ندارد.
شاید یک راه میانبر برای ناخنک زدن به این ابعاد از دست رفته، تمرکز خودخواسته بر روابط انسانی با همنوعانی است که در مسیر هایی غیر از مسیر ما سیر کرده اند.
مسیر های مختلف، انسانهایی با ترکیب های مختلفی از احساس، عقل، عشق، نفرت، پیچیدگی و... ایجاد میکنند.
چشم گوش و ذهن نواز
استفاده از لوکیشن های چشم نواز شمالی، موسیقی به بجا و در سبک های مختلف همراه با ترکیب داستان های کوچک ریشه دار و باور پذیر در بستر یک ریتم یکنواخت، توانسته حداکثر درگیری حسی را با مخاطب ایجاد کند.
حال فیلم خوبست، باور کنید
فیلم آمیخته و تضادی است بین مرگ و زندگی، روایتی از ترکیب این دو با هم.
هرچند حضور مرگ پر رنگ تر به نظر میرسد، اما زندگی با بهره گیری از روابط ساده مرگ را به سخره گرفته و دست آخر پیروز بیرون میاید.