امینـ نویسـ
امینـ نویسـ
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شهامت صداقت

بسم الله ...

پریروز قبل از نماز جماعت عصر همین که حاج آقا میخواست قامت ببندد، ناگهان شمایل شک و شبهه به خود گرفت و نگاهی مبهم به جمعیت ایستاده انداخت که منتظر شروع بودند.

خطاب به روحانی جدیدالورودی که صف دوم نشسته بود خواست امام جماعت شود. آن بنده خدا هم استدلال کرد که مسافر است و نمازش شکسته !

با امتناع شیخ، حاج آقا برگشت به شک خودش و انگشت دودلی به چانه گذاشت.

آخرالامر رو به جمعیت گفت: به وضویم شک دارم و نمازم نمی شود! ... حاج آقا بفرمایید جلو، من میروم برای وضو.

شیخ مسافر هم برای آنکه نظم جمعیت به هم نریزد اطاعت امر کرد و مهرش را برداشت و جلو رفت. شروع کرد به گفتن اقامه و بالاخره نماز جماعت عصر بصورت شکسته خوانده شد.

بعد تمام شدن نماز، خانم ها بخاطر آنکه پشت پرده مطلع نشده بودند اعتراض کردند که نمازشان به هم خورده !

حاج آقا که تجدید وضو کرده بود، قبول کرد و به امامت ایستاد و ما هم نیت نمازقضا کردیم. داستان نماز جماعت امروز نمازگذاران، خصوصا خود حاج آقا را اذیت کرد ولی راستش را بخواهید من خوشحال بودم!

خوشحال شدم پشت سر کسی می ایستادم که جرئت و شهامت گفتن حقیقت را دارد، برای حفظ شأن خودش و آبروداری و مصلحت اندیشی و امثالهم حاضر نیست خودش را مدیون کسی بکند!

تکمله؛ خدایی، این جنس صداقت دوست داشتنی نیست؟!

زندگی به روایت میم‌إبن‌کاف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید