در گذر از روزگارانی که به شدت برآشفته اند و عجیب، آشفتگی های درونی ام را با آشفتگی های بیرونی گره زده ام و در پیله ی کم کاری خود متوقف شده ام. زنگ هشدار این توقف و ایستایی در نواختن است و انباشتگی دلشوره های درونی ام چگال تر از همیشه.
می دانم که باید بنویسم. می دانم که می توانم در گذر از مسیر نوشتن، تکانه ای بر خود وارد آورم. پس چهل روز می نویسم و دریافت های شخصی ام را در باب کمکاری، اهمالکاری، بی نظمی شخصی، فرصت سوزی و توسعه نیافتگی به نگارش در می آورم. خود افشایی میکنم و پرده دری تا که لک و پیس های ظاهری شخصیتم از پرده برون آید و برج ترسها و واهمه هایم از این بر ملا شدن فرو ریزد.
باشد که در پایان این چله، به خود واقعی ام نزدیکتر شوم و انسانی توسعه یافته تر. رفتار، کردار، خلق و خوی ام با حسن درآمیزد تا که خاطر دنیا از من از این پریشانتر نشود.
حسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود.
آمین.