دیشب که میخواستم بعد از یک مدت طولانی شروع به خواندن کتاب هایم کنم، پاهایم مثل اینکه یک وزنه به آن وصل کرده باشید بود. حسی که معمولا همیشه برای شروع یک کار سبک اما به ظاهر سنگین مثل کتاب خواندن داشتم.
اما بالاخره شروع کردم. مطالب به سختی وارد ذهنم میشد اما با مرور زمان مثل اینکه یک موتور گرم میشود، ذهنم پس از یک مقاومت چند دقیقه ای شروع به پذیرش مطالب کرد.
من به ذهنم فهماندم که چاره ای جز پذیرش مطالب ندارد چرا که هیچ فعالیت دیگری در کنارش انجام نمیدادم.فقط باید درس میخواندم.
شاید همین عدم سعی و تلاش ها باعث میشود که ذهن ما به تنبل بودن و عدم فکر کردن پیرامون مسائل عادت کند و همین موضوع سبب مقاومت ذهن ما بعد از یک مدت طولانی در برابر مطالعه کردن میشود.
پس اگر شروع به مطالعه کرده اید، آنرا ادامه بدهید حتی به اندازه یک صفحه در روز؛ چرا که به مغزتان بیاموزید دیگر فرصتی برای بهانه جویی نیست...
و یادتان نرود که همیشه پله اول سخت است.....
Amin.s