در یک صبح سرد زمستانی، همهٔ دستگاههای دیجیتال به پایان عمر خود رسیدند. در جلوی چشم صاحبانشان خرابْ و برای همیشه منهدم شدند. این آزمون جدید انسانها برای تابآوری در برابر ویروسِ همهگیر بود.
بیدار شدن از خواب مثل همیشه نیست! برای سالها به شبکه متصل بودهایم و حالا در بیخبری فرو رفتهایم. در سکوتی وحشتناک. صداهای بسیاری خفه شدهاند. دنیا شبیه به استادیومی خالی شده. واکنش اولیهْ رفتن به میان خیابان است. در چهرههای هم خیره میشویم. فکر میکنیم مشکل بهزودی تمام میشود. همهچیز شبیه به خوابی درهم است؛ اما کمکم میفهمیم که دنیا شکل جدیدی پیدا کرده. بُهت جایش را به غم میدهد؛ یک چیزی در ما گم شده.
بهمان خبر میدهند که باید برگردیم به خانهها، در خانهها بمانیم. چون برای بشریت دشمنی جدی پا به میدان گذاشته. کرونا، هم جانمان را میگیرد و هم بسیاری از چیزهایی که ما انسانها را سر پا نگه میدارد؛ گفتوگو و بوسه و دوستانمان. حالا یکی از متحدانمان هم از پا افتاده.
کسب و کارها مجبورند انتخاب کنند. یکی از آن انتخابهایی که از هر طرف نگاه کنی، میبازی. کارمندانشان برگردند پشت میزها تا یکییکی بمیرند، یا آنکه ورشکستگی را بپذیرند. خیلیها پذیرفتهاند. آدمهایی بیکار شدهاند و میدانیم وضعیت وخیمتر خواهد شد.
بعضیهایمان شانس بیشتری داشتهاند. آنقدر پول ذخیره کردهاند که احتمالا دوام بیشتری دارند. بیخبری مترادف است با میان زمین و آسمان ماندن. حتی آنها هم از این ماجرا جدا نیستند. تراپیستها و روانپزشکان، بیش از همیشه مشغول کارند.
تعداد زیادی هم ماندهاند با میلِ بیانتهاشان برای دیده شدن. میلی که به خطرناکترین شکل به بروز میرسد. ما آدمها باید دیده شویم. اگر خوب دیده نشویم، ناگزیر میخواهیم بد دیده شویم. داریم به دنیا نگاه میکنیم و یکی از آن فیلمهای آخرالزمانی جلوی چشممان میآید.
ترسناکترین بخش قصه، آن است که بر سر فرهنگ ما میآید؛ بشریت شکننده شده؛ موسیقی نمیشنویم. منفصل شدهایم. چه عکسهایی که دیگر هرگز ثبت نمیشوند و بدتر از آن، عکسهایی که فقط بین عکاس و دوستانش در گردش است. نوشتههایی که خوانندهشان فقط خودمانیم و کمکم دیگر نخواهیم نوشت. سینما نفسهای آخر را میکشد و حالا ما آدمهایی هستیم که امکان اندکی برای یاد گرفتن داریم. آموزش قربانی اصلیست. بیایید خیال را به پرواز در بیاوریم. تکلیف هیجانی که دنیای دیجیتال به ما میداد چه میشود؟ رئیس پلیس گزارش داده میزان جرم و جنایت افزایش پیدا کرده. مردم در برابر در خانه ماندن امتناع میکنند؛ کرونا بیش از همیشه جان میگیرد. جنگلها میسوزند، آدمها اعدام میشوند، کسی بر طبل جنگ میکوبد و ما بیخبریم. بیخبریم و بیصدا. دست سیاسیون بازتر از چند دههٔ گذشته است.
به این فکر میکنیم که چطور رسیدیم به اینجا؟ جوابی نداریم. حقیقتی که کمکم با آن مواجه میشویم این است که ضعیفتر شدهایم. بعضیهایمان تصمیم میگیرند به عصرِ قبل از تکنولوژی برگردند، با انتظارات متناسب. بعضیهامان برایمان چنین چیزهایی اهمیت ندارد. به این فکر میکنیم که حالا فاصله داشتن از عزیزانمان بیش از پیش غمناک است. دیگر تصویرشان را نخواهیم دید. فکر میکنیم به راهحل. اما هیچکس نمیداند که در بقیه دنیا، مردم چه راهحلی ابداء کردهاند. هر کسی چرخ را خودش میسازد.
دانشمندان از این میگویند که هنوز شکل جدید دنیا را نفهمیدهاند. بعضیها از این میگویند که قبلا پیشبینی چنین وضعی را کردهاند. یک روز صبح، گویندهٔ رادیو از نایابی کاغذ میگوید. به پایان رسیدن کرونا تبدیل به رویایی مبهم شده و ما در خودمان حبس شدهایم. بیراه فرار. چه باید کرد؟
کمکم وسعت آسیب را بهتر میفهمیم. بخش اعظمی از خاطرات گونهٔ ما ناپدید شده. عکسها و صداها و حتی نامها. «دلم برای عکسهایت تنگ شده.»، «کاش میشد چهرهات را به یاد میسپردم.»
حاضریم چه چیز را فدا کنیم تا دوباره برگردیم به گذشته؟ کسی میگوید: «مثل این است که بپرسی حاضری چه چیزی بدهی تا بتوانی زندگیات را کنی؟ دوستانت و عزیزانت را ببینی و خودت را حفظ کنی.»
جهانِ ما بدون این الواح شیشهای، موبایلها، ساعتهای هوشمند و همهٔ چیزهایی که خدای دیجیتال خلق کرده اینگونه است. آن صبح بُهتانگیز را تصور کنید؛ آن سکوت غیرقابلِ تحمل؛ بیخبری و حبس در خانه را؛ برای ما انسانهای همیشه در حال دریافت، این سختترین آزمون در زندگیمان خواهد بود.
دربارهٔ آسیبهای دنیای دیجیتال شنیدهایم. حسشان هم کردهایمْ اما در اعماق میدانیم که گوشیهای هوشمندمان بزرگترین یاور بشر برای تابآوری در این همهگیری بودهاند. برای هوای هم را داشتن؛ در برابر قدرتهای بزرگتر یا آزمونهای دشوار زندگی. برای ثبت تصاویری که ما را توضیح میدهند یا شنیدن موسیقی کسی که هزاران کیلومتر آنطرفتر نواخته و باز دارد وضعیت روحی ما را توضیح میدهد.
دنیای دیجیتال خواه ناخواه بخشی از فرگشت گونۀ ماست. اغراق نیست اگر بگوییم جان بعضی از ما را هم نجات داده. روان ما را سرپا نگه داشته و در خانه ماندن را قابل تحمل کرده.
مثل همهٔ چیزهای تنیده در زندگیمان، این الواح نورانی هم وجودی مرموز دارند. رازی که ما هنوز نمیدانیم چطور با آن مواجه شویم؛ گاهی رنجمان میدهند و گاهی هم نجاتدهندهمان هستند. اما خوب میدانیم که از دست دادنشان، احتمالا ما را وارد دنیای تاریکی خواهد کرد.
خوشبختانه صبحی که تصور کردیم، هنوز سراغمان نیامده؛ ما فرصت داریم که از موهبتهایش بهرهمند باشیم و رنجهای برخاستهاش را هم کاهش دهیم. در این همهگیریْ آدمهای بسیاری از این نوشتهاند که چطور توانستهاند بهترین راههایشان برای استفادهٔ بهتر از آن را پیدا کنند. خوشبختانه موبایلهایمان امکان دستیابی به این راهحلها را هم به راحتی برایمان میسر کردهاند.
فردا صبح که بر میخیزیم، این یاوران دیجیتال را، متفاوتتر از روزهای گذشته، احساس خواهیم کرد. چنان مشتاقانه در آنها خیره خواهیم شد که به قهرمانهایمان.