این مطلب را در سایت thecoach.ir نوشتهام.
خطا کردن طبیعیه و همهی ما خاطرات زیادی از اشتباهاتی که مرتکب شدهایم داریم. همهی ما هم طعم مواخذه شدن بهخاطر اشتباهات را چشیدهایم.
از طرفی دیگر برای همه ما اتفاق میافته که با کسی دربارهی اشتباهی که کرده یا چالشی که باهاش روبرو شده صحبت کنیم. یعنی در جایگاه منتقد قرار بگیریم و بخواهیم که نظرمان را دربارهی خطای فرد اعلام کنیم. در این شرایط معمولا این پتانسیل وجود دارد که طرف مقابل چیزی که میشنود مجموعهای از انتقادها باشد و دست آخر هم احساس کند که برچسبهایی به او خورده و مشکلی از او حل نمیشود و صرفا او ناراحتتر شده.
ما در چنین گفتگوهایی معمولا بهطرف مقابل میگوییم: مشکل تو اینه که….
با این گفتگو یک برچسب بهطرف مقابل میزنیم و او را درگیر مشکلاش میکنیم. این نکته را باید در نظر بگیریم که کمک به حل کردن مشکل یک نفر با پررنگ کردن مشکلش دو موضوع متفاوت است. این نوع از گفتگو باعث میشه که طرف مقابل احساس خوبی نداشته باشه و حتی با اون برچسب شروع کنه به زندگی کردن و همهجا بگه مشکل من اینه که… و مشکلش حل نشه.
کمک به حل مشکل یک طرف میتونه شامل اعلام و پررنگ کردن مشکل نباشه و بهجاش میتونیم رویکری داشته باشیم که بهفرد پیشنهاد بدیم اگر چه کارهایی را انجام بدهد میتواند به چه نتایج متفاوتی از امروز برسد.
بنابراین در گفتگوی با طرف مقابل میتوانیم اینگونه صحبت کنیم:
«بهنظرم کاری که میتونی انجام بدی اینه که… نظر خودت چیه؟ خودت چطور فکر میکنی؟»
بررسی چرایی رخ دادن یک مشکل الزاما به حل مشکل کمک نمیکند. برای حل مشکلات نیاز است روی آنچیزی که باید اتفاق بیافتد متمرکز شد.
با این نوع گفتگو هم بهطرف برچسب نزدیم، هم کمکش کردیم به مسئلهی خودش فکر کنه و هم حق انتخاب بهش دادیم. باید به این نکته توجه کرد که هر فرد مسئول حل چالشهای خودش است و اگر او مسئولیت حل چالش را برعهده نگیرد عملا به نتیجهای هم نخواهد رسید. ما در فرآیند کوچینگ سعی میکنیم به کسی راهکار ارائه ندهیم و در صورتیکه راهکاری هم بهذهنمان میرسد آن را بهعنوان یک پیشنهاد مطرح کنیم و از خود فرد بپرسیم که نظرش دربارهی پیشنهادی که شنیده چیست. اگر در گفتگو به یک نفر برچسب بزنیم، به او برای حل مشکلاش کمک نکردهایم و صرفا مشکل او را بزرگتر کردهایم. اگر هم به او بگوییم که دقیقا چه کاری باید انجام بدهد، ممکن است فرد همان کار را انجام بدهد و بهنتیجه نرسد و طبیعتا بعد از شکست ما را مقصر خواهد دانست. یعنی با این رویکرد نهتنها به او کمک نکردهایم که باعث شدهایم دغدغهای به دغدغههایش اضافه شود.
فرقی نمیکند که محیط گفتگو خانواده باشد یا محیط کار. این شیوه کمک میکند که همدلی افزایش پیدا کند و در عین حال افراد دغدغهی حل چالش را بیشتر داشته باشند و سعی کنند به قدمهایی که باید بردارند فکر کنند.
آیا در این زمینه تجربهای دارید؟ در چه شرایطی توانستهاید به دیگران کمک کنید که مشکلات خود را حل کنند؟ چه نکاتی را رعایت کردهاید؟