نمیدانم در فضای مهآلود اینروزها چه باید بکنم؟
از ۱۰ روز باقیمانده تا زمان اعزامم به خدمت مقدس، تقریبا مقدس سربازی تا جنگی که سرتاسر کشور را فرا گرفته.
با این حال سوال مهم در ذهنم نه در مورد آینده ام است نه قضاوت مزایا و معایب جنگ.
گویی از غم جنگ آزرده و از یکدل شدن جامعه خوشنودم.
تنها نمیدانم در لحظه پایان جنگ ما یک موج سازندگی در همهی سطوح و در میان تمام اقشار جامعه را شاهد خواهیم بود یا بالعکس دچار جدال سرزنش و سرکوب خواهیم شد؟!
باورکردنی است اگر این اتحاد و یکدستی به یکباره تبدیل به نفاق و چند دستگی شود؛ آخر میدانید این مردم گرچه سرمایه های تاریخی-فرهنگی بسیاری دارند اما دردهای زیادی نیز با خود به دوش میکشند.
قائده بقا به خودی خود نمیتواند التیامبخش زخمهایمان باشد و باید فکری برای آن اندیشید.
حال سوال بنده نااهل بی سواد این است:
هر کدام ما به صورت فردی و همچنین در تعامل با دیگری تا چه میزان تغییرات را پذیرا هستیم.
شاید لازم به انفاق اموال و دارایی نباشد البته برای آن که دستش میرسد واجب اما آیا میتواینم موقعیت های اجتماعی خود را به خطر بیاندازیم؟
آیا موازنه میان توانمندان و مستمندان برقرار خواهد شد؟
آیا به وقتش سکوت و به وقتش خواهان حق خویش خواهیم شد؟
آیا میتوانیم اعتماد به دیگری را نهادینه کنیم؟
آیا میتوانیم تفکیک چپ و راست را بشکنیم و به جای دعوا بر سر برحق بودن به راه چاره بیاندیشیم؟
آیا آزادی اندیشه راه خود را به کلاس های درس پیدا خواهد کرد؟
این نقطه ورود ما به دوره ای جدید است که در هر سو از این نقطه نظرها هزاران اندیشه انتظار به چالش کشیدن مارا میکشند.