این روزها که اغلب ما هر یک به نوعی شرایط خاصی را تجربه میكنیم، بازی برگشت ایران مقابل استرالیا در جام جهانی 1998 را به خاطر میآورم. یه تیم كاملا آماتور مقابل یک تیم كاملا حرفهای. نه اهل فوتبال هستم و نه حتی دیگر علاقهای به تماشای فوتبال دارم. با این همه، حال هوای آن روزها متفاوت بود و حال و هوای آن بازی متفاوتتر.
به خاطر دارم دو گل عقب بودیم و تمام حملات روی دروازه ما بود. بازیکنها دستپاچه بودند و نه تنها روحیهای برای جبران نداشتند که آماده دریافت گلهای بیشتر هم بودند. با اینحال احمدرضا عابدزادهای که دروازهبان بود و با دو گل خورده و حملات پیدرپی باید از همه مضطربتر میبود، توپها را تكدستی میگرفت و میخندید و شوخی میکرد و به یک تیم روحیه میداد. آخر سر با دو حمله، تیم ایران در کمال ناباوری به دو گل دست پیدا کرد و صعودی خاطرهانگیز را رقم زد که به زعم خیلیها اتفاقی بود.
ولی از نظر من این پیروزی چندان هم اتفاقی نبود! در بطن این پیروزی رهبری خلاق بود که یک تیم غیرحرفهای را سازماندهی کرد، به آنها روحیه و امید داد و در آنها این باور را ایجاد كرد که حتی در شرایط نابرابر هم توانایی پیروزی را دارند. در واقع کاری که عابدزاده آن روز در آن بازی نفسگیر انجام داد، از توپ گرفتنهای تكدستی گرفته تا شوخیهای روحیه دهنده تا خطای زیرکانهای که از هری کیول - البته به روشی غیراخلاقی - گرفت، ضمانت پیروزی نبود ولی فراهمكننده شرایطی بود که اگر کوچکترین فرصتی برای پیروزی وجود داشته باشد از دست نرود.
این روزها که مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زیادی مردم ایران را به چالش كشیده است، آن بازی را به یاد میآورم و معتقدم امروز در تمام زمینهها به كسانی احتیاج داریم که عابدزادهوار دیگران را هدایت كنند و کوچکترین فرصتی را در غلبه بر مشکلات از دست ندهند و این مسیر پر پیچ و خم را با موفقیت پشت سر بگذرانند.