ویرگول
ورودثبت نام
amir.shokohi1917
amir.shokohi1917
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: آبنبات هل دار

چالش ماه شهریور: کتابی که در سال ۱۴۰۱ آدم های بیشتری خریدارش بودند.

نام کتاب: آبنبات هل دار

نویسنده: مهرداد صدقی

انتشارات: سوره مهر

کتاب آبنبات هل دار، نوشته مهرداد صدقی از طنز نویسان خوب کشورمان است. مهرداد صدقی

اهل بجنورد است و این کتاب و دنباله های آن یک جوری ادای دین به سرزمینی است که در آن بزرگ شده. کتاب آبنبات هل دار، جلد اول از مجموعه آبنبات ها است و جلد های دیگر به نام های آبنبات پسته ای، دارچینی و نارگیلی است و جلد بعدی احتمالا در سال ۱۴۰۲ چاپ می شود. البته یک کتابی دیگر به نام غریزه اصلی، وصلی هم منتشر شده که تعداد صفحات کمتری دارد و به صورت الکترونیکی قابل دریافت است و با اینکه بعد آبنبات دارچینی نوشته شده، اما داستان آن بعد آبنبات پسته ای است.

لازم به ذکر است که حتما نباید این چند جلد را به ترتیب بخوانید. داستان های هر کتاب جدا هستند؛ ولی اگر به صورت دنباله دار بخوانید معنای بیشتری پیدا می کند.

این چهار جلد دارای صفحات زیادی هستند که شاید با دیدن نسخه فیزیکی کتاب فکر کنید که خواندنش زیاد طول می کشد؛ اما با شروع در عرض سه یا چهار روز تمام می کنید.

این چهار جلد به چاپ های زیادی تجدید چاپ شده و آبنبات هل دار که بالای ۳۰ بار تجدید چاپ شده. و حتی در نظر بگیرید که آبنبات نارگیلی که در اسفند ۱۴۰۰ به بازار آمده در عرض دوماه به چاپ ششم رسیده.

داستان آبنبات هل دار در سال هایی می گذرد که در ایران جنگ است. جنگ ایران و عراق. راوی داستان محسن، پسر بسیار بازیگوش کلاس چهارم است. او یک خواهر دارد به نام ملیحه که در دبیرستان درس می خواند. پدرش- آقاجان- برنج فروشی دارد. مادرش خانه دار است و بی بی مادر آقاجان هم با آن ها زندگی می کند. در ادامه دایی محسن که در تهران کار می کرده( دلقک بازی در سینما و فرار از سربازی) به آن ها می پیوندد و گروهشان کامل می شود. محسن یک برادر هم دارد که بزرگتر از خودش و ملیحه است و آدمی مذهبی است و همیشه در مسجد است و کمک می کند در پشت جبهه برای جنگ.

محمد با یکی از همکلاسی های ملیحه بنام مریم عقد می کند و راهی جبهه می شود. بعد چند وقت که محمد هنوز در جبهه است، مریم حامله می شود که باعث تعجب خانواده می شود. مریم چشم به انتظار محمد است که خبر می رسد محمد اسیر و مجروح شده. سرانجام تا محمد برگردد، پسرش به دنیا آمده و تا محمد بیاید حتی صحبت هم می کند.

شخصیت و قهرمان داستان محسن است! اوست که در همه صحنه ها حضور دارد و موقعیت های طنزی می سازد. او عاشق خواهر یکی از دوستانش که به دلیل شرایط جنگ از جنوب به بجنورد آمدند می شود و داستان های جالبی رقم می زند.

نقل قول هایی از کتاب: با خودم عهد کردم که دیگر زنگ خانه کسی را نزنم یا لااقل هیچ وقت با دوچرخه آقاجان این کار را نکنم. جارو را که به خانه بردم همه از شعورم تعریف کردند؛ اما وقتی علتش را گفتم، همه از بی شعوری ام گفتند.

خب اکبر زاده خوب دقت کن، ببین با بیست سوال متانی به جواب برسی یا نه. جواب، اسم یک پادشاهه و موسس یک سلسله پادشاهی.

داریوش اول؟

نه

داریوش دوم

نه

داریوش سوم

نه

حمید سوال و جواب را تا داریوش بیستم ادامه داد و معلم که خسته شده بود، با پذیرفتن جواب حمید گفت که مورخان باید در تاریخ بازنگری کنند و قول داد تا آخر سال هیچ وقت این بازی را سر کلاس ما انجام ندهد.

تنها کسی که با گرفتن سوغاتی نه‌تنها چیزی نگفت بلکه از ترس در جای خود میخکوب شد و تا چند دقیقه مات و مبهوت به اطراف نگاه می کرد و نزدیک بود سکته کند و دچار تشنج شود آقاجان بود. بی بی، به عنوان سوغاتی برایش کفن تبرک شده آورده بود.

داستان کتاب آبنبات هل دار که در شهر بجنورد می گذرد به طور غیر ملموس به فرهنگ آن منطقه می پردازد. و حتی به آداب و رسوم و گویش بجنوردی می پردازد و مخاطب واژه های آم منطقه را هم فرا می گیرد مثل کاچه، ول دی، آچر، سنشک، جلب و ...

از مشکلات کتاب، به نظرم این است که راوی در موقعیت هایی قرار دارد که به سنش نمی خورد. یعنی راوی که محسن است و در کلاس چهارم درس می خواند؛ قانونا نباید در آن جاها باشد. به عبارت دیگر مخاطب این کتاب افراد کلاس چهارمی نیستند. بلکه افرادی بزرگ تر( چه بهتر بالای هجده سال) و کسانی که در دهه ۶۰ بزرگ شدند، هستند. به نظرم مهرداد صدقی خاطراتش را نوشته.

این پست برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده، برای اطلاعات بیشتر. به لینک زیر سر بزنید.

معرفیچالشکتابخوانیطاقچه۱۴۰۲-وبلاگطاقچهدراینیادداشتوبلاگطقچهبهمعرفیچالشکتابخوانیطاقچهدرسال۱۴۰۲پرداختیم.برایآشناییباقوانینوجایزه‌هایچالشاینپسترابخوانید.taaghche.com

لینک خرید کتاب

https://taaghche.com/book/5886/%D8%A2%D8%A8%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D9%84-%D8%AF%D8%A7%D8%B1
چالش کتابخوانی طاقچهآبنبات هل دارمهرداد صدقیبجنوردداستان های طنز ایرانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید