نقد کتاب زندگی و زمانه مایکل ک
چالش ماه آبان: کتاب هایی که برنده جایزه من بوکر شده اند.
نام کتاب: زندگی و زمانه مایکل ک
نویسنده: جی. ام. کوتیسا
مترجم: مینو مشیری
انتشارات: نشر نو
توضیحات:
کتاب زندگی و زمانه مایکل ک اثری از جان مکسول کوتیسا است که به نام جی. ام. کوتسی مشهور است.
نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات است که موضوع اصلی آن درباره رسیدن به جایگاه واقعی «انسانیت» است. کوتسیا جوایز متعدد دیگری را هم دریافت کرده است. این نویسنده دوبار موفق به دریافت جایزه من بوکر شده است، یکی در سال ۱۹۸۳ برای همین کتاب و دیگری در سال ۱۹۹۹ برای کتاب رسوایی.
جان ماکسول کوتسی در سال ۱۹۴۰ در آفریقای جنوبی به دنیا آمد. پدر و مادرش هلندیتبار بودند. او دوران کودکی و نوجوانی را در کیپتاون گذراند.
این رمان زندگی پسربچهای به نام مایکل ک را روایت میکند که فرزند زنی فقیر است و مانند یک بچهی عقبمانده، جدا از جامعهی اطرافش زندگی میکند.
مایکل ک، پسریست لبشکری، کمهوش، زادهی مادری فقیر و بیچاره و پسری است که وقتی بچه بود توسط مادرش به کانونی سپرده میشود که مخصوص بچههایی مثل خودش بود؛ بچههایی که هر کدام یک نقص و بدبختی داشتند. مایکل پانزده ساله که میشود از این کانون خارج و بهعنوان باغبان مشغول به کار میشود اما تلاش اصلی مایکل ک، بازگرداندن مادر بیمارش به زادگاهش است. بنابراین او شغلش را رها میکند و به فکر انجام این ماموریت مهم میافتد.
کتاب زندگی و زمانهی مایکل ک با سبکی بیآرایش ولی درخشان، داستانی غیرقابل توصیف را به تصویر میکشد، داستان عمق ذات وجود را. جنگ پدر همه چیز است و حاکم همه کس؛ عدهای را خدا میگرداند و عدهای را انسان؛ بعضیها را برده میسازد و بعضیها را مردانی آزاد.
روزگار آقای مایکل. ک به سوی مرکز و هسته ی تجارب انسانی قدم برمی دارد و نیاز های بشر را به داشتن یک زندگی روحانی و باطنی، ارتباطاتی با دنیای پیرامون خود و روشن بینی و بصیرت، مورد تحلیل و کنکاش قرار می دهد.
زندگی و زمانهی مایكل ك رمانی پیچیده است كه با سبكی تحسینبرانگیز و نثری موجز حقارت انسان را در سیطرۀ بوروكراسی آپارتاید نشان میدهد و روُیای كسی را تصویر میكند كه قصد دارد خارج از بافت همزیستی متعارف انسانها و به میل خودش زندگی كند و حرمت انسانی خود را محفوظ بدارد.
بریده:
1- یه وقتی سادهلوحها رو پیش از همه توی تیمارستان میخوابوندن. حالا واسه بچههایی که پدر مادرشون فرار کردهن اردوگاه دارن، واسه اونایی که لگد میپرونن و دهنشون کف میکنه اردوگاه دارن، واسه آدمایی که کلهشون بزرگه اردوگاه دارن، واسه آدمایی که کلهشون کوچیکه اردوگاه دارن، واسه اونایی که وضعیت مالی روشنی ندارن اردوگاه دارن، واسه اونایی که از زمینهاشون تارونده شدهن اردوگاه دارن، واسه آدمایی که توی مسیلها زندگی میکنن اردوگاه دارن، واسه دخترای خیابونی اردوگاه دارن، واسه اونایی که نمیتونن دو رو با دو جمع کنن اردوگاه دارن، واسه اونایی که مدارکشونو تو خونه جا گذاشتهن اردوگاه دارن، واسه اونایی که تو کوهها زندگی میکنن و شبها پلها رو میفرستن هوا اردوگاه دارن. شایدم حقیقت این باشه که کافیه بیرون از اردوگاه بمونی، از همه اردوگاهها در آنِ واحد. شایدم فعلا این خودش یه موفقیت باشه. چند نفر موندهن که زندانی نباشن یا جلوی دروازهها نگهبانی ندن؟ من از اردوگاهها فرار کردم؛ شاید اگه آفتابی نشم بتونم از شر خیریهبازی هم فرار کنم.
2- من که میگم اگه زندونی هستیم تو زندون بمونیم، تظاهر هم نکنیم.
3- روی زمین دراز کشید و پالتوی مشکی را گولّه کرد و زیر سرش گذاشت تا استراحت کند، به دایره آسمان چشم دوخت. پیش خودش گفت دلم میخواد اینجا زندگی کنم، تا ابد همینجا باشم، همینجا که مادر و مادربزرگم زندگی کردهن. بههمین سادگی. حیف که برای زندگی کردن تو این دوره و زمونه باید قبول کرد که مث حیوون زندگی کنیم. آدمی که بخواد زنده بمونه نمیتونه توی خونهای زندگی کنه که پنجرههاش روشنن. باید بره تو یه سوراخی تموم روز قایم بشه. باید جوری زندگی کنه که ردی از زندگیش معلوم نشه. زندگی اینجوری شده.
4- سرش را از این سو به آن سو تکان داد، بعد، بدون هشدار، برکههای بزرگ و سیاه چشمانش را باز کرد و به من دوخت. حرف دیگری هم داشتم بگویم، اما نتوانستم حرف بزنم. احمقانه بهنظر میرسید با کسی بگومگو کنم که انگار از آن طرف قبر نگاهت میکند.
بخوانید پیش از آنکه دیر شود.
پایان