نیمه شب در پاریس محصول سال 2011 اثری به یاد ماندنی از یکی از تکرار نشدنی ترین کارگردانان تاریخ سینما وودی الن است.
وودی الن که یکی از سرشناس ترین کارگردانان هالیوود است که یکی از پرافتخار ترین کارگردانان هالیوود نیز به شمار می رود وی 19 بار نامزد جایزه اسکار شده و برای این فیلم فوق العاده نیز یک اسکار به خانه برده است.البته شایعات زیادی راجب زندگی شخصی او و اتفاقات پیرامونش شنیده میشود که تاکنون نه تایید و نه تکذیب شده است.
بریم سراغ این فیلم که داستان زندگی جوانی به نام گیل است که با خانواده نامزد خود برای گذراندن اوقات فراغت و همین طور کمی کار به شهر پاریس سفر کرده است شهری که برای نویسنده داستان ما اتفاقات ماجرا های جالبی را رقم خواهد زد
مطالب زیر حاوی مقداری زیادی اسپویل است
نیمه شب در پاریس (Midnight in Paris) بیشتر حول محور توهم و خیالاتی زیبا در حال حرکت است توهم های که برای جوانک قصه ما بسیار خوشایند نیز هست و او را به آرزوی دیرینه اش یعنی زندگی و دیدن پاریس در دهه 1920 کرده است. شاید در اوایل قصه شما نیز فکر کنید گیل عاشق معشوقه خود اینز است اما رفته رفته مشخص میشود گیل عاشق پاریس ، پیاده روی در خیابان های بارانیش و ملاقات با همینگوی، فیتزجرالد است.میتوان گفت گیل عاشق زندگی کردن در دهه 1920 است مثل خیلی از ما انسان ها که شاید ارزو زیستن در قرن دیگری را در سر داریم.
شاید مصداق ضرب المثل کبوتر با کبوتر باز با باز اینجا مشخص شود اینز و گیل از دو دنیایی متفاوت می آیند اینز عاشق زندگی در محل های باکلاس امریکاست و گیل عاشق پرسه در خیابان های پاریس گیل می تواند ساعت های در کافه مقابل همینگوی بنشیند و راجب ادبیات سخن بگوید اما اینز از این اتفاقات بی زار است.
وودی الن هیچگاه به ما توضیح نمی دهد این توهم و رویا چگونه پدید می آید چگونه ممکن است فردی نیمه شب با نشستن در پلکانی در یکی از کوچه های پاریس به دهه 1920 سفر کنند البته نقطه مثبت ماجرا همینجاست که شما بدون هیچ دلیل منطقی از تماشا این صحنه لذت می برید و برایمان مهم نیست که این اتفاقات رویاست یا حقیقت یعنی این موضوع اهمیتی ندارد موضوع مهم ملاقات با اسکات و زلدا فیتزجرالد است.مهم این است که گیل به آرزوی دیرینه خود رسیده و در قسمتی از تاریخ قرار گرفته که رویایی آن را در سر داشته.
کمی جلوتر که برویم داستان با ورود یک زن جذاب تر هم میشود زنی که معشوقه پیکاسو (که معرف حضور همه هست) و همچنین مودیلیانی(یکی از نقاشان ایتالیایی) است و در این بین عاشق گیل داستان ما می شود.اما موضوع جذاب تر هم خواهد شد اگر بدانید آرزوی آدریانا قصه ما زندگی در دهه دیگریست دقیقا مثل گیل.
اما غیبت های وقت و بی وقت گیل خانواده اینز را آزرده خاطر کرده است و خط داستانی دیگری نیز اینجا شکل خواهد گرفت و این همه و همه بخاطر وجود وودی الن است که میتواند چند خط داستانی را همزمان و بدون لطمه پیش ببرد و در آخر در زمان مناسب ان ها را به هم پیوند دهد
داستان زمانی به اوج خود می رسد که گیل تصمیم میگیرد آدریانا را به آرزویش که دیدن دهه 1890 است برساند .آنها به دهه1890 سفر میکنند بازهم مشخص نیست چطور اما چه کسی اهمیت میدهد آنجا آدریانا هنرمندانی را ملاقات میکند و هم سخن شدن با آنان این نتیجه را در بر دارد که انان نیز عاشق زندگی در قرن دیگری بودند.
بله درست است وودی الن در حال گفتن این موضوع است که چرا از زندگی لذت نبریم و آن را همان طور که هست دوست نداشته باشیم شاید در همین قرن دختری پیدا شود که عاشق قدم زدن در روزهای بارانی پاریس باشد عاشق زندگی در پاریس و خواندن کتاب های که شما هم دوست دارید. شاید در وهله اول پیدا کردن این شخص ناممکن به نظر بیاید اما وودی الن این را ثابت کردن که این شخص هم وجود دارد در همین قرن امروزی.
مشخصا شخصیت گیل برازنده وودی الن بود اما افسوس که کهولت سن اجازه بازی در این فیلم را به وودی الن نمیداد وگرنه به جد میتونستم بگویم با فیلمی حتی بهتر از آنی هال یا دیگر شاهکار ها وودی الن طرف بودیم
و در آخر میگویم شما باید بیشترین استفاده و لذت را از همین زندگی کنونی ببرید و حسرت و افسوس گذشته ای که هرگز قادر به تغییر آن نیستید را نخورید زندگی کنید و به دنبال گابریل(دختری که در آخر داستان به گیل می رسد و البته که قبلا هم یکدیگر را ملاقات کرده اند) زندگی خود باشید
امیدوارم از 41 امین فیلم وودی الن لذت ببرید،میشود چند نکته منفی فیلم را فاکتور گرفت و از تماشای این درام لذت برد
90/100