تا چند سال پیش آدمی نبودم که بتونم راحت صبحت کنم. کلا مکالمات برام سخت بود، چه حضوری و حتی پشت تلفن. نه که نخوام ولی انگار یه ترسی بود که اگه الان حرف اشتباهی بزنم چی میشه یه وقت ...
به همین علت چون حرفی نمیزدم سعی میکردم بیشتر گوش بدم. فقط گوش میدادم. ببینم طرف مقابلم داره چی میگه. واقعا چی میخواد بگه ازینکه داره صحبت میکنه. میخواد به کجا برسه با حرفاش. تو حرفاش چیه که میخواد ما بفهمیمش و درکش کنیم و ... . من فقط شنونده بودم اما سعی میکردم شنونده خوبی باشم (نکته جالب اینجاس من واقعا گوش راستم نمیشنوه و من چپ شنوام (: ). هر کلمهای که گفته میشه رو سعی کنم درک کنم و ببینم واقعا چی میخواد بشه.
بزرگتر که شدم و اعتماد به نفس لازم رو پیدا کردم که خودم هم صحبت کنم و توی جمع ها حرفی برای گفتن داشته باشم فهمیدم چقدر اون گوش دادنا تاثیر داشته، نه که فقط بشنوی بلکه واقعا گوش بدی یا همون ادبیاتیش گوش بسپاری.
توی مکالماتم، توی گفت و گوها، توی جمع ها جای خالی یه چیزو حس میکردم. خیلی از آدما باهات حرف میزنن ولی درکت نمیکنن، میگین و میخندین و حتی صحبتای جدی دارین ولی اون درکه جاش خالیه. ولی برای من اینجوری نبود سعی میکردم بفهمم چی واقعا داره گفته میشه و چه کمکی در اون رابطه از من ساختس. بعد از چند وقت دلیلشو فهمیدم.
خیلی از ما بلد نیستیم خوب گوش بدیم.
ما گوش میدیم که جواب بدیم، گوش نمیدیم که درک کنیم و بفهمیم.
من هنوزم که هنوزه یهو وسط صحبت ها متوجه میشم که من گوش نمیدم که بفهمم، انگار دارم گوش میدم ببینم چی میخواد بگه که جواب بدم و حرفی برای گفتن داشته باشم. خوبه ها، خیلی خوبه که جواب بدیم ولی اینکه چه جوابی میدیم رابطه مستقیم داره به این که چقدر خوب گوش میدیم.
هر چقدر بیشتر گوش بدیم، بهتر گوش بدیم ازون طرف بهتر میتونیم جواب بدیم و بهتر صحبت کنیم. چون فهم و درک ایجاد شده و یه مکالمه جذاب بدون حاشیه با کلی خروجی مثبت خواهیم داشت.
موفق و شنوا باشید.